سه توصیه مهم الکس گیبنی درباره ی موفقیت در عرصه ی مستندسازی:
از چیزهای متناقض در آدمها و موقعیتها نهراسید
شانزدهم مهر ١٣٩٤ ساعت ٢٠:٢٦
در جشنواره ی فیلم لندن به نام BFI ، مجله ی DocGeeks (علاقه مندان به مستند)، این فرصت را به دست آورد تا مصاحبه ای با مستند ساز برنده ی جایزه ی اسکار، آقای الکس گیبنی داشته باشد. الکس گیبنی برای پیشبرد کار مستند جدیدش به نام دروغ آرمسترانگ (The Armstrong Lie)، در لندن به سر می برد. در اینجا می توانید رمز موفقیت در عرصه ی مستندسازی را از زبان او بشنوید.
18 اکتبر 2013
فیلم مستند دروغ آرمسترانگ که تصویری خودمانی و صمیمی از ورزشکاری ارائه می دهد که هم در زمان پیروزیهای فراوانش و هم در زمان شکستهایش همواره طرفداران زیادی را به سوی خود جذب کرده است، کاندید بسیار ارزشمندی برای بخش جایزهی مستند این جشنواره محسوب می شود. گیبنی که در آغاز تصمیم داشت فیلمی درباره ی بازگشت دوباره ی آرمسترانگ بسازد، مجبور شد مسیر کار خود را تغییر بدهد و به سال 2009 بازگردد که این دوچرخه سوار با شکستهای متوالی و پرونده ی دادگاهی درگیر شده بود. اما کارگردان هرگز خود را برای چیزی که سالها بعد اتفاق افتاد آماده نکرده بود، یعنی زمانی که آرمسترانگ گوشی تلفن را برداشت و اعلام کرد که تمایل دارد به اشتباهات خود اقرار کند. آیا بالاخره مردم به حقیقت زندگی برنده ی هفت دوره ی دوچرخه سواری توردوفرانس پی می بردند؟
بعد از خواندن مقاله های متعدد درباره ی "نظر تخصصی" و "حقایق"، حالا دانستن نظر واقعی خود کارگردان در این زمینه باید جالب باشد، اما متاسفانه گیبنی چندان تمایلی برای شفاف سازی نظریات شخصی اش ندارد. او می گوید: "به نظر من، هیچ مشکلی ندارد اگر در برهه ها و شرایط مختلف فیلم، مردم احساسات متفاوتی را تجربه کنند. من تمایلی ندارم بگویم که این فیلم دقیقا به چه معناست، تا حدی فکر می کنم، ضعیف ترین بخش فیلم در واقع به نوعی نقطه ی قوت فیلم نیز محسوب می شود. در نهایت اینکه ما نمی دانیم آیا آرمسترانگ دارد حقیقت را می گوید، و این همان چیزی است که فیلم به دنبال مطرح کردنش است، یعنی این شک. بنابراین، چیزی که این فیلم را می سازد به واقع همین نقطه ی ضعف آن است. تفکری است درباب معنای شک و دروغ گفتن".
در فیلم این برداشت می شود که مسئله ی احاطه کننده ی آرمسترانگ دوپینگ نیست بلکه قدرت است. آیا این واقعا همان چیزی است که کارگردان می خواست در این فیلم به تصویر بکشد؟ خودش می گوید: " بله، فکر نمی کنم ساختن فیلمی درباره ی دوپینگ به این اندازه جذاب باشد. واقعیت این است که لانس آرمسترانگ تنها کسی نبود که دوپینگ می کرد، خیلی ها اینکار را می کردند. من هنوز هم فکر نمی کنم مقایسه ی عادلانه ای باشد زیرا آرمسترانگ نقاط مثبت بسیاری داشت. به همین دلیل است که من فکر می کنم این فیلم بیشتر درباره ی قدرت است. لانس آرمسترانگ اسپانسرهای زیادی داشت، نامها و برندهای برتر و بزرگ، در حین فعالیت ورزشی اش، سود مالی زیادی به خیلی ها رسانده، طوری که هیچ کس دیگری به اندازه او در این کار موفق نبوده است. و همین به او اجازه داد پول زیادی به دست بیاورد و از قدرت خود برای پنهان کردن حقیقت استفاده کند.
این اولین بار نیست که گیبنی با فیلم درجه ی یکی در جشنواره ی BFI شرکت می کند، او در سال 2012 نیز، به دلیل مطرح کردن بی پرده ی مسئله ی سوء استفاده از کودکان درون کلیسای کاتولیک، برنده ی جایزه ی Grierson Award شده بود. نام این فیلم Mea Maxima Culpa (سکوت در خانه ی خدا) نام داشت. در این فیلم بدون هیچ محدودیتی از حقیقت پرده برداشته شد.
با وجود اینکه دو داستان خیلی با هم متفاوت بودند، اما معلوم است که باید اعتماد زیادی در بین باشد تا هر دو فیلم را تولید کرد.این واقعیت که آرمسترانگ جلوی دوربین و در مقابل تنها دونفر یعنی اُپرا وینفری و گیبنی اعتراف کرد، مدرک بسیار تاثیرگذاری است. بنابراین این سوال پیش می آید که یک فیلمساز چگونه موفق می شود چنین اعتمادی بین سوژه و کارگردان ایجاد کند؟
گیبنی در اینباره می گوید: "این اتفاق همیشه نمی افتد، مثلا آقای ژولیان آسانژ سوژه ی فیلم «ما اسرار می دزدیم: داستان ویکی لیکس» اصلا نمی خواست با من حرف بزند. بنظرم بیشتر این مسئله مطرح است که بتوانیم این حس را در افراد به وجود بیاوریم که باور کنند با شهادت آنها با نهایت احترام برخورد خواهیم کرد و اینکه به تمام حرفهایشان گوش خواهیم داد و هر آن چیزی را ارائه خواهیم داد که آنها می گویند، در نهایت صداقت. مسئله این است که همان دفعه اول اعتماد آنها را جلب کنیم و قانعشان کنیم که می توانند به ما اعتماد کنند. زمانیکه به شما اعتماد کنند، دیگر می خواهند که داستانشان را برایتان تعریف کنند.
با این حال، به گفته ی گیبنی، آرمسترانگ ظاهرا به گونه ای متفاوت عمل می کندو محاسبه گر تر ظاهر می شود: "به نظرم، لانس آرمسترانگ به نوعی عقب نشینی می کند و من نمی دانم چرا. شاید بخشی از آن به خاطر قانون است، زیرا با شکایات بسیاری مواجه است که ممکن است تا صدمیلیون دلار برایش هزینه بردارد. البته ممکن است به این دلیل نیز باشد که وقتی کسی برای مدتی طولانی دروغ گفته است، دیگر خیلی سخت می شود یکدفعه به همه ی دروغها اعتراف کرد، چنین کاری زمان زیادی می برد مثلا برای لاندیس که او نیز متهم به دوپینگ است، سالها طول کشید بتواند اعتراف کند و به همه بگوید چه کرده است".
آیا گیبنی با اینکه ارتباطات سابق خود را کنار گذاشته است، همچنان اطمینان دارد بتواند دوباره داستان را شروع کند و آیا اصلا تمایلی به اینکار دارد؟
او می گوید: «من اگر دلیلی موجه داشته باشم همیشه دوست دارم داستانی را دنبال کنم، در طی سالها به خیلی از آدمهای داستانهایم برگشته ام، گاهی با دوربین، گاهی حتی بدون دوربین. در مورد لانس آرمسترانگ من کسی بودم که به او گفتم اسم مستند را دروغهای آرمسترانگ می گذارم و حسم این بود که باید در این مورد صداقت داشته باشم. این یکی از همان چیزهایی است که باید درباره اش فکر کنید. اگر درباره ی شخصی فیلمی می سازید، باید این احساس را داشته باشید که می توانید مستقیما در چشمهای آن شخص نگاه کنید و از چیزهایی دفاع کنید که روبروی دوربیینتان نشان داده اید».
در انتهای این مصاحبه و در حالی که دیگر خبرنگاران جشنواره ما را احاطه کرده بودند، این کارگردان برندهی جایزه اسکار، سه توصیه ی مهمش درباره ی موفقیت در عرصه ی مستند سازی را با ما در میان می گذارد.
"اول اینکه بدانید چطور پول جمع کنید. دوم اینکه، اگر داستانی دارید، سعی کنید آنرا در مدت پنج دقیقه برای کسی تعریف کنید طوری که شنونده تان کاملا جذب داستان شده باشد. و سوم اینکه، با اطمینان به استقبال تمام تناقض های زندگی روزمره بروید. از چیزهای متناقض در آدمها و موقعیتها نهراسید زیرا همان تناقضها در نهایت به قوی ترین و جالب ترین بخش مستندتان تبدیل خواهند شد، هیچ چیزی ساده نیست، باید صدای مخالفی وجود داشته باشد.
کلیه حقوق این اثر متعلق به "مرکز فرهنگی میثاق" است.