آیا پول واقعا همه چیز را تغییر میدهد یا نه؟
شانزدهم اردیبهشت ١٣٩٥ ساعت ٢١:٣٧
موضوع: مقالهای بنویسید با این موضوع: "آیا فیلمسازان مستند باید به سوژههای فیلمهایشان پولی پرداخت کنند یا خیر؟"
مسئله مورد بحث دقیقا چیست؟
تفکر مرسوم در روزنامهنگاری می گوید "نه". "اصلا". "ابدا". جان الس/ Jon Else، مستندساز کهنهکار و گردانندهی کلاسهای مستند دانشگاه کالیفرنیا در دانشکدهی آموزش عالی برکلی در رشتهی روزنامهنگاری، میگوید: "پول حرفهای افرادی را که از آنها خواستهاید تا با شما حرف بزنند مسموم یا جهتدار میکند. آیا به مقالهای در نیویورک تایمز با دانستن اینکه گزارشگر آن برای گفتگو با سوژه وجهی را پرداخت کرده اعتماد میکنید؟" پول سوژهی فیلمها را تحت تاثیر قرار میدهد، و به آنچه در سر دارند رنگ و بویی میدهد – پس نیت تغییر میکند. سوژهها ممکن است در نهایت چیزی به ما بگویند که فکر میکنند ما میخواهیم بشنویم (اغلب مشکلی، چه پولی گرفته باشند یا نه)؛ ممکن است چیزی را برای ما به نمایش بگذارند، و احتمالا وجه پرداختی به صورت مستقیم بر نتیجهی واقعیتی که ما امیدواریم بدست بیاوریم تاثیر بگذارد. و البته ساخت فیلمهای مستند سادهتر از آنچه همگان فکر میکنند نیست. چیزی که مستندسازان برسر آن کشمکش دارند این است که آیا سوژهی فیلم باید برای همکاری، زمان، مواد و حتی شامشان جبران مالی شوند یا خیر؟ به نظر میرسد با همهگیر شدن مستندهای تلویزیونی، و بهره بردن فیلمهای مستند از پخشهای نمایشی موفق، اقبال عمومی از فیلمهای غیر داستانی در حال بیشتر شدن است: از تلاشهای بیهوده، بیثمر و غیرانتفاعی گذشته گرفته تا زمان حال که فرصتی است برای درآوردن دلاری در صحنهی رسانهای آمریکا. روزنامهنگاری و مستندسازی ممکن است هم جریان (به عبارتی قوم و خویش) با یکدیگر باشند، اما اکثر مستندسازان به سرعت خط فاصلی را بین کار خود و کار روزنامهنگارن می کشند. گوردون کوئین تهیهکنندهی فیلمهای "حلقهی رویاها/Hoop Dreams" و "آمریکاییهای تازه/ The New Americans " - میگوید: "ما کاری را که آنها میکنند انجام نمی دهیم. به محض خوابیدن معرکه غیبمان نمیزند. اغلب در زمان ورود ما بعد از روزنامهنگارها، جذب اعتماد مردم خیلی سخت میشود. و برای ما بیان دیدگاه کلیمان دربارهی فیلم به مردم بسیار مهم است." کوئین میپندارد فیلمهای مستندش پولساز نیستند، پس درخواست بودجه برای آغاز فیلم مشکل عجیبی نیست. او میگوید: "در آغاز با مردم صریح هستیم. میگوئیم که در نهایت پولی در کار نخواهد بود. و اگر سوالی داشته باشند، یا اگر از "حلقهی رویاها" چیزی شنیده باشند، درباره آن صحبت میکنیم. اما من نمیخواهم افراد برای پول در فیلم شرکت کنند. هرگز به کسی پولی نمیدهیم تا اجازه وارد شدن به زندگیهایشان را به ما بدهند. ما این نوع رابطه با مردم را در فیلمهایمان نمیخواهیم." در جایی که روزنامهنگاران قوانین سختی دارند که موجب محدود کردن رابطهی متقابل آنها با سوژه میشود، مستندسازان اغلب زمان زیادی را با سوژههایشان صرف میکنند و در نهایت رابطهای ملموس با آنها میسازند. مثال اغلب اشاره شده از فیلم "حلقهی رویاها" است، زمانی که عوامل فیلم بعد از آنکه برق خانهی بسکتبالیستی به نام "آرثور آگی / Arthur Agee" به علت عدم پرداخت قطع شده به محل میرسند. بعد از گرفتن فیلم، عوامل فیلم پولی را برای کمک به خانواده که بتوانند برق را برگردانند جمع میکنند. کوئین اشاره میکند: "در حین کلاس به شاگردانم میگویم مستندساز بودن به معنی انسان نبودن نیست." کوئین ادامه میدهد: "البته که ما بر محصول نهایی تاثیر میگذاریم، البته نه تا به آن اندازه. اگر با مهارت انجامش بدهید، فقط می توانید در فیلم واردش کنید، به طوری که مخاطب متوجه شود. فقط برای اینکه میخواهیم داستانی را در جهت چیزی که میخواهیم باشد در فیلم دخالت نمیکنیم. از این آگاه هستیم که برخی کارهایی که میکنیم ممکن است بر سوژه تاثیر بگذارد؛ این قسمت شبیه روزنامهنگاری است. راهی برای بکر و دست نخورده بودن وجود ندارد." در فیلم "هایدی فلیس: بانوی هالیوود/ Heidi Fleiss: Hollywood Madam"، ساختهی "نیک برومفیلد / Nick Broomfield" ، اشارات بسیاری در فیلم دیده و شنیده میشود که به سوژههای فیلم پولی داده شده است. در صحنهای "بانو الکس / Madam Alex" از برومفیلد میپرسد "پول من کجاست؟"؛ و در جایی دیگر به او می گوید که از قبل چیزی که 2500 دلار ارزش دارد را گرفته است. و در یک نظر مختصر و مفید بر همدستی پلیس در جرم، مصاحبهای با "دریل گیت/Daryl Gates"، رئیس پلیس سابق لسآنجلس، با ظرفی پر از اسکناسهای 50 دلاری و فرم ترخیصی – هنگامیکه در حال امضا کردن برگه است - آغاز میشود، و در نهایت دوربین با نشان دادن گیت که پولها را در جیب میگذارد خارج میشود. در فیلم "101 پسرهای اجارهای/ 101 Rent Boys"، ساختهی "رندی بارباتو/Randy Barbato " و "فنتون بیلی / Fenton Bailey"، در یک برداشت مخفی فیلمساز اسکناسی 50 دلاری به هر فاحشه میدهد. بارباتو میگوید: "کاملا حس به جایی به سوژه داد – آنها بدکاره ها و ما هم مثل پااندازها بودیم، و ما هم مثل هر پااندازی برای وقتی که گذاشتند پول پرداخت کردیم. حس احترامی هم به همراه داشت. ما میخواستیم که آنها برای یک ساعت یا بیشتر (به همان مقدار زمانی که صرف مشتریان خود میکردند) خودشان را نشان دهند، بنابراین فکر کردیم باید به آنها پول بدهیم. و احساس کردیم که پرداخت پول باید قسمتی از فیلم بشود." بارباتو ادامه میدهد: "در مقام مستندساز، ما قسمتی از جریان جدید هنری هستیم، آنقدر هم حساس دربارهی چیزهایی مثل پول دادن به سوژه نیستیم. در هر صورت پولی به تعداد زیادی از سوژههای فیلم پرداخت میشود. و خیلی از مستندسازان دربارهی پرداخت پول حساساند و جوری رفتار میکنند مثل اینکه حتی در اتاق هم نیستند. و پولی در جیب سوژههای فیلمشان نمیگذارند، اما از راههای دیگری مثل بردن آنها به جشنوارههای فیلم در سراسر دنیا و یا پر کردن کابینتهای آشپزخانههای آنها از غذا جبران مالی میکنند. در موقعیتهایی بودهایم که پولی ندادهایم، و هر وقت هم که پولی به سوژه دادهایم، آن [صحنهی پول دادن] را قسمتی از فیلم کردهایم." بارباتو از فیلم مستندشان "مونیکا لوینسکی در سیاه و سفید/ Monica Lewinsky in Black and White " نام میبرد که با اطلاعاتی مبنی بر اینکه لوینسکی برای فیلم پول گرفته است شروع میشود. بارباتو میپذیرد که بر این کارشان نقدی وارد شده است، اما از فیلم دفاع میکند. "قراردادی بین مونیکا و اچ بی او HBO [یکی از شبکههای تلویزیونی آمریکا] بود؛ در بودجهی ما نبود. ما پرداختی نهایی داشتیم، اما مونیکا نداشت. او برای زمانی که گذاشت پولی گرفت، و ما گفتیم پیش پرداخت. من خیلی شک دارم که در هر شکلی چیزهایی را تغییر داده باشد." بارباتو ادامه میدهد: "وقتی صدای برخی از فیلمسازان حساستر با صدای بلند میگویند که باید به سوژهها پولی پرداخت شود، به نظرم گیج کننده میرسد. آنها رزقشان را از سوژههایی که باید پرداختی داشته باشند درمیآورند. راههایی برای اینکه فیلمی که میسازید تحت تاثیر قرار نگیرد وجود دارد. یکی از راهها این است که دربارهی کاری که می کنید صادق باشید و آن را جزئی از فیلم بکنید. راه دیگر این است که بعد از آن به کسی پولی بدهید، پس قراردادی نیست – اینطور نیست که «پولی می دهم که این کار را انجام بدهی». بیشتر شبیه این است که «خیلی ممنون از وقتی که گذاشتی، دوست دارم کاری برای تو کرده باشم» وقتی از افرادی که وضع مالی خوبی ندارند و تو از آنها مستندی میسازی، خیلی پیچیده میشود. وقتی تصمیم میگیرید که وارد آن دنیا شوید، وارد وضعیت بسیار بغرنجی میشوید. اگر بگویم «درست نیست که پولی به آنها بدهم»، بعد از آن ... خوب، فکر میکنم میتوانید استدلال کنید که درست نیست." برخی فیلمسازان از عدم قطعیت نظر خود دربارهی پرسش پرداخت پول به سوژه حرف میزنند. بعضی از این میگویند که از طریق کارشان روزگار میگذرانند؛ شغلهایی بوجود میآورند؛ فیلم حاضرشان را نقطهی عطفی برای فیلم بعدی خود میبینند. دست کم از فیلم خود ارضای خلاقه میبرند. پس چه کسی میتواند بگوید که این افراد [سوژه] با نشان دادن زندگیهایشان به ما نباید به طریقی پولی دریافت کنند؟ اما از چه راهی، فیلم جهتدار نمیشود؟ یا چطور افرادی ترقیب به حضور در فیلم مستندی به خاطر انگیزههای مالی – حتی در برابر قضاوت بهترشان – ندارند؟ "ونسا روث / Vanessa Roth" (سازندهی "گول خورده" Taken In) به تازگی به همراه "راجر ویزبرگ/Roger Weisberg" (سازندهی "چرا دوباره نمیتوانیم خانوادهای باشیم؟/ Why Can’t We Be a Family Again?) " فیلم "پیر شدن/ "Aging Out را کارگردانی کرده است. فیلم "پیر شدن" سه نوجوانی در نظام حمایت از یتیمان را به تصویر میکشد. در ادامه خود را در مقام والدین میبینند که با بیخانمانی و اعتیاد جدال میکنند، اما همچنین به استقامت و خودکفایی خود نیز پی میبرند. روث میگوید: "بچههایی که من با آنها در فیلم "پیر شدن" کار کردم بسیار آسیبپذیر و فاقد هرگونه بلوغ شخصیتی بودند. دربارهی اینکه تا چه اندازه هر لحظهی این فیلم را درگیر باشم سوالاتی میپرسیدم." وقتی ویوید، یکی از سوژههای فیلم، نزدیک به انتهای فیلمبرداری به روث تلفن کرد، او [روث] به یکی از دوراهیهای کلاسیک فیلمهای مستند برخورد کرد. "[دیوید] بیخانمان بود و خانوادهای نداشت. زندانی کشیده بود و بعد غیباش زد. فکر کردم دوباره او را نخواهم دید، و بعد تلفن زد و پیغامی گذاشت: «میخواهم بگویم کجا هستم، اما چیزی که واقعا از شما میخواهم این است که پولی به من بدهید تا به سیاتل بروم». میخواست برای شغلی بر روی قایق ماهیگیری اقدام کند. برای من واقعا یک دوراهی بود – میدونستم که من تنها حامیاش هستم، و واقعا برای او شانس بسیار خوبی بود که زندگیاش را بهتر کند. و بهترین پایان برای فیلم بود. این میتوانست اتفاق بیفتد و مسیر زندگی او را تغییر دهد." روث با دیوید ملاقات کرد و راهی برای موازنهی خواستههای او [دیوید] و حس اصلاح جامعهی خود – هم در مقام فیلمساز و هم انسان - پیدا کرد. روث ادامه داد: "من فکر میکنم چیزی هست که به آنها مدیونم. آنها به من فیلمی دادند، چیزی بهتر از هر چیز دیگر. گاهی چیزی شبیه به تعهد اخلاقی باید در نظر گرفته شود. نه برای تلافی کردن، بلکه برای احترام به تعهد آنها. نمیدانم این پیشینهی مددکار اجتماعی بودن من است یا نه." وقتی از او [روث] پرسیده شد که فکر میکند چه چیزی را مدیون سوژههایش است، بدون معطلی پاسخ داد که احساس میکند مدیون دسترسی به آنهاست. خود را در هر ساعتی در دسترس بچهها قرار داد. زمانی که میخواستند به آنها مشورت میداد. و با منابع و روابط خود چیزهایی که فکر میکرد بچهها نیاز داشته باشند را برآورده میکرد. "این بچهها بیشتر از پول به یک راهنما نیاز داشتند. و در زماناش هر طوری که میتوانستم کمکشان کردم." تعدادی از فیلمسازان به طور خصوصی به من گفتند که اغلب در زمان پخش زندگی افراد مشهور به طور اخص در بریتانیا از آنها طلب پول شده است. یک فیلمساز آمریکایی شکه شدهای گزارش میدهد: "زمانی که مشغول فیلمبرداری در انگلستان بود چیز [پول دادن] خیلی عادی به نظر میرسید." ویکرم جاینتی/ Vikram Jayanti" (سازندهی "بازی تمام شد: کاسپاروف و ماشین/ Game Over: Kasparov and the Machine) " با توجه به فیلمسازی در هر دو کشور انگلستان و آمریکا تجربهای متفاوت را دارد. "آمریکاییهای بیشتری برای حضور در فیلم تقاضای حقالزحمه را کردند، در آمریکا همه چیز بسیار تجاری است. در بریتانیا مردم نسبت به فیلمهای مستند فهمیدهترند. هرگز قصدی برای پرداخت پول نداشتم؛ چون شرایط را مشکل و پیچیده میکرد." به علاوه، بیشتر فیلمسازان بین مستندهای تلویزیونی و فیلمهای مستند مستقل و ماموریت محور تفاوتی قائل میشوند. مستندساز با تجربهای توضیح میدهد: "ساختن فیلمهای مستند تلویزیونی متفاوت است، از آن روی که از ابتدا طراحی شده است. و به طور کامل با سرمایهگذاریهای کوتاه مدت به جلو برده میشود. افرادی که در جلوی دوربین حاضر میشوند باید سهمی از سود داشته باشند؛ از آنجا که آنها بازیگرند." دستورالعملهایی ممکن است برای پرداخت در حین فیلمبرداری وجود داشته باشد، اما در صورت شانس کافی برای داشتن نمایش موفق، فیلمسازان ممکن است خود را در محدودهی نامعلومی ببینند. با نگاهی تازه به فیلمهای پرفروش گیشهای مثل "بولینگ برای مدرسه کلمبیا" Bowling for Cilumbine، "کوچ بالدار/ Winged Migration"، "افسون شده/ "Spellbound، "گرفتن فریدمنها/Capturing the Friedmans"، آیا تغییری در ذات رابطهی بین فیلمسازان و مردم در فیلمهایشان بوجود میآید؟ زمانی که سازندگان فیلم "حلقهی رویاها/ Hoop Dreams "قرارداد سودآوری را برای پخش نمایشی فیلمشان بستند، با وضعیتی که بیشتر مستنندسازان آرزویش را دارند روبرو شدند. کوئین به یاد میآورد: "وقتی فیلم "حلقهی رویاها" به این صورت گسترش پیدا کرد، هر کاری را برای ایجاد موقعیت منصفانه و برابر کردیم. دیدیم که فیلم خیلی سودآور شده است. همه چیزی که نیاز داشتیم را از پخش فیلم بدست آوردیم. اما احساس کردیم باید این پول را با پسرها و مدیران مدرسه در این فیلم تقسیم کنیم."کوئین و استیو جیمز/ Steve James"، تهیه کننده و کارگردان فیلم، تمهید پیچیدهای برای تقسیم سود طراحی کردند. به طوریکه دو شخصیت اصلی یعنی آگی و ویلیام گیتس حق امتیازی برابر با فیلمسازان را بدست آوردند. باقیماندهی آن طبق فرمولی که مقدار زمان حضور آنها در فیلم را مشخص میکرد به خانوادههای پسران و مدیران رسید. کوئین با شگفتی میگوید: "درستترین کار بود، و پول بسیار زیادی بود. کار را برای ما آسانتر نکرد. همهی ما همچنان درگیر هستیم، اما فکر نمیکنم کسی از بین ما پشیمان باشد." "شان ولش/ Sean Welch"، تهیهکنندهی فیلم "افسون شده"، میگوید مطمئن نیست که چه مقدار سود در آینده او و "جف بلیتز / Jeff Blitz "خواهند دید. "نه کسی از ما پیش پرداخت خواست، و نه بعد از فهمیدن آن کسی برای آن نزدیک ما آمد. به دلیل اینکه اولین تجربهی فیلمسازی ما بود، ما رویکرد واقع بینانهای را در هنگام آغاز فیلمبرداری در نظر گرفتیم، احتمالا افرادی و یا موسساتی وجود دارند که فیلم را ببینند و بخواهند به این دانشجویان جوان کمک کنند. و به نظر میرسد چهار سال بعد اتفاق بیفتد."درست زمانی که مستندی به رسانهها کشیده شد، تهیهکننده و کارگردان فیلم فرانسوی "بودن و داشتن/To be and To Have "خیلی خوش شانس نبود. این فیلم موفقترین پخش نمایشی در بین تمامی فیلمهای مستند فرانسوی را دارد، و مدرسهی تک اتاقهای در مناطق روستایی فرانسه را به تصویر میکشد. وب سایت بی بی سی گزارش میدهد که سوژهی فیلم، معلم مدرسه "جورج لوپز/ Georges Lopez"، از کارگردان فیلم "نیکلاس فیلیبرت/ Nicolas Philibert" برای حق تالیف فیلم شکایت کرده، و خواستار 250000 یورو غرامت شده است. وکیل کارگردان می گوید که لوپز با رضایت کامل تن به ساخت این فیلم داده است، و پیشنهاد اولیه 37500 یوروی را که برای کمکهایش پیشنهاد شده بود را رد کرد. لوپز با صبوری و مهارتاش در مقام معلم مدرسه تمامی مخاطبان را در سرتاسر اروپا تحت تاثیر قرار داد. اما بیشتر به جای انتقاد از فیلیبرت به خاطر سهیم نکردن لوپز در سود فیلم، به جای رسانههای فرانسه به خاطر تلاش لوپز برای بدست آوردن پولی از موفقیت فیلم به او حمله کردند. از گزارش بی بی سی این چنین بر میآید که اساس زمینهی دعوی هم عجیب و هم احتمالا از پیش ساخته باشد. وکیل لوپز به روزنامهی "لوموند/ Le Monde" گفت از آنجاییکه کلاس درس موکلاش آفرینش اصلی و فردی او بوده است، فیلم آفرینشی از آفرینشی دیگر بوده و بنابراین طبق قانون جعلی است. وکیل فیلیبرت پاسخ میدهد: "نیکلاس فیلیبرت قصد دوباره سازی کلاس درس جرج لوپز را نداشته، فقط قصد به تصویر کشیدن او در میان شاگردانش را داشته است." اگر این مسئله جدی گرفته شود، این دعوی نتایجی فرای مسئلهی پرداخت پول به سوژهی فیلمهای مستند را دارا خواهد بود؛ این مسئله به اساس و ذات حق مولف (یا کپی رایت) زمانی که از واقعیتی عیان فیلمبرداری میکنید اشاره دارد. برای اطلاعات جدیدتر از این پرونده جالب در ارتباط باشید. شاید جان الس اینطور نتیجه بگیرد که: "زمانی که بحث پول را به میان میکشید، احتمال اینکه همه چیز را تحت تاثیر و آلوده کند وجود دارد. اما نگرانی دیگری که دارم زمانی است که شروع به پرداخت پول به افراد میکنیم، به این معنی است که تهیهکنندگانی با جیبهای پر پول میتوانند فیلم بسازند. دوست ندارم دنیایی را درآینده نظارهگر باشم که در آن فردی با داشتن 1000 دلار در جیب مصاحبهای را تهیه کند. میتوانیم دربارهی مسائل اخلاقی آن بحث کنیم، و آن مسئلهای عملی و واقعی است." "لیزا لیمن/ Lisa Leeman" در لسآنجلس مشغول تهیه، تدوین و کارگردانی است، و تولید فیلم مستند را در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی تدریس میکند. هرگز به سوژه پولی برای حضور در فیلم نپرداخته، اگرچه بسیار خرج شام دیگران کرده است.منبع: documentary.org
کلیه حقوق این اثر متعلق به "مرکز فرهنگی میثاق" است.