مصاحبه با مایکل کمبر
جنگ مخفی از دید عکاسان خبری
یکم آبان ١٣٩٣ ساعت ١٤:١٦
چیزی حدود پنج هزار نیروی آمریکایی در جنگ عراق کشته شدند و تخمین زده شده که بین صدهزار تا ششصد هزار عراقی که بیشترشان هم غیر نظامی بودند، نیز جان خود را از دست داده اند. تعداد بسیار زیادی نیز از نظر جسمی یا روحی دچار آسیب شده اند.
طبق مطالعه ای که استاد سیاست عمومی دانشگاه هاروارد، خانم لیندا جی بیلمز اخیرا انجام داده، هزینه ی مالی جنگ عراق با محاسبه ی هزینه ی درمان بازماندگان و تعمیر امکانات ارتشی تخریب شده، به رقم غیر قابل درک چهار تریلیون دلار می رسد.
بعد از این قتل عام و منابع از دست رفته، آمریکایی ها عراق را با دولتی دیکتاتوری و یک جنگ داخلی خونین ترک کردند که خیلی وحشیانه تر از همیشه این کشور را به سقوط آزاد نزدیک کرده است.
اینجا در حالی که جنگ روان و نامعلوم عراق سال به سال رنج آورتر ادامه پیدا می کند، علاقه ی عمومی به این مسئله کمرنگ تر می شود. پوشش خبری توسط سانسورهای ارتش خیلی محدود شده تا مانع از آن شود که مردم از واقعیتهای تلخ جنگ نه ساله ی آمریکا در عراق باخبر شوند.
اما عکاسان خبری چهره ی زشت و زننده ی جنگ را از نزدیک شاهد بوده اند و هزینه های انسانی این نبرد مدرن را ضبط کرده اند. حالا جنگ از دید این عکاسان خبری در یک کتاب تاریخ ساز جمع آوری شده است. مایکل کمبر عکاس برنده ی جایزه، در کتاب " عکاسان خبری در جنگ: داستانهای ناگفته ی عراق (چاپ انتشارات دانشگاه تگزاس)، تاریخ شفاهی جامع و بی سابقه ای از جنگ عراق را گرد هم آورده که حاصل پروژه ای پنج ساله به منظور حفظ این تاریخ و مستند کردن عکاسی خبری در این جنگ است.
این برداشت بی وقفه از جنگ شامل مصاحبه هایی با 39 عکاس مشهور و عکسهای چاپ نشده ی فوق العاده ای است که نشان می دهد این جنگ چگونه هم زندگی سربازان و هم غیر نظامیان را تحت تاثیر قرار داد.
عکاسان حاضر در عراق اغلب مورد هدف بودند. آقای کمبر کتابش را به 150 خبرنگاری تقدیم کرده است که زندگی خود را در طول جنگ فدا کردند و به دوستانی همچون تیم هترینگتون و کریس هوندروس که هر دویشان در حال پوشش خبری جنگ لیبی جان خود را از دست دادند.
کتاب آقای کمبر به دلیل ارائه ی صادقانه اش و نیز تصاویر بدون سانسورش، با اقبال گسترده ای مواجه ش. آر-ال- آبوت در مجله ی چویس (انتخاب) نوشت: " این کتاب که چیزی بیش از یک کتاب عکس است، تاریخ و سابقه ی عکاسی یک جنگ خونین را نشان می دهد. زمان اغلب جنگ را به ارقام و آمار تقلیل می دهد، تعداد زخمی ها، تعداد مرگ و میرها، زنده ها، زمان و گنج از دست رفته. این کتاب با دقت فراوانی تنظیم شده، عمیقا طراحی شده و برای کسانی که جرئت نگاه کردن را دارند، واقعیتهای تلخی را آشکار می کند که دیدنش را به همه توصیه می کنیم." در مجله ی هنرمندان و معماران چنین می خوانیم : " هرکسی که می خواهد جنگ واقعی عراق را ببیند باید این کتاب را تهیه کند. این عکسها تناقض آشکاری هستند با هر آنچه در دهه های قبل از موضوع جنگ به تصویر کشیده شده اند."
این کتاب شایسته آن است که توسط هر آمریکایی دیده شود، اعضای کنگره و مقامات ارشد قبل از همه باید آن را ببینند.
مایکل کمبر بیش از 25 سال است که عکاسی خبری می کند. جنگ عراق را به عنوان نویسنده و عکاس نیویورک تایمز بین سالهای 2003 تا 2012 پوشش داد. در سال 2007 عکاس ارشد مجله ی تایمز در بغداد بود، خونین ترین سال جنگ. او علاوه بر افتخارات دیگرش، برنده ی جایزه ی بهترین عکاس جهان عکس نیز هست. او همچنین در شروع استفاده از سی دی های چند رسانه ای که در آن خبرنگاران می توانند عکس، فیلم و مقالات چاپ شده را ارائه بدهند، پیشرو بود. او موسس مرکز مستند برانکس است که گالری و سازمان آموزشی است که در زمینه ی فیلم و عکاسی مستند فعالیت می کند.
آقای کمبر بعد از تسخیر شهر موصل توسط داعشی ها در عراق، اعلام کرد که: " تنها چیزی که می توانم بگویم این است که این اتفاق، نتیجه ی طبیعی حمله ما در سال 2003 است. من خیلی مطمئن نیستم که عراق بتواند دیگر به عنوان یک کشور یکپارچه به حیات خود ادامه بدهد. این کشور عملا به سه قسمت کردی، سنی و شیعه تقسیم شده است. ما شاهد سقوط نهایی کشوری به نام عراق هستیم".
او چند هفته قبل از پیشرفتهای دیگر گروه داعش در عراق، تلفنی درباره ی کتاب جدیدش مصاحبه ای انجام می دهد که در زیر می خوانید:
رابین لیندلی: چطور به این نتیجه رسیدید که باید این کتاب فوق العاده را درباره ی تصاویر و تاریخ شفاهی عکاسان خبری در جنگ عراق بنویسید؟
مایکل کمبر : دیگر واقعا خسته و دلزده شده بودم وقتی از جنگ به خانه برمی گشتم و مردم اینجا داستان واقعی را نمی دانستند. من عادت داشتم در عراق با دیگر خبرنگاران وقت بگذرانم و آنها همیشه داستانهای خوبی برای تعریف کردن داشتند. در یک زمان خاصی، حس کردم این تاریخی است که در واقع به مردم گفته نمی شود بنابراین ضبط صوتی در آوردم و همه ی این داستانها را ضبط کردم. کم کم فهمیدم چیزی در این داستانها هست که باید منتشر شده و به گوش مردم برسد.
من دیگر از سانسور اعمال شده هم توسط ارتش آمریکا و هم خود رسانه ها خسته بودم، این سانسورها مانع از چاپ هرگونه عکسهایی می شد که احتمال داشت جامعه ی آمریکا را عصبانی کند. من این حس اعتراضی را داشتم که جنگ واقعی واقعا به مردم نشان داده نمی شود . اگر قرار است نیمی از دنیا را دور بزنیم و میلیاردها دلار بفرستیم به آن سمت دنیا و پنج هزار آمریکایی و هزاران عراقی را به کشتن بدهیم، باید این حق را داشته باشیم که بدانیم این جنگ واقعا چه شکلی است. باید داستان درست را به مردم بدهیم. آنها باید بدانند دقیقا چه اتفاقی افتاده است.
رابین لیندلی: حتما مواجه با این همه سانسور از همه طرف، از سوی ارتش، و سردبیران رسانه ها، خیلی آزاردهنده بوده است.
مایکل کمبر : دقیقا. آنها واقعا به ما فشار می آوردند. اوایل جنگ، تشویق های زیادی وجود داشت و تفکر انتقادی درباره ی جنگ مطرح نمی شد. اما بعد از عکسهای حادثه ی ابوغریب (قضیه ی تجاوز به زندانی های تحت بازداشت آمریکا) همه چیز تغییر کرد، البته در آن زمان دیگر خیلی از روزنامه ها ازعراق رفته بودند.
رابین لیندلی: بسیاری از عکاسان خبری که شما با آنها مصاحبه کرده اید، تاکید می کنند که چقدر برایشان اهمیتم داشته که تاریخ دقیق و درست این جنگ را به ثبت برسانند.
مایکل کمبر: خیلی از ما تحت تاثیر جنگ ویتنام بودیم. ما به عنوان عکاسان خبری، در تاریخ و سنت فرو رفته ایم. می خواستیم که جنگ عراق را ثبت کنیم و نقش مهمتری در تاریخ ایفا کنیم. اصلا به همین دلیل بود که من به عراق رفتم. من تجربیات وحشتناکی در سالهای 2003 و 2004 داشتم اما باز داوطلبانه بازگشتم. این به این دلیل نیست که من آدم قهرمانی هستم. من اصلا اینطور نیستم. بلکه برگشتم چون این تاریخ ما بود و من دوربینی دارم که می توانم آن را نشان بدهم. این واقعا مزیت خوبی است که چنین فرصتی را در اختیار دارم.
رابین لیندلی: عراق در مقاییسه با دیگر جنگهایی که شما در آن حضور داشتید چطور بود؟
مایکل کمبر : بیشتر تجربیات من مربوط به پوشش جنگهای آفریقا بوده است. من درگیری هایی را در هاییتی و کارائیب نیز پوشش دادم اما بیشتر مشغول کار بر روی جنگ سومالی، لیبریا و کنگو بودم. هرجنگی با جنگ های دیگر متفاوت است اما به نظر من، جنگ عراق باعث شد در حوزه ی عکاسی خبری وارد دوره ی تغییری بشویم که بسیار حیاتی بود. جنگ مصادف بود با تغییرات عظیمی که در این حیطه به وجود آمد. اوایل جنگ، بودجه ی زیادی در اختیار همه بود و خبرنگاران زیادی از سراسر دنیا فرستاده می شدند. در اواخر جنگ، بسیاری از روزنامه های آن اوایل دیگر اصلا حضور نداشتند.
رابین لیندلی: توافق های پیچیده ی دوران جنگ چطور کار می کرد؟
مایکل کمبر : محدودیتهای کمی در آغاز وجود داشتند و سپس با نزدیک شدن به مقطعی از جنگ، کم کم محدودیتهای بیشتری اعمال شد. و بیشتر کار ما منوط شد به اشخاص که مجبور بودند اعتماد دیگران را جلب کنند و روابطی را با فرماندهان ایجاد کنند. کریس هندروس که بعدها در جنگ لیبی کشته شد به من گفت: " قوانین هرچه که باشد، اگر بتوانید روابط درستی را با یک فرمانده و مقام ارشد برقرار کنید، تمام آن قوانین به هیچ دردی نمی خورند".
اما قطعا حضور داشتن در جنگ به مرور زمان محدود تر شد. در سال 2003 من فقط با یک واحد در ارتباط بودم و آنها به من می گفتند، " هی، امشب داریم حمله، می تونی با ما بیای". و هیچ کس هم دنبال ما نبود. اما بعدا، بیمارستانها و زندانی ها و آمریکایی های مجروح دیگر از دسترس ما خارج شدند و این مسئله همینطوری ادامه پیدا کرد.
البته، این مسئله تماما تقصیر ارتش آمریکا نبود. جنگ نیز بخشی از تغییر تاریخی رسانه ها شد و تحت تاثیر ارتباط رسانه ها با شورشیان قرار گرفت. قبل از حادثه ی یازده سپتامبر، این شورشیان واقعا محتاج رسانه ها بودند تا بتوانند داستان خود را مطرح کنند و به گوش همه برسانند. اگر در حال پوشش خبری حادثه ای در نیکاراگوئه و یا لیبریا بودید، شورشیان داستانی برای گفتن داشتند و بنابراین به نوعی نیازمند شما بودند.
در اوایل جنگ عراق، این مسئله هنوز تا حدی درست بود اما با ادامه ی جنگ، شورشیان دیگر ابزار تولیدی خود را با ماهواره، دوربین های فیلمبرداری، و عکاسی پیدا کردند. خودشان می توانستند به مخاطب مورد نظر خود دسترسی داشته باشند. در آن زمان، خبرنگاران مستقل فقط نوعی اعتبار محسوب می شدند. دیگر به جای احترام به ما، به دنبال شکار و سپس اعدام ما بودند. این مسئله ما را بیشتر به این سمت برد که درون ارتش آمریکا حضور داشته باشیم. حتی اگر می خواستیم چیزهایی درباره ی زندگی شورشیان کشف کنیم دیگر امکانش وجود نداشت.
رابین لیندلی: چندتا از خبرنگارانی که شما با آنها مصاحبه کرده اید تهدید به مرگ شدند. فرح نوش اجساد مرده ای را روبروی خانه اش پیدا کرده است به نشانه ی تهدید. و شما و همکارانتان در واقع داشتید با خطر شخصی بزرگی که به جان خریده بودید به کار ادامه می دادید.
مایکل کمبر : آن روزها، روزهای وحشتناکی بودند، وقتی از خواب بیدار می شدید و باید از خود می پرسیدید، "آیا واقعا این کار ارزش کشته شدن به خاطرش را دارد؟ آیا می ارزد برای به دست آوردن داستانی کشته شویم و یا چنین روزهای سختی را داشته باشیم". و افراد زیادی از ما کشته می شدند.
در بهار و تابستان 2003 حضور رسانه ای قدرتمند و عظیمی در آنجا مشهود بود، اما در سپتامبر همان سال، دیگر خیلی از روزنامه ها نیروهای خود را خارج می کردند. می شد به جاهای مختلفی بروید و شهر یا استانی را تحت پوشش کامل خود داشته باشید. مسئولیت سنگینی بود. و این همان رویایی بود که من به خاطرش بزرگ شده بودم، اینکه به عنوان یک آمریکایی وارد یک منطقه ی جنگی شده و تاریخ را به ثبت برسانم و به طبع آن تغییری در جهان ایجاد کنم. به آسانی می شد به کرکوک یا بصره رفت و در واقعیت، تنها کسی بود که داستان را تحت تسلط خود دارد و تعریفش می کند.
رابین لیندلی: کتاب شما همچنین ناشایستگی و خودخواهی سیاست آمریکایی ها را در عراق به تصویر می کشد و اینکه هیچ کس به عواقب این عمل نظامی نیندیشیده است.
مایکل کمبر: وقتی به گذشته نگاه می کنم، واقعا کمی احساس شرم می کنم اما باید صادق بود. من حامی و طرفدار حمله به عراق بودم. تا به حال در خاور میانه کار نکرده بودم و در حال پوشش خشونت وحشیانه ی دیکتاتوری های غرب آفریقا بودم و فکر کردم می توانیم صدام را زمین بزنیم و دموکراسی را بنا کنیم.
در خیلی سطوح این طرز فکر من اشتباه بود. اساسا، من نفهمیده بودم که در سطوح بالای ارتش آمریکا، این حمله قرار بود همراه شود با بی لیاقتی افرادی که جنگ را به واقعه ای نفس گیر بدل کردند. آنها به کشوری سی میلیونی حمله کردند که نیرویی ضعیف و تجهیزاتی نا کافی داشت. آنها حتی مترجمان مناسبی نیز نداشتند و خوب همین ها منجر به گرفتن تصمیماتی فاجعه بار شد.
ما اصلا برنامه ای برای بعد از جنگ نداشتیم. این خیلی غیر عادی است. شما به کشوری سی میلیونی حمله می کنید و حتی نمی شینید تا درباره اش به اندازه کافی فکر کنید. دیوانگی محض است.
این عدم تفکر کافی در بسیاری از کتابها آورده شده است و در مصاحبه های موجود در این کتاب نیز به آن اشاره می شود. سربازان در صحنه ی نبرد بودند بدون آنکه غذای کافی داشته باشند، بدون اینکه از حمایت کافی برخوردار باشند، با تسلیحاتی که از آنها محافظت به عمل نمی آورد. آمریکا ثروتمند ترین کشور دنیاست و ما نتوانستیم آن چیزی را که نیروهای ما نیازمندش بودند برایشان فراهم کنیم تا بتوانند این ماموریت نظامی را به انجام برسانند. درست به همین دلیل است که مسائل کاملا از کنترل خارج شدند.
رابین لیندلی: کتاب شما تصاویر فراموش نشدنی در خود دارد مانند پیرمردی که به شدت سوخته و به دلیل عدم امکانات پزشکی جان خود را از دست می دهد، حوادث بعد از انفجار ماشینهای بمب گذاری شده، سربازان، زخمی ها، زنان و کودکان، غیر نظامیانی که اغلب در مناطق شهری شلوغ، وسط خشونت گیر افتاده اند.
مایکل کمبر: این جنگ، جنگ ماشینهای بمب گذاری شده ای بود که در مکانهای عمومی رها می شدند. شاید هدفش ماشینهای آمریکایی بود اما در یک بازار شلوغ محلی که صدها عراقی در آن رفت و آمد می کنند، فقط چند آمریکایی و تعداد خیلی بیشتری عراقی کشته می شود.
متاسفانه غیر نظامی ها در میزان بالایی کشته می شدند. اکثر خسارت جانی وارده ای که من عکسشان را گرفتم مربوط به افراد غیر نظامی بوده است. این معنای جنگ است که آمریکایی ها ظاهرا درکی از آن ندارند. نبرد تن به تن وجود نداشت، به غیر از فلوجه که چندصد نفر کشته شدند. خط مقدمی هم نبود. هیچ ارتشی با ما رو دررو نشد. جنگ گوریلایی بود که از اول تا آخر در میان غیر نظامی ها صورت گرفت. یعنی همان جایی که شورشیان حضور داشتند. آنها در میان غیرنظامیان پنهان شده بودند.در همان جا بود که قتل عام ها اتفاق می افتاد و تعداد زیادی می مردند. قیمت گزافی بود که داشت پرداخت می شد.
بعضی وقتها، من پنج یا شش بمبگذاری را در یک روز پوشش می دادم که اکثرا هم در مکانهایی اتفاق می افتاد که پر از غیر نظامی ها بود، و روز بعد از بمبگذاری هم عراقی ها باید به سرکار خود باز می گشتند. باید غذا می خوردند، خرید می کردند و بچه هایشان را به مدرسه می بردند. هیچ چاره ای نداشتند جز اینکه همان جاده ای را بروند که روز قبلش توسط بمب منفجر شده بود.
من احتمالا از صدها آمریکایی و عراقی کشته شده عکس گرفتم. گاهی با صحنه های بمب گذاری مواجه می شدم که 20 یا 30 نفر را به کشتن داده بود. خانواده های سوگوار و اعضای بدن پخش شده و زخمی ها را می دیدم. مثل فیلمها نیست که زخم های گلوله ی تروتمیزی را شاهد باشید. این مردم هستند که تکه تکه شده اند. گاهی تکه ها بزرگ را در اطراف می بینید و هر روز این اتفاق می افتاد.
می خواهم به مردم یاد آوری کنم که امروز نیز همچنان این اتفاق ها می افتند. هزاران نفر هنوز در جنگ داخلی عراق کشته می شوند که قبل از حمله ی آمریکا به این کشور وجود نداشت.
رابین لیندلی: از زمانی که نیروهای آمریکایی از عراق خارج شدند، به آنجا رفته اید؟
مایکل کمبر: من درست زمانی که داشتیم نیروهایمان را از آنجا خارج می کردیم آنجا بودم و چند هفته ی بعد را نیز در آنجا ماندم. الان دیگر در عراق دیکتاتوری کامل برقرار است و دقیقا بازگشته است به وضع تک رهبری قدرتمندی که قبل از حمله ی آمریکا هم داشته است. نوری مالکی یک دیکتاتور کامل است. تمام مخالفانش را زندانی کرده یا کشته است.
هیچ آزادی برای کار در جا وجود ندارد. نمی توان با دوربینی در دست از پایتخت خارج شد. آزادی مطبوعات اصلا در سنت عراقی ها وجود ندارد. قبلا خیلی سخت بود، وقتی آمریکایی ها آنجا را ترک کردند، در حقیقت دیگر نمی شد هیچ عکسی گرفت. بنابراین در نهایت من به خودم گفتم ماندنم در آنجا فایده ای ندارد.
احتمالا هزاران نفر امسال در عراق کشته خواهند شد. این جنگ ادامه دارد درست به همان خشونت و زشتی که صدام بود. او خیلی وحشتناک بود. ما در سال 2003 به آنجا رفتیم و حالا در 2014 آنها درگیر یک جنگ داخلی شیطانی هستند که هر روز ماشینهای بمب گذاری شده ای منفجر می شوند.
رابین لیندلی: شما در کتابتان از عکاسان خبری عراقی نیز حرف زده اید. آیا با هیچ کدام از آنها تماسی داشته اید.
مایکل کمبر: من با خالد محمد عکاس آسوشیتد پرس و چند نفر دیگر در تماس بودم. عراقی های هستند که برای نیویورک تایمز کار می کنند و هنوز هم در آنجا هستند. شجاعت آنها قابل تحسین است. عکاسان عراقی ده برابر ما در معرض خطر بوده اند. تعداد خبرنگاران عراقی کشته شده در جنگ بیش از 200 نفر است. زمانی که معلوم می شد که آنها برای سازمان های مستقل خبری کار می کنند، بلافاصله کشته می شدند. فصل حراج خبرنگاران عراقی بود.
رابین لیدنلی: این کتاب همچنین درباره ی سربازان و خبرنگاران بازگشته از جنگ نیز هست. کسانی که یا خیلی شدید زخمی شده اند یا جنازه هایشان بازگشته است. ما اغلب داستانهایی می شنویم درباره ی نجات یافتگان اما کتاب شما میزان همه ی خسارتهای جانی و از دست دادن ها را بازتاب می دهد.
مایکل کمبر : بله همین است. جنگ در واقع هم درباره ی مردم کشته شده و از دست رفته است. وقتی مردم را می کشید خانواده هایشان رنج غیر قابل با وری را تحمل می کنند و با تشییع جنازه و زخمهای سربازان درگیرند. ما باید درباره ی این مسئله صادق باشیم و از قهرمان پروری آمریکایی و اینکه جنگ چقدر زیباست دور شویم.
رابین لیندلی: اما کتاب شما چیزی درباره ی رهبران سیاسی یا نظامی مانند جورج بوش، چنی، رامسفلد یا پترائوس نمی گوید.
مایکل کمبر : درسته زیرا من به تجربه ی غیر نظامیان عراقی و سربازان آمریکایی علاقه مند بودم. دوست داشتم به خیابانها رفته و مردم عراق و سربازان آمریکایی را از نزدیک ببینم که بار جنگ را بر دوششان حمل می کردند.
رابین لیندلی: آیا چیزی هست که دوست دارید بگویید و امیدوارید رهبران کشورها از کتاب شما درباره ی عراق برداشت کنند؟
مایکل کمبر: امیدوارم رهبران زمانی را به تامل و فکر کردن درباره ی مسئله ی اهمیت عکاسی خبری اختصاص بدهند. خبرنگاران در خط مقدم دموکراسی هستند. اگر ندانیم که در آن بیرون چه اتفاقی دارد می افند نمی توانیم به هنوان یک کشور متحد جلو برویم و به همین دلیل است که عکاسی خبری اهمیتی حیاتی دارد. اینکار به افرادی نیاز دارد که به اخلاقیات پایبندند و هیچ داستانی را از خودشان در نمی آورند و اتفاقات را دقیقا همانطوری که هستند ثبت می کنند و حسی از تاریخ در درونشان هست.
قدرت عکس هنوز تا این زمان به قوت خود باقی است. می توانید این تاریخ را در کتاب عکاسی بیاورید و دیگران شاهد آن خواهند بود. همنشینی با عکسهایی از تاریخ تجربه ای خاص و متفاوت است. من به این مسئله ایمان دارد.
امید من این است که در 20 یا 30 سال آینده، مثلا دانش آموزی در غرب کشور این کتاب را بردارد و بگوید:" اوه، این چیزی است که واقعا در عراق اتفاق افتاد". به نظرم، این کتاب نه ضدجنگ است و نه حامی آن. من فقط می خواهم که تبدیل شود به بخشی از حافظه ی تاریخی مردم. من از هیچ جنگی دفاع نمی کنم. آنها می گویند: " بگذارید حقیقت قضاوتگر باشد" و این همان چیزی است که باید باشد.
رابین لیندلی: آیا هنوز هم در زمینه ی عکاسی جنگی فعالیت می کنید؟
مایکل کمبر : دیگر نه. من مشغول تدریش و آموزش دانش آموزان هستم. من در برانکس به عکاسان جوان تعلیم می دهم و سعی می کنم نسل بعدی عکاسان را پرورش بدهم.
رابین لیندلی: روش فوق العاده ای برای انتقال تجربیاتتان انتخاب کرده اید. برای صداقت شما و کتاب قدرمندتان از شما تشکر می کنم.
منبع: historynewsnetwork
کلیه حقوق این اثر متعلق به "مرکز فرهنگی میثاق" است.