پنجمین یا ششمین سفرم به سومالی بود. آنارشی موجود در آنجا به نوعی مرا یاد لیبی در طول مبارزات سال 2003 می اندازد، آنجا کشوری است بدون هیچگونه دولت مرکزی و جایی که تقریبا امکان اتفاق هرچیزی وجود دارد. در بسیاری جاها همه چیز کاملا آنارشیستی است به طوری که تمام قبایل با قبایل کوچکتر و باز همانها با قبایل کوچکتر از خودشان در هر گوشه و کنار در حال مبارزه و جنگ هستند. کارشناسان بین المللی می گویند القاعده نقش بسیار کلیدی در مناقشات اخیر در سومالی بازی می کند.
اخیرا، مهمترین جنگ ها و درگیری ها در موگادیشو اتحادیه ی دادگاههای اسلامی را در مقابل گروه شباب قرار داده است که یک جنبش افراطی جوانان مسلمان است. در جاهای دیگر، قبایل یا گروههای مذهبی جزایری برای استقرار و پیشرفت خود درست کرده اند. ما از شهرهایی گذر کردیم که ساکنان آن خودشان مدرسه، بیمارستان و حتی کتابخانه ساخته بودند بدون آنکه هیچ کمکی از هیچ دولت مرکزی دریافت کنند.
سومالی به طور معمول به عنوان قبرستان خبرنگاران معروف شده است. دان الدون، هوس مینا، هانسی کراس و آننتونی ماکاریا در 1993 توسط جمعیت خشمگین و معترض در حد مرگ کتک خورده بودند. کیت پیتون از کانال بی بی سی در سال 2005 درست در مقابل هتلش به گلوله بسته شد و در سال 2006، یک تیرانداز ناشناس دوست من مارتین آدلر که در حال پوشش خبری تظاهرات موگادیشو بود را به گلوله بست. مارتین یک انسان واقعی بود، یکی از بهترین و دوست داشتنی ترین آدمهایی که من در زندگیم می شناختم. حالا دو فرزند کوچک او بی پدر هستند.
ناستیکس داهیر فرح یک خبرنگار محلی در کیسمایو بود، او همچنین مترجم و میانجی ما در طول سفر سال 2006 بود. سال قبل ترور شد و پشت سر زن باردارش و فرزند ده ماهه اش ماندند. در همان سفر بود که من کارگردان با دل و جرئتی را ملاقات کردم که فیلم "Horn Afrik" را ساخته بود که درباره ی اولین ایستگاه رادیویی مستقل در موگادیشو بود. نام او سعید تاعیل نام داشت. ماه فوریه ی همین امسال، تیراندازی ناشناس او را هدف گلوله خود قرار داد و به قتل رساندش. طبق آمار سازمان عفو بین الملل، دست کم هشت خبرنگار سومالیایی دیگر نیز بودند که از سال 2007 به بعد کشته شده اند.
درس اول: چیزهای ضروری خود را در کوله پشتی خود نگه دارید.
همیشه انتظار این را داشته باشید که زمانی پیش خواهد آمد که چمدان شما جایی جا بماند. من یادم هست وقتی به موگادیشو رسیدم متوجه شدم چمدان پلیکان من که بیشتر وسایلم در آن بود اصلا در نایروبی داخل هواپیما نشده است. در آن زمان من در آغاز یک ماموریت بسیار چالش برانگیز و سخت بودم و این درحالی بودکه فقط لباسهایم مانده بودند و یک کوله پشتی. خوشبختانه، دوربین ثابت و فیلمبرداریم در کوله پشتی ام بود و نیز لپتاب و شارژرم. اما باطری های دوربین در آن ساک پلیکان جا مانده بودند. مجبور شدم در اولین هفته خیلی با وسواس و خست عکس بیندازم تا زمانیکه باطری دیگری برایم فرستاده شود. لباسها و مسواک را شما در هرجایی می توانید تهیه کنید اما پیدا کردن باطری آخرین مدل دوربین کانون در کشوری که حتی یک دولت مرکزی ندارد کار بسیار غیرممکنی است.
درس دوم: هرچیزی را می خواهید در هرزمانی که می توانید به دست بیاورید.
در بسیاری از مواقع، با خودم می کردم: " خب، من دوباره به اینجا باز خواهم گشت و از این چیزها دوباره عکس خواهم گرفت". اما این اتفاق هرگز نمی افتد، بنابراین یاد گرفته ام هرچیزی را که می توانم در همان لحظه بگیرم، حتی اگر شرایط اصلا مناسب نیست. ابشیر بویاه، یکی از بزرگترین دزدان دریایی و خلافکاران سومالی است، او پذیرفته بود ما را با خود به شهری ساحلی ببرد تا بتوانیم دزدان دریایی دیگر و کشتی هایی را ببینیم که آنها گرفته اند. در آخرین لحظه این قرار خود را با ما لغو کرد و من هیچ تصویری از او در خیابان نگرفته بودم چون قرارما اینطور بود. اما ما قبل از اجرای برنامه ی اصلی روزهای متوالی درکنار او نشسته بودیم و من خیلی محتاط عمل کردم و فقط یک عکس از چهره او گرفتم در نهایت هم همین یک عکس تنها چیزی شد که ما داشتیم که البته کافی هم بود.
درس سوم: همیشه آماده بدترین اتفاق ممکن باشید.
بعدها، ما سفر ده ساعته ای داشتیم به حاشیه های شهر دیگری که پر بود از دزدان دریایی. در نهایت، متوجه شدیم که دست به چه کار خطرناکی زده ایم و ما دوشب را در حالی گذراندیم که هیچ جای خوابی نداشتیم و مجبور شدیم در صحرا و روی زمین بخوابیم (من اکثرا در صندلی عقب ماشین می خوابیدم). تنها عاملی که باعث شد این سفر کمی موفقیت آمیز باشد عکسهایی بودکه من از سربازان خوابی گرفتم که ما را همراهی کرده بودند ونیز عکسی که از تصویر سایه هایشان روی دیوار یک شهر کوچکی که از آ« می گذشتیم گرفتم. اما این سفر به من یاد داد که "آماده بودن، مهیا بودن" همواره کلید اصلی موفقیت در چنین موقعیتهایی است. برقرای ارتباط تنها چیز مهمی است که شما واقعا به آ« نیاز خواهید داشت. تلفن موبایل یا تلفن ماهواره ای تورایا واقعا زندگیات را نجات می دهند. وقتی قصد سفر به خارج از مرزها را دارید، حواستان باشد حتما تلفن موبایل قفل نشده ای همراه خود داشته باشید که سیم کارت در خود دارد. سیم کارت محلی را از هرجایی می توانید بخرید و وصلش کنید و زنگ بزنید. چیزهای دیگری که به نظرم بسیار حیاتی و مهم هستند عبارتند از باتری، پشه بند، اسپری حشره کش، شوینده ی ضد باکتری و قطعه های پروتئین و البته آب آشامیدنی.
درس چهارم: فلاش دروبین خود بگذارید در خانه تان بماند.
پولتان را صرف خرید لنزهای سریع بکنید و یاد بگیرید چطور دوربینتان را در دستانتان نگه می دارید. با دوربین های سریع امروزی واقعا به راحتی می توان عکسهای فوق العاده گرفت و کارهای زیادی کرد. من معمولا هیچوقت با خودم فلاش حمل نمی کنم. عمق کم میدان و پس زمینه ی ناواضح واقعا می تواند فضای دلخواه شما را خلق کند. پس فلاش خود را فراموش کنید و بهترین توان خود را به کار ببرید وقتی نور محیط کم است، به آرامی شاتر را ببندید و خیلی آرام فشارش بدهید، هیچ لرزشی هم به دوربین وارد نکنید. حقه ی دیگری که می تونید بزنید این است که با استفاده از موتور درایو فریم ها یا قابهای ادامه دار بگیرید. فشار دادن شاتر اغلب در فریم اول همراه با کمی لرزش است اما دومین یا سومین فریم بسیار واضح تر خواهند بود. فوکوس کردن در شب واقعا کار سختی است مخصوصا زمانیکه مجبور باشید با نیروهای ارتشی همراه شده و مدام و خیلی سریع با آنها در حرکت باشید. یکی از حقه هایی که من می زنم این است که از یک فلاس لایت بسیار قوی و بسیار کوچک استفاده می کنم که دارای یک دکمه روشن-خاموش ساده است. این وسیله همیشه در دست چپ من است، لحظه ای آنرا روشن می کنم، دوربین را زوم می کنم و سپس خاموش کرده و عکسم را می گیرم. نوع لیکاس این وسیله برای زوم کردن در چنین شرایطی خیلی به درد بخور است اما من همچنان منتظرم نوع دیجیتال آن نیز وارد بازار بشود، نوعی که عملکرد دوربین را در نورهای خیلی پایین بالا ببرد و با لنزهای سریع نه چندان گران بتواند کار کند.
درس پنجم: گاهی اوقات این جزئیات هستند که داستان را تعریف می کنند.
من همیشه دوربین هسل بلادی همراهم هست که با نگاتیوهای رنگی عکس می گیرد که معمولا پرتره های ساده و جزئیات زیادی را به تصویر می کشد. سومالی کشوری است پر از عناصر قدیمی و مدرن و پر از شرق و غرب. آواره ها و بیابان گردها تلفن های همراه هوشمند با خود حمل می کنند و همزمان گله های شتر خود را از میان صحرا عبور می دهند. جامعه ی مهاجر سومالیایی در همه ی جنبه های زندگی در اینجا درگیرند و در بسیاری جاها نیز در ارتباط با سومالیای سنتی مانده اند و دولتهای کوچک محلی درست در وسط آشوب و جنگ شکل داده اند. یکبار در یکی از جلسات نماز شبه نظامیان صوفی، مبارز جوانی را دیدم که قرآن خود را به اسلحه ی AK-47 خود وصل کرده بود در حالیکه برچسب "playboy" (نام مجله ی پورنوگرافی) روی اسلحه اش چسبانده بود. مطمئن نیستم اصلا او معنی این کلمه را می دانست یا نه اما احساس کردم به نوعی شاهد دوگانگی زندگی در اینجا هستم. بعد از آنکه آثار مارتین پار را دیدم، حالا دیگر هر روز سعی می کنم از جزئیات بیشتر عکس بگیرم.
درس ششم: لحظه های آرام را در یابید.
قطعا زمان می برد آدمهایی را با آنها مشغول کار هستید به خوبی بشناسید، که در مورد سومالی، منظورم جنگجویان و مبارزانی است که در اطراف شما هستند. آنها انگلیسی را خوب صحبت نمی کنند و من نیز زبان آنها را نمی فهمم. بنابراین بیشتر از طریق حرکتهای دست، لبخند ها و عبارتهای ساده با هم در ارتباطیم. با این حال، حتی این چیزهای کوچک هم می تواند یخ بین ما را بشکند و ارتباط را آسانتر کند. وقتی ارتباط برقرار شد، من اعلب دنبال لحظه های آرامی می گردم که در هر گوشه ای ممکن است وجود داشته باشد. مثلا یکبار صحنه ای از یک مبارز در حال نماز خواندن گرفتم که گلوله هایش هنوز دور بدنش پیچ خورده بودند. من با زوم 70-200 از او عکس گرفتم تا مزاحمش نباشم. این مسئله مخصوصا در خاور میانه خیلی به دردتان می خورد زیرا شما آدمهای زیادی را می بینید که در حال عبادت و نماز خواندن هستند. من هرزمانی که امکانش را داشته باشم سعی می کنم وقتی مردم در حال نماز خواندن هستند جلویشان ظاهر نشوم و لحظه هایشان را خراب نکنم.
درس هفتم: امنیت همیشه در اولویت است.
اگر چیزی واقعا درست به نظر نمی رسد هرگز به دنبالش نروید. بسیاری از خبرنگاران در سومالی کشته یا ربوده شده اند. آدم ربایان دو خبرنگار غربی را در حدود یکسال است پیش خودشان نگه داشته اند. اولین اشتباه اغلب این است که وارد کشوری می شوید و میانجی را استخدام می کنید که اصلا نمی شناسیدش (میانجی ها در واقع مترجم ها و مذاکره کننده هایی هستند که در کشورهای خارجی باید با آنها کار کرد). یادم هست ما با یک تیم سومالیایی کار می کردیم که خیلی خوب میشناختیمشان و به آنها اعتماد کامل داشتیم. خبرنگاری به نام جفری جتلمن، در این حوزه اطلاعات و تجربیات زیادی در سومالی دارد و من بارها با او کار کرده ام.
در نهایت اینکه، این مسائل گاهی بسیار پیچیده هستند. شما اغلب در هنگام عبور از قلمرهای مردم، از قبیله ای به قبیله ی دیگری فرستاده می شوید. یادم هست یکبار، تیم ما، ما را به هتلی برد که دیوارهای باز داشت. تمام خیابان می توانستند ما را هنگام ورود به هتل ببینند. ما هرگز ماشین را ترک نمی کردیم. معمولا از راننده می خواستیم ماشین را بچرخاند و جای دیگری را پیدا کند که مثلا حیاطی دارد و ما می توانیم در آنجا کمی امنیت داشته باشیم. ما حتی مجبور می شدیم روی سقف بخوابیم چرا که این محل ها امن تر از بقیه ی جاها بودند.
مسئله ی مهم دیگری که وجود دارد اینست که وقتی از مناطق خطرناکی رد می شوید که امکان آدم ربایی در آنها وجود دارد، زیاد جلب توجه نکنید. از وسایل نقلیه ای استفاده کنید که پنجره های دودی دارند. لباس آستین بلند بپوشید، ریش بگذارید و کلاهها و لباسهای محلی استفاده کنید این چیزها واقعا امنیت برایتان به ارمغان می آورند. اصلا خجالت نکشید از اینکه شالی دور سرتان ببندید و یا لباس محلی به تن کنید، از فاصله های دور این چیزها شما را مثل افراد محلی نشان می دهد و به نوعی نامرثی تان می کند که همین قضیه جلب توجه نکردن می تواند جان شما را نجات بدهد.
نوشته مایکل کمبر. ژوئن 2009