«جریان جدید مستندسازی متعهد و جوان، مدیون سلیم غفوری است» این بیاغراقترین گزاره در معرفی آدم کوتاه قامتی است که شمرده، با حوصله و بدون هیجان معمول دیگر مستندسازهای جوان انقلابی، از خطر به آرامش رسیدن جریان هنر و رسانه انقلابی سخن میگوید. جنگ حق و باطل تا ابد پابرجاست، احساس آرامش کنیم نابود شدهایم»
در اکثر آثار این چند ساله مستندسازان ایرانی، به خصوص در آثار فرامرزی که به دنبال پیگیری آرمان انقلاب در نقاط دورافتاده و بحرانخیر دنیا میگردند نام سلیم غفوری به عنوان تهیهکننده،کارگردان، فیلمبردار، مشاور و... مشاهده میشود.
برایمان تعریف میکند که روزگاری به هیمالایا رفتهاند و در ارتفاع پنج شش هزار متری از سطح زمین یک قهوهخانه دورافتاده عکس امام را دیدهاند و وقتی از صاحب قهوهخانه چرایی وجود این عکس را پرسیدهاند گفته است این هویت ماست. هویتی که به نقل از غفوری ایرانیها را به محض ورود به کشورهای مستضعف و درمانده دنیا تبدیل به قهرمانهایی میکند که به روال امروز رسانههای دنیا و ایران، قهرمانی و عزت ایران را در افزایش لیست کشورهایی که بدون پاسپورت ایرانیها را راه میدهند، نمیبینند.
فتنه 88، و دو جنگ اسرائیل در لبنان و غزه سکوهای پرتاب جهش دوباره جریان مستندسازی در ایران،بعد از آن جهش رویایی دوران جنگ است. این اعتقاد سلیم غفوری است، هر چند که معتقد است همه ما مدیون جریان مستندسازی جنگ و در راس آن «آقا مرتضی» هستیم.
تسنیم:آقای غفوری پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» در پیش پاسخی برای چرایی محدود ماندن آرمانهای انقلاب ایران در مرزهای جغرافیایی همین سرزمین است. مااعتقاد داریم که سی سال زمان کافی و مناسبی بود برای اینکه آرمانهایی که امام خمینی به دنبال آن بود جهان را بگیرد، اما این اتفاق نیفتاد و حالا میخواهیم ببینیم چرا و چهطور؟ فرض اولیه ما این است که دلیل اصلی این اتفاق، سپردن افسار این انتقال انقلاب به دست ابزارهای سیاسی و سکوت و نظاره همه این سی سال ابزارهای فرهنگی در انتقال آنها بود. هیچگاه در تمام این سال ها یک فیلم ایرانی، یک رمان یا شعر ایرانی، فریادگر جهانی آرمانهای انقلاب نبود و در عوض آن بیانیهها و اطلاعیه ها و سخنرانیها و دیدارهای دیپلماتیک با همه محدودیتهایشان، این وظیفه را به دوش کشیدند. کاری که از دست آنها ساخته نبود و نتیجهاش این شد که میبینیم.فهم این فرآیند هدف پروژه است. پروژهای که با مستندسازان آن را شروع کردهایم چرا که اعتقاد داریم اگر حرکتی در این زمینه شده باشد این مستندسازان ما هستند که میتوانند اندکی روسفید باشند.فکر میکنم برای شروع همین خوب باشد که سیر جریان مستندسازی ایرانی را بررسی کنیم تا به امروز برسیم
همانطور که شما اشاره کردید در عرصه مستندسازی ما واقعا جلوتر هستیم. فکر میکنم دلیل اصلیاش هم این باشد که بعد از پیروزی انقلاب، نسلی از بچههایی که درگیر جنگ بودند؛ دوربین را مثل اسلحه دیدند و با سلاح دوربین در جنگ حضور پیدا کردند. خط شکن این گروه هم شهید سید مرتضی آوینی بود و نسلی که با ایشان کار میکرد مثل نادر طالبزاده، رضا برجی، صدری، دالایی و... و حتی خیلی بچههایی که با آقا مرتضی حتی کار نمیکردند اما در جنگ با سلاح دوربین حضور داشتند پیشقراولان مستندسازی ایرانی بودند. بچههای آن دوران درواقع با این نگاه کار می:کنند که ما هم در حال جنگیم. میجنگیم تا در این نبرد، جبهه حق درست تبیین و معرفی شود و به این ترتیب به اعتقاد من توانستند تحولات بزرگی را در هنر ایرانی به وجود آورند.
نسل مستندسازان جنگ، حضور بینالمللی نگاه انقلاب را شروع کردند/ روایت فتح، روایت فتح دلها بود
آن چیزی که این بچههای مستندساز را در جنگ آبدیده کرد یک طرف خود جنگ بود و طرف دیگر هم بچههایی بودند که در جنگ حضور داشتند. اصلا تفاوت جنگ ما با جنگهای دیگر در آدمهایش بود. برای آقا مرتضی نفس فیلمسازی از یک عملیات جنگی مهم نبود؛ روایت فتح، روایتِ فتح ظاهری جنگ نبود بلکه روایت فتح دلها بود. آدمهای جنگ مهم بودند، بچههایی که به جنگ رفتند و ساخته شدند و به مرتبهای رسیده بودند که آقا مرتضی از آن تعبیر به انسانسازی میکند. به قول آقامرتضی، جنگ یک کارخانه انسانسازی بود و به طبع بچههایی هم که وارد عرصه مستند سازی در عرصه جنگ شدند از درون ساخته شدند و نسلی به وجود آمد که بعد از جنگ، هر جای دنیا که بحرانی شد، جنگ یا مسالهای غیرانسانی اتفاق افتاد، توانست حضور موثری در آنجا داشته باشد. ما حضور این نسل را در دوران بعد از جنگ در ظهور بحرانهای مختلفی که در منطقه و جهان وجود داشت دیدیم، از افغانستان گرفته تا بالکان و آدربایجان و تاجیکستان و دیگر مناطق دنیا... .
مستند 10 قسمتی«خنجر و شقایق» طالبزاده را دو قسمتی کردند/ سه سال طول کشید تا کامل آن پخش شود
مثلاً مجموعه «خنجر و شقایق» که نادرطالبزاده کار کرد همین الان هم بعد از گذشت بیست سال کاملا به روز است و دقیقا احساس میشود که چقدر زیبا اتفاق جنگ بوسنی را برای مخاطب ترسیم میکند، البته که در همان مقطع هم در حق این کار ظلم شد و مدیریت وقت صدا و سیما فیلم 10 قسمتی او را تبدیل به یک مجموعه دوقسمتی کرد و تازه بعد از گذشت حدود سه سال، با عوض شدن آقای محمد هاشمی و آمدن آقای لاریجانی کار کامل پخش شد. ولی «خنجر و شقایق» به عنوان کاری که روایت درستی از اتفاقات بوسنیوهرزهگوین دارد ماندگار شد و در تاریخ ماند یا کارهایی که راجع به افغانستان تولید شد و همینطور دیگر نقاط دنیا...
مستندسازان جنگ به تکنیک مسلط شدند و از آن عبور کردند/برای آنها هنر برای هنر مهم نبود، هنر ابزاری برای حرف زدن بود
من فکر میکنم یک عامل بسیار مهم در توسعه و پیشافتادگی مستندسازی ایرانی این بود که این مستندسازانی که در جنگ بودند به این رسیدند که صرف تکنیک کار را در نمیآورد، آنها به تکنیک مسلط شدند اما از آن عبور کردند و این اتفاقی است که شاید در دیگر هنرهای ما نیفتاده است و مثلا برای بسیاری سینما، به معنای ماهو سینما هدف شده است.
این واقعیت تلخی است که در خیلی از رشتههای دیگر هنری در ایران، خود هنر اهمیت پیدا کرد و اینکه هنر برای چه مفهومی است و ما به واسطه این هنر چه حرفی میخواهیم بزنیم؛ در خیلی از مواقع به حاشیه رفت. ولی در مستندسازی اینطور نشد و حداقل بخش بزرگی از مستندسازان به این ابزار فرهنگی دقیقا به شکل یک ابزار نگاه کردند. بعدها هم همانها هسته اولیهای شدند که نسل جدید و دوم و سوم مستندسازی ایرانی را در کنار خودشان پرورش دادند. شما دیدید که در جنگ سی و سه روزه لبنان ده الی پانزده گروه از ایران به آنجا رفتند و راجع به این جنگ کار کردند و کارهای خوبی هم ساختند.
نسل اول مستندسازی انقلابی یاد گرفتند که نباید متکی به سازمانها و نهادی رسمی و دولتی باشند
علاوه بر این، یک نکته مهمتر هم این وسط وجود داشت. این بچهها یاد گرفتند خودشان را به کسی متکی نکنند یعنی ویژگی مهم این نسل، همین بود که متکی به سازمانها و نهادهای رسمی نبودند و البته این مساله به عینه هم دیده شد که در خیلی از موارد سازمانهای رسمی از بچههای مستقل مستندساز عقب افتادند. نمونه بحث هم همان بالکان و بوسنی هرزگوین بود.در شرایطی که بچهها آنجا در حال ساخت «خنجر و شقایق» بودند؛خود صداوسیما هیچ گروه دیگری در بوسنی نداشت و با تنها کار تولید شده هم این گونه برخورد شد. و بعد هم همینطور؛ در جنگ عراق تا جنگ سی و سه روزه تا اتفاقات بعدی همهجا بچههای مستقل خط شکن بودند که با عملکردی سریعتر و بهتر از دستگاههای رسمی حضور پیدا کردند و این مزیت این بچهها است که یاد گرفتند چگونه به صورت مستقل در بحرانها خود را پیدا کنند و حرف انقلاب را بزنند.
تسنیم: این اشاره شما به جنگ هنر برای هنر و هنر برای آرمان، مساله دویست ساله ما و دنیاست. اما فکر میکنم همین شرایط سخت دورهای از حیات هنر انقلابی ایرانی را به قدر کافی به ما برساند، که در دورهای در «جمهوری اسلامی» ایران متمایل شدن به سمت هنر برای آرمان سختتر از هنر برای هنر شد.اتفاقی که مستندسازی از بند آن گریخت به معنای واقعی کلمه. اما با همه این تفاصیلی که گفتید فکر می:کنم قابل انکار نیست که بعد از جنگ تا همین دهه پیش، ما شاهد دورهای از افتراق در سینمای مستند انقلابی هستیم. آن شور اولیه سینمای مستند متعهد بعد از جنگ، به جز تجربههای درخشان ادامه روایت فتح مثلا، خوابید تا همین یک دهه پیش. این البته اتفاقی بود که مختص سینمای مستند بود و سینمای داستانی هم گرفتارش شد.
فرض شما که درست است. یعنی در در دهه اول انقلاب و دوران جنگ، به دلیل فضای انقلابی و پرشوری که در جامعه وجود داشت و برخی مسائل دیگر مثل شکلگیری حوزه هنری در عالم هنر ایرانی وضعیت سینمای ایران در حال بهبود بود. که افرادی که آن زمان در حوزه بودند، واقعا انقلابی بودند و ادعای سینماگر بودن هم نداشتند و از صفر آمده بودند. آنجا کار با نگاه انقلابی را یاد گرفتند و تحول مثبتی در سینمای ایران به وجود آوردند
از دهه دوم انقلاب «سینما برای سینما» رونق گرفت
البته این سینما حضور بینالمللی، آن حضوری که شما دنبال آن هستید را هم نداشت و بیشتر کارکرد داخلی داشت. اما از دهه دوم پیروزی انقلاب، نسلی در مدیریت فرهنگی به روی کار آمد که موجب شد افرادی که در سینمای کشور چه مستند و چه داستانی در قبل از انقلاب، موثر شناخته میشدند؛ دوباره ضریب بگیرند و این نگاه اهمیت سینما به خاطر خود سینما هم دوباره ضریب گرفت. دانشکدهها، مدارس فیلمسازی و اساتید سینما با همان نوع نگاه سینما برای سینمایی که به آن اشاره کردیم، دوباره میدان گرفتند. مراکز تصمیمگیری و مدیریتهای میانی فرهنگی و حتی عالی فرهنگی را هم در اختیار گرفتند و نتیجه وضعیتی شد که اشاره کردید. مطلع هستید که مثلاً آقای رمضان پور معاون وزیر ارشاد آن دوره الان جزء اتاق فکر بیبیسی فارسی است. طبیعی است که وقتی چنین آدمی گلوگاه فرهنگ را در اختیار داشته باشد طبعاً در مدیریت و ضریب دادن آن فرد به موضوعات خاص هم به شدت تاثیر گذار است.
مستندهای صرفا فرمگرا و آثار سیاهنما در این دوره اوج گرفتند/ بچههای انقلابی فقط سعی کردند بمانند
در آن دوره ما شاهد این بودیم که موجی از تولید دو دسته فیلم در ایران به وجود آمد. دسته اول فیلمهایی بودند که در انتهایش نه دردی را دوا میکرد و نه حرفی برای گفتن داشت، مثلا مستندهایی صرفاً فرمگرا بودند و دسته دوم که بدتر بودند، هم کارهایی بودند که علاوه بر دوا نکردن درد، دردهایی را هم اضافه میکردند و مثلا درصدد ایجاد فضای سیاه و تیره از کشور و مردم بودند. و این نه با تولیدات محدود بلکه با موج زیادی از تولیدات و آثار بود که متاسفانه در فضای بینالملل هم ضریب گرفتند یعنی در مقطعی که مستند ساز انقلابی ما برای تولید یک کار خاص با مشکلاتی عدیده مدیریتی و دولتی رو بهرو بود، می دیدی که آنها برای تولید کارها بهترین و بیشترین امکانات را داشتند.
این دورهای بود که این بچه ها به سختی کارشان ادامه پیدا کرد و فقط سعی کردند بر روی پاهای خود بایستند و بمانند.
تسنیم: و فکر میکنم الان دیگر وقتش باشد که برویم سراغ دوره جدید و رویش جدید و نوظهور جریان مستندسازی دهه هشتاد و نود ایران. در کنار جریان حاشیهای نسل اول جنگ که همچنان فعالانه با آرمان انقلاب، میجنگیدند ما دوباره با جوانان کم سنو سال انقلابیای مواجه شدیم که دوربینها را بلند کردند و به دور از فضاهای معمول هنری و بدون محافظهکاریهای معمول آرمانهای انقلاب را در نقاط بحرانخیر دنیا فریاد زدند
هشت سال پیش شرایط در سیستم مدیریتی فرهنگی کشور تغییر کرد و ماحصل بخشی از این تغییر، این بود که جو سینمای ایران تا اندازه زیادی تغییر کرد؛ مثلا اینکه میدان جدیدی برای برخی از فیلمسازانی که تا قبل به آنها اهمیتی داده نمی شد باز شد و از آن طرف در بعضی آثار سیاه بازنگری شد و جلوی تولید این نوع آثار گرفته شد.اما این ماجرای اصلی نبود، هر چند که به شدت موثر بود.
انتخابات 88، جنگ 33 روزه و 22 روزه، محرکات اصلی جریان نوظهور مستندسازی انقلابی
من فکر می:کنم اتفاقاتی که با جریان انتخابات 88 و جنگ سیوسهروزه لبنان و جنگ بیست و دو روزه غزه افتاد مهمتر بود.درست در میان این اتفاقات بود که بچهها متوجه شدند که الان دوباره وقت آن است که علمهای هنر و رسانه را بلند کنند. اوضاع تغییر کرده است و لازم است که ما هم وارد میدان شویم. این بار جدیتر و واقعیتر. یکسری جوانهای انقلابی دوباره احساس کردند که دغدغهها و حرفهایی برای گفتن دارند که مثل قبل در فضاهای مکتوب نمیتوانند آن دغدغهها را بیان کنند و یا اینکه ضریب لازم را در فضاهای مکتوب نمیگیرند و تاثیری در جامعه به وجود نمیآورد، از این رو بود که به سینما و به خصوص فضای مستند سازی رو آوردند، و درنتیجه پاتوقهایی مثل دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی یا سازمان اوج و یا مجموعههای کوچکتری که به صورت خودجوش تشکیل شدند، شکل گرفتند و کار آموزشی و تولید و خلاصه فضای رشد و فعالیت را شروع کردند.
امروز بعد از گذشت 6 سال از این حرکت، ما شاهد جذب عده زیادی نسبت به بیست سال قبل به این فضاها هستیم و جمعیتی از بچههای مستندساز انقلابی که هم کار و تکنیک میدانند و هم می توانند حرف انقلاب را درست به گوش انقلاب برسانند به میدان آمدند.
تسنیم:همینجا کمی توقف کنیم. گفتید که از حدود هشت سال پیش این احساس نیاز به وجود آمد و پشتبندش جریانی به وجود آمد.من میخواهم این طور نتیجه بگیرم که شما هم معتقدید که بخشی از این تاخیر زمانی در ایجاد این جریان خود بچههای انقلابی بوده اند. احساس نیاز به ابزار هنر و سینما در بچه ها دیر ایجاد شد و اگر چه همه ما موانع مدیریتی و در حاشیه نگه داشته شدن جریان هنر انقلابی در دهه دوم و سوم انقلاب را قبول داریم، اما اگر این احساسا نیاز زودتر به وجود میآمد این جریان مدیریتی مانع هم مجبور میشد عقب نشینی کند. اتفاقی که الان افتاده است.
قطعا همین طور است شما وقتی که تبدیل به یک جریان میشوید، در نگاه مدیران هم نمیتوانی ندید گرفته بشی. جریان مانند سیل است و چیزی جلودارش نیست، جریان هنر انقلاب اسلامی هم همین است باید آنقدر جریان قوی باشد که هر اتفاقی بیفتد و هر تغییر مدیریتی که صورت بگیرد، ندیده گرفته نشود و بتواند راه خود را باز کند. این اتفاقی است که به تدریج دارد می افتد، هرچند با نقطه مطلوب فاصله زیادی است و هنوز در مورد خیلی از موضوعات سه دهه گذشته انقلاب هیچ کاری تولید نشده است. اما اصل این حرف درست است که بچه های انقلابی شاید مقداری غفلت داشتند. من دقیقاً در ذهنم است که تقریباً از سال 73و یا 74 حضرت آقا تقریباً در همه صحبتها به تهاجم فرهنگی دشمن تاکید زیادی داشتند و تأکید ایشان هم بر کار فرهنگی و استفاده از ابزار هنر بود.
بچههای انقلابی تا پیش از این احساس خطر نمیکردند/ نتایج سرمایهگذاری فرهنگی جریان مقابل بچهها را به خود آورد
اما شاید در نگاه بچههای حزباللهی مسلمان، هنر سبک شمرده میشد و احساس بر این بود که برای چه ما باید وارد عرصه هنر شویم؟ شاید هم احساس خطر نمیکردند؛ یعنی احساس نمیکردند که این حرکات ضدفرهنگی، جامعه را از درون دچار مشکل کند. اما بعد از گذشت 10 سال از هشدار های جدی و مکرر حضرت آقا در سالهای 83 و84 تبعات اتفاقات و سرمایه گذاری که در مباحث فرهنگی، جبهه مقابل انجام داده بود، به تدریج در جامعه بروز و ظهور پیدا کرد و به شکل عینی دیده شد که جامعه با چه خطراتی چه از لحاظ سبک فکری، چه سبک زندگی و چه سیاسی و غیره، در حال مواجهه است. بچههای مذهبی دیدند که به دلیل غفلتی که در مقوله فرهنگ شده است، جامعه در حال مواجه شدن با مشکل است. اتفاقات دیگری هم به وقوع پیوست و بچهها احساس تکلیف کردند که ضروری است که تا ورود جدیتری داشته باشند که ماحصل آن اتفاقات بعدی بود.
تسنیم: حالا بچهها آمدهاند به میدان و تاثیرات این حضور هم کاملا مشخص است. اما من فکر می:کنم این تازه نیمی ار کار است. نیم دیگر بچههای انقلابی و متعهد به این آرمانها، آدمهای تولیدکننده نیستندبلکه مصرف کننده و مخاطبان بالقوه این آثارند. همانهایی که باید چرخ این مسیر را کندتر یا تندتر بچرخانند. تولیدکنندههای جریان انقلابی گلایههایی نسبت به مخاطبان بالقوهشان دارند؛ میگویند بچه بسیجیها و هیئتیها باید پای کار ما بشینند و نمینشنینند.هنوز ظاهرا هنر و رسانه برای بدنه بچههای انقلابی مهم نشده است.
به نظر من این ارتباط دو سویه است، اولاً این که هنوز ما تا نقطه تولید مطلوب فاصله زیادی داریم، یعنی ما در دنیایی زندگی میکنیم که در اطراف خودمان دهها بحران منطقهای وجود دارد، از بیداری اسلامی و اتفاقات کشور های عربی مثل مصر، لیبی، الجزایر، تونس، و یمن و... تا مسائل سوریه و بحرین؛ بعد از گذشت سه سال، به جز چند کار محدود درمورد این اتفاقات در تونس و لیبی و مصر و سوریه و... تقریباً در هیچ کدام از مناطق دیگر هنوز کاری را نتوانستیم تولید کنیم و یا اینکه در صورت تولید، شاخص و خوب نبوده است. مثلا من هنوز کاری را که تولید بچههای ایرانی از یمن و مصر باشد ندیدهام، اگر هم کاری انجام شده متکی به آرشیو بوده است.
تولیدات جزیرهای جریان انقلاب باید به هم متصل شود/چرا نمایندهای از ایران در کنگو؛ چاد و زیمباوه وجود ندارد
بنابراین تا زمانی که موج تولید به وقوع نپیوندد و با مخاطب متصل نشود و تولیدات همچنان جزیرهای و تکتک باشد مخاطب هم ارتباط لازم را با موضوعات این چنینی برقرار نمیکند و تازه این در حوزه بیداری اسلامی است که بسیار تأکید شده است وهمه راجع به آن صحبت کردند و چندین همایش بیداری اسلامی در کشور برگزار شده است و جامعه درگیر آن است. موضوعات دیگر که دیگر هیچ، ما مثلاً از کنگو چه مقدار اطلاعات داریم؟ چقدر میدانیم که شرکتهای غربی و آمریکایی در کنگو چه کار میکنند؟ آیا به گوش ما خورده است که در کنگو مناطقی وجود دارد که سنگ طلا را از آن استخراج میکنند و همان مردمی که سنگ طلا میفروشند در کپر زندگی میکنند. یا از معادن کوآلیتی که تمام سیستمهای الکترونیکی متکی به این معادن است و فقط در کنگو وجود دارد چیزی میدانیم؟ دنیای الکترونیک به این کشور وابسته است اما مردمش در فقر مطلق زندگی میکنند. ما چرا از اینها بی اطلاع هستیم؟ چون کسی هنوز نتوانسته حضور پیدا کند.
ما از بلایی که سیستم لیبرال سرمایهداری بر مردم و بر اقتصاد در چاد و زیمباوه آورده است چقدر اطلاع داریم؟ و همین طور خیلی مناطق دیگر، آمریکای لاتین، شرق آسیا، میانمار و ... . تا این موج شروع نشود مخاطب ارتباط کامل را برقرار نمیکند.
نگاه تلویزیون به مستند طفیلی است
نکته دوم این است که همین مخاطب حزب اللهی که شما میفرمایید واقعا چقدر از این آثاری که تولید شده مطلع میشود؟ ما چقدر فضا به وجود آوردیم که این آثار درست دیده شود؟ یک حرکتی انجام شد مثل جشنواره عمّار که خیلی خوب است ولی واقعا کفایت نمیکند. عوامل کارهایی که تولید میشود، چقدر فضا دارند تا آنها را عرضه کنند و درست دیده شوند؟ فضای مستند تا حد زیادی به فضای تلویزیون محدود شده است. تلویزیون هم که نگاه طفیلی به مستند دارد. بهترین ساعت پخش تلویزیون ساعت 9 یا 10 شب است. از 9 به بعد همه پای تلویزیون هستند. یک بار هم اتفاق نیفتاده است که در این زمان از شبانه روز، کنداکتور به برنامههای مستند اختصاص داده شود. البته شبکه چهار که مخاطب خاص خودش را دارد، در این زمینه متفاوت است. از طرف دیگر یک برنامه برای این که خوب دیده شود فقط احتیاج به کنداکتور ندارد، این که برای برنامهها تیزر خوب ساخته شود و خوب معرفی شود هم بسیار مهم است.
برای هر سریالی که تلویزیون تولید میکند، پس از پخش چند جلسه نقد و تقدیر و تشکر میگذارد و در فضاهای مختلف به این سریال ضریب میدهد. چقدر به برنامههای مستند در تلویزیون ضریب داده شده است؟ ما از مخاطب حزباللهی انتظار داریم که آنقدر درگیر شود که این موضوع برای او صورت یک فرهنگ در بیاید و حتی از جیبش هم خرج کند. اما مثلا در شرکتها و فضاهایی که دیویدی و لوحهای فشرده تولید میشود چقدر توانستهاید به کارهای مستند ضریب بدهید؟ هیچ!
اتصال سیستم تولید به عرضه نیاز به زمان دارد/در دیده نشدن آثار انقلابی فقط مخاطبان حزباللهی مقصر نیستند
لازمه آن، این است که سرمایهگذاری شود تا این محصولات در فروشگاهها عرضه بشود، اما اساسا عرضهای صورت نگرفته که ما بگوییم مخاطب حاضر نیست برای مستند پول بدهد. اتفاقا به نظر من مخاطب حاضر است پول بدهد کما این که شما میبینید خیلی از کارهایی که روی دنیای مجازی آمد، چند ده هزار بار دانلود شده و مخاطب کار را دیده است. پس این نیست که مخاطب به دنبال محصولات نباشد، ما عرضه را درست شکل ندادهایم. مثلاً در شبکههای توزیعی که بچههای حزباللهی درست کردند، با این که هنوز شبکههای بزرگی نشدهاند اما در همین حد هم کارهایی که پخش شدهاست، خوب توزیع شدهاست و مخاطب آنها را خریده است. این موضوع نیاز به زمان دارد تا شما بتوانید ارتباط بین تولید و توزیع را درست برقرار کنید. علاوه بر اینکه به نظر من باید فرهنگش به وجود بیاید. این که الان این فرهنگ وجود ندارد درست است اما به نظر من نمیتوان فقط مخاطب را در این موضوع مقصر دانست. یک سلسله عواملی باعث شده است که این اتفاق نیفتند.
تسنیم:این سیستم توزیع فکر میکنم حالا دیگر دارد برای جریان انقلابی هنر و رسانه مشکلساز میشود. خیلی از بچه ها دلسرد شدهاند که کار میسازیم و بعد فقط خودمان آن را میبینیم فکر میکنید که همین الان و قبل از این که فرهنگسازی شود، بهترین شیوهی توزیع یک مستند انقلابی مثل یک مستند ضد امریکایی جنگ عراق ، در ایران چیست؟متاسفانه فعلا مهمترین جایگاه مستند، تلویزیون است. ما هنوز سینمای مستند به صورت رسمی نداریم. یعنی سالنهای سینمایی که مستند اکران کنند و مخاطب برای یک کار مستند بلیت بخرد و آن را ببنید، که بعد ببینیم مخاطب انقلابی یا حزباللهی حاضر است پول بدهد برای یک مستند یا نه؟بنابراین فعلا بخشی عظیمی از این موضوع به تلویزیون مربوط میشود، بخش دیگر آن مربوط به فضای مجازی و سیستم لوح فشرده است. سیستم پخش لوح فشرده هم هنوز نتوانسته خیلی در مستند شکل بگیرد. بنابراین به نظر من الان بیشترین فضایی که میتوان به کارهای مستند ضریب داد همین فضای مجازی است که آن هم مشکلات خاص خودش را دارد.
لازمه شکلگیری مستندسازی مستقل در کشور، ایجاد سالنهای سینمای مستند است
بزرگترین مشکل آن این است که برای تولیدکننده بازگشت مالی ندارد. لازمه این که فضای مستندسازی در کشور بتواند مستقل شود این است که سالنها سینمای مستند شکل بگیرد تا مخاطب بتواند مستند را در سینما ببیند. این میتواند کمک کند تا این فضا کمی شکسته بشود. اما تا زمانی که این اتفاق نیفتد، کههنوز هم افقی جدّی برای این موضوع دیده نمیشود، تنها جایی که میماند همان تلویزیون است که آن هم مشکلاتی که عرض کردم را دارد.
تسنیم: چیزی به نام اکران مردمی و دانشجویی و محفلی هم در این سالها بین بچهها رواج پیدا کرده است که فکر میکنم تجربه جالبی باشد در این موقعیت پادرهوای مستند در ایران.
درست است، مثلا جشنواره عمّار که به نوعی شروع اکرانهای مردمی بود به این فضا خیلی کمک کرد. سال اول که این جشنواره برگزار شد، بستههای فیلمهای عمّار تا دورترین مناطق کشور هم رفت و در مساجد، مدارس و جاهای دیگر اکران شد. این موضوع موجی را به وجود آورد که بعضی از گروهها و مجموعههای دیگر هم روی اکرانهای دانشجویی سرمایه گذاری کنند. مجموعه اینها در دیده شدن آثار خیلی کمک میکند و تاثیر دارد. اما مشکلی که در این سطح وجود دارد این است که بازگشت سرمایهای برای تولید کننده ندارد. اگر یک مستندساز مستقلا روی پای خودش ایستاده باشد و با هزینه خودش فیلمی را تولید کرده باشد، این سیستم به دیده شدن اثر کمک میکند اما به تامین هزینههای تولید این اثر کمکی نمیکند. ضمن این که اصل کار درست است و باید توسعه پیدا کند، اما از طرف دیگر باید برای اقتصاد تولید آثار مستند اقدامی کرد تا این آثار بعد از مدتی بتواند حتی بدون حمایت نهادهای دولتی روی پای خودش بایستد.
این همان اتفاقی است که در عرصه نشر افتاده است. در عرصه نشر؛ نویسندهها و انتشاراتیها چندان کاری به بودجههای دولتی ندارند. ممکن است بعضی جاها حمایتهایی هم از آنها صورت بگیرد، اما در نهایت ناشر باید خودش روی پای خودش بایستد و با چاپ کتاب و پولی که از فروش کتاب در میآورد خودش و نویسنده را تامین کند. این میتواند در گسترش توزیع آثار مستند به صورت لوحهای فشرده و در بلند مدت، سینمای مستند تاثیرگذار باشد.
تسنیم: راجع به گذشته و حال صحبت کردیم کمی هم راجع به آینده صحبت کنیم. این جریان جوان مستندسازی انقلابی که همین دهه رشد و نمو کردهاست چه آیندهای پیش رویش است. خیلی از دوستان اعتقاد دارند که این جریان به زودی غالب میشود و دورهی روشنفکری نه در ایران که در دنیا تمام شده است. با توجه به این که با تغییر دولت نگرانیهای جدید هم به وجود آمده،شما درباره آینده جریان انقلابی هنر و رسانه چه فکر میکنید؟
اساسا این که ما تصور کنیم جریان روشنفکری تمام شده و دیگر برنمیگردد تصور اشتباهی است. در همین ایامی که نسل جدیدی از مستندسازان و هنرمندان انقلابی بروز کردند، این اصلا به این معنا نبود که جبهه مقابل کار را تمام شده حساب کند و بنشیند نگاه کند. شما اگر مستندهایی را که شبکه بیبیسی پخش میکند، ببینید، عمده آنها استمرار همان مستندهایی است که قبلا تولید میشد، عمده آنها کار مستندسازان ایرانی است.تولیدات غربی و غیرایرانی نیست. نه تنها بیبیسی، در خیلی فضاهای دیگر هم میبینید خیلی آثار تولید میشوند که ادامهی همان جریانی است که در بیست سال گذشته وجود داشته است. قطعاً در ایام آتی هم این موضوع وجود خواهد داشت.
نبرد هنر انقلابی و غیرانقلابی و سیاه همان نبرد حق و باطل است/اگر روزی احساس آرامش کنیم روز سیاه هنر انقلاب است
این مساله بستگی زیادی به این دارد که چه کسانی مدیران فرهنگی شوند و چه نگاهی داشته باشند. اما هرکسی مدیر فرهنگی شود و هر اتفاقی که بیفتد، به نظر من جریان روشنفکری و جریانی که در بخش اول صحبتمان گفتیم، قطعا باقی خواهند ماند و کار خودشان را خواهند کرد. به جهت این که، به نظر من، این تقابل ریشه در نبرد حق و باطل دارد. آیا باطل تمام شدنی است؟ آیا قسمی که شیطان خورده که تا روز موعود در صدد گمراه کردن ابناء بشر است، با چنین اتفاقاتی باطل میشود؟ اگر شیطان در دنیای امروز ما وجود دارد، که معتقدیم وجود دارد و در وسوسه انسانها هیچ گاه کوتاهی نمیکند، به نظر من تولید مستندهایی که با نگاه شیطانی یا نگاه غیر انقلابی و سیاه تولید میشود هم پایان نخواهد یافت و مستمر خواهد بود. بنابراین اگر روزی بچههایی که در این هفت، هشت سال رشد کردند و به جایی رسیدند احساس آرامش کنند، آن روز، روز سیاهی برای هنر انقلاب اسلامی خواهد بود.
جنگ ما جهانی است، ما درگیر جریان رسانهای بینالمللی هستیم/ قائل به مرز نیستیم
البته واضح است نبرد ما فقط در عرصه داخل نیست. ما داریم فضای جهانی را میبینیم.حرف ما این است که پیام انقلاب اسلامی را به گوش مردم دنیا برسانیم و در نبرد با صهیونیسم بینالملل و قوای شر درست عمل کنیم و از مظلومان و مستضعفان جهان در همه جای عالم دفاع کنیم. حرف ما جمله معروفی است که حضرت امام فرمودند: ما بر ظالم میتازیم و از مظلوم دفاع میکنیم. اگر سرلوحه مستندسازی ما همین یک جمله باشد و برای آن حد و مرز نداشته باشیم، پس ما صرفا درگیر با جریان مستندسازان روشنفکر ایرانی نیستیم. ما درگیر با جریانی رسانهای بینالمللی هستیم که بر علیه جریان حق در حال توطئه است و این جریان یک اژدهای هفت سر است!
لحظهای فرصت توقف و ماندن نداریم/ مبارزه در آینده پیچیدهتر و سختتر خواهد شد
از رابرت مورداک هست تا صدها کمپانی و موسسه رسانهای مطبوعاتی مختلف دیگر. از شرق تا غرب عالم. از «سیانان» و «بیبیسی» و «العربیه» و «فاکس نیوز» تا کمپانیهای فیلمسازی هالیوود. در این شرایط آیا ما میتوانیم لحظهای احساس کنیم که فرصت توقف کردن و ماندن داریم؟ اتفاقا به نظر من در دنیای آینده مبارزه ما سختتر و پیچیدهتر خواهد بود. اگر نگاهی به تحولاتی که این روزها پیرامون ما اتفاق میافتد بیندازیم این را درخواهیم یافت. برای مثال ما در سوریه با یک جریان بسیار پیچیده مواجه هستیم. جریانی که به اسم اسلام و مسلمان بودن و در عین حال دفاع از آزادی و دموکراسی میجنگد و هیچ حدی برای متوقف شدن ندارد. به نام آزادی جگر یک سرباز سوری را در میآورد و به دندان میکشد. ما با چنین جریانی مواجه هستیم.
حال این یک تاثیر از آن اتفاق است که خیلی تلخ است و همه مردم دنیا تلخی آن را میفهمند. اما این جریان یک روی دیگر هم دارد. جریانی که در صدد دامن زدن به اختلافات قومی، مذهبی در منطقه است. درصدد برافروختن آتش جنگ مذهبی بین شیعیان و برادران اهل سنت است. درصدد به هم ریختن اوضاع کل منطقه در عراق و لبنان و سوریه و مناطق دیگر است. شما با چنین جریان پیچیدهای مواجه هستنید. در این شرایط آیا میتوانیم بگوییم وقتی برای سکون داریم؟ خیر. در همه جای دنیا همین است. به نظر من ما وقت توقف نداریم. باید فضا و جبههمان را وسیعتر تعریف کنیم.
کسی که دوربین را برای حرف حق انتخاب کرده فرصت زمین گذاشتن آن را ندارد
کسی که پذیرفته از دوربین به عنوان ابزاری برای بیان حرف حق استفاده کند، به نظر من فرصت زمین گذاشتن دوربین را ندارد. چون به نظر من این عرصه آنقدر پیچیده است و حرف برای گفتن داریم که اگر 24 ساعته هم تلاش کنیم باز هم وقت کم میآوریم. چه عاملی میتواند باعث شود که کسی با خودش فکر کند دیگر کاری برای انجام دادن نیست و من باید بروم کار دیگری انجام دهم؟ الا این که شما بگویید به لحاظ مالی و پشتیبانی بچهها ممکن است احساس ضعف کنند و فکر کنند دیگر پشتوانهای وجود ندارد برای این که در این عرصه به فعالیت خودشان ادامه بدهند و کاری را تولید کنند.
هنرو فرهنگ انقلابی یک موج و رودخانه خروشان شده است، دیگر کسی نمیتواند جلوی جریان را بگیرد
در بخش قبل گفتیم که برای آن باید فکرهای بلند مدتتری کرد. یعنی باید به سمتی برویم که این عرصه بتواند روی پای خودش بایستد. نکته دومش هم این است که به جهت آن که این جریان الان به یک موج و رودخانه خروشان تبدیل شده به نظر من در شرایط فعلی کسی نمیتواند این جریان را در نظر نگیرد. که انشاالله مسئولین فرهنگی که در دولت بعدی خواهند آمد از مسئولین فعلی بیشتر به این موضوع بها دهند و از این ماجرا قدمی عقب نگذارند. اما حتی اگر این اتفاق نیفتاد و مدیران فرهنگی خواستند از این حوزه عقب بکشند، این جریان باید خودش برود و مطالبه کند و از مدیران فرهنگی، به جد بخواهد از تولید آثار این چنینی حمایت بیشتری داشته باشند.
ادامه دارد...
منبع: تسنيم