شهر فری تاون به شهر ژنراتور ها مشهور است. تقریبا در کل ساعات شبانه روز جریان برق حداکثر 8 ساعت برقرار است و شانزده ساعت بعدی اگر ژنراتور نداشته باشید، باید با نبود الکتریسته بسازید.
گروه
بینالملل مشرق - به طرز معجزه آسایی از بخش بازرسی
فرودگاه لونگی رد می شویم فکرش را هم نمی کردیم که مامور بازرسی فرودگاه تنها به
علامت گذاری با گچ بر روی یکی از چمدان ها اکتفا کند و از خیر بازرسی بگذرد. برای
بهانه دادن به دست ماموران فرودگاه گزک های زیادی داریم، هم تعداد زیادی کنسرو
همراهمان هست که ممکن است کار دستمان بدهد و هم وسایل فیلمبرداری که احتمال دارد
باعث بحث شود که شما با ویزای توریستی چرا دوربین حرفه ای فیلمبرداری به همراه
دارید.
به
هر حال ترس و لرزمان تمام می شود و راهی می شویم. بعدها یکی از کارمندان دولتی سیرالئون
، به ما می گوید که تمام امنیت فرودگاه تحت کنترل انگلیسی هاست. این مساله زمانی
برای ما ثابت می شود که در حال خروج از سیرالئون هستیم و با یکی از افسران
انگلیسی که مشغول نظارت است برخورد می کنیم.
به
هر حال همه چیز با استرس شروع می شود اما استرسی که دوام دارد و حالا با دنیای
جدیدی روبرو هستیم که هیچ از آن نمیدانیم. در گوشه، گوشه شهر سر و صدای
موتورهای برق که برای هتل ها و فروشگاه ها کار می کنند توجه مان را به خودش جلب می
کند. شهر فری تاون به شهر ژنراتور ها مشهور است. تقریبا در کل ساعات شبانه روز جریان
برق حداکثر 8 ساعت برقرار است و شانزده ساعت بعدی اگر ژنراتور نداشته باشید، باید
با نبود الکتریسته بسازید.
البته
توجه داشته باشید که برای تامین برق یک منزل مسکونی معمولی نیاز به ژنراتوری بزرگ
شبیه ژنراتورهایی است که در برخی کارهای ساختمانی برای جوشکاری استفاده می شود،
این ژنراتور ها سوخت فراوانی مصرف می کنند و خرید و روشن نگه داشتن آنها از عهده ی
هر کسی – خصوصا – مردم فقیری که از اولیات و ملزومات زندگی محروم هستند بر نمی
آید. اما نکته ی جالب تر قرارداد نانوشته ای بود که میان وارد کنندگان ژنراتور ها،
فروشندگان سوخت – یا همان شرکت های نفتی- و احتمالا مسوولان دولتی برقرار بود.
دوستی
که به دلیل جایگاه آن روزش در سیرالئون نمی توانیم و نمی شود از او نام ببریم، در
همان روز اول برای ما توضیح داد که چرا بعد از سال ها که از پایان جنگ داخلی در
سیرالئون می گذرد هنوز وضعیت برق به این صورت باقی مانده است. این وضعیت بیش از هر
چیزی به نفع وارد کننده های ژنراتور و فروشندگان سوخت است و عجیب نیست حاضر شده
باشند سر کیسه را شل کرده و بخشی از سودشان را با مسوولان دولتی شریک شوند.
ماجرا
وقتی برای ما جدی تر شد که درباره ی سابقه فساد و رشوه گیری دولتی در سال های پس
از استقلال سیرالئون شنیدیم، مساله ای که یکی از دلایل اصلی جنگ داخلی خونین در
این کشور بوده ... و این اتفاق نمونه های فاش شده ی جدید تری هم دارد.
پدیده
ی جنگل زدایی در آفریقا مانند طاعون بخش های سبز این قاره را در هم می نوردد و
معمولا پای کمپانی های بزرگ به میان کشیده می شود در سیرالئون جدی است. آنقدر جدی
که حتی گفته می شود تا چند سال آینده – شاید کمتر از دو دهه بعد- تام جنگل های سبز
استوایی این کشور ر تهدید می کند. از قضا در این یکی هم پای مقامات دولتی در میان
است. شبکه تلویزیوی الجزیره ی انگلیسی چندی پیش یک مستند جسورانه در باره ی جنگل
زدایی در سیرالئون به نمایش گذاشت که در آن یکی از بلندپایه ترین مقامات دولتی این
کشور متهم می شد.
در
چنین شرایطی در این کشور آفریقایی همه چیز قابل خرید و فروش است و عجیب نیست که
دارنده ی سرمایه بتواند هر کاری را که دولت ها می توانند انجام دهند.
کم
کم برایمان جا می افتد که این رخداد ها در سیرالئون زمینه اجتماعی قوی دارند. با
قایقی تند رو که ما را از شبه جزیره ی لونگی تا شهر فری تاون آورده است به ساحل می
رسیم و همانجا منتظر می مانیم تا رایزن فرهنگی وقت جمهوری اسلامی - قزل
سفلی- که همان روزها مدت ماموریت اش به اتمام رسیده بود به دنبال ما بیاید. تلفنی
خبرمان می کند که باید کمی منتظر بمانیم، چرا که ترافیک های وحشتناک فری تاون خبر
نمی کند.
به
سایه پناه برده ایم، دکتر بر روی سکویی نشسته و به دیوار تکیه داده و پسر بچه ای
حدودا ده ساله در کنار او ایستاده و زیر گوشش زمزمه می کند.ده دقیقه این زمزمه ها
ادامه دارد و من هر از چندی گوش می دهم که چه کلماتی بین آنها رد و بدل می شود.
بالاخره
شرایط مناسبی پیش می آید که از مجرای این گفت و گوی آرام سر در بیاورم؛ تمام جملات
را دکتر در یک جمله ی کوتاه خلاصه می کند پول
می خواهد
داستان
همچنان ادامه می یابد تا جایی که چند روز بعد در وزارت فرهنگ و توریسم که برای
گرفتن مجوز به آنجا رفته ایم، یک مدیر کل وزارتخانه در دفترش رک و پوست کنده اصل
ماجرا را برای ما توضیح می دهد؛ او می گوید، شما سفید پوست نیستید، بلکه فقط رنگ
پوست تان سفید است – در آفریقا سفید پوست دقیقا معادل غربی و اروپایی است- اما شما
را به خاطر این رنگ پوستتان سفید می دانند و سفید پوست هم برای سیاه های آفریقایی
یعنی این...[با انگشتان دستش را به هم می مالد که زبانی است بین الملی و در هر
کجای دنیا به معنای پول است.
بعد
ها دکتر تعبیر جالبی برای این احساس آفریقایی به کار می برد که تا انتهای سف همه
چیز را توصیف می کند.. دکتر می گوید برای سیاه ها ما مانند ریموت بانک متحرکیم و
هر قدر که بتوانند از ما پول بگیرند، استیفای حق از دست رفته شان می دانند. همین
که رنگ پوستت سفید باشد به معنای این است که تو ثروتمندی و تمام.
پس
با چنین باور اجتماعی عجب نیست که دولتمردان هم به اندازه خود به دنبال بدست آوردن
پول بی زحمت باشند. گرفتن پول چه رشوه باشد و چه صدقه یک فرآیند را طی می کند با
این تفاوت که در اولی چیزی مبادله نمی شود اما در دومی از کیسه ی خلیفه خرج می
کنی. مالی را در اختیار دیگری قرار می دهی که صاحبانش شاید اصلا از بودنش اطلاع
نداشته باشند و شاید اصلا ارزش آن را ندانند.
روایتی از: مصطفی حریری