شرح خبر
خون و بمب: عکاسی از غزه
    چهاردهم مرداد ١٣٩٣ ساعت ١٦:٠٦      
عکس گرفتن از درگیری های نوار غزه در هفته ی گذشته چگونه بوده است؟ تایلر هیکس، عکاس برنده ی جایزه ی پولیتزر از طرف مجله ی تایمز در آنجا حضور داشته است. روز چهارشنبه او از کشتار چهار پسر در ساحل عکاسی کرده بود. ما از او درباره ی تجربه اش از زمانی که به اینجا رسیده است سوالاتی پرسیده ایم.

امروز شما کودکانی را دیدید که در ساحل دراز افتاده بودند. از اینکه شاهد چنین صحنه ای بودید و در عین حال از دستتان هیچ کمکی برنمی آمد، چه حسی داشتید؟

معلوم بود که دیگر نمی شد به این کودکان کمکی کرد. من خیلی به سه تا از این چهار کودک نزدیک بودم که کشته شده بودند و معلوم بود که این اتفاق خیلی سریع افتاده بود . اگر راهی بود که می شد به آنها کمک کرد، قطعا من وارد عمل می شدم. از آنجایی که غزه جای کوچکی است، وقتی آن اتفاق افتاد، آمبولانسها تقریبا بلافاصله خودشان را رساندند.



آیا به شما گفته شده بود که این منطقه امن است؟

در حال حاضر هیچ جای امنی در غزه وجود ندارد. هرلحظه امکان بمباران وجود دارد، در هر جایی. مردم اکثرا درون خانه هایشان مانده اند و ساحل کاملا تخیله شده است. آن کودکان تنها کسانی بودند که در ساحل باقی مانده بودند.

سوال: صحنه ی غزه را در هفته ی گذشته توصیف کنید؟

شرایطی که من در هفته ی گذشته شاهدش بودم تقریبا کپی همان صحنه هایی بود که در سال 2012 نیز در اینجا دیده بودم. دلیل این درگیری ها متفاوت هستند، اما تاثیرات تقریبا یکی است. حماس راکتهایی را به سمت اسرائیل پرتاب می کند که عموما بی حاصل هستند، و اسرائیل در عوض بمبهایی را می اندازد که خانه های غیر نظامیان را هدف قرار می دهد. غزه منطقه ی کوچک اما پرجمعیتی است و مبارزانی که اسرائیل به دنبالشان است در میان همین جمعیت قرار دارند. حتی با تکنولوژی که اسرائیل در اختیار دارد، خیلی سخت است که قربانیان غیرنظامی را نادیده گرفت.

کار کردن در چنین شرایطی چه احساسی به شما می دهد؟

کارکردن در اینجا به عنوان عکاس سختی های خودش را دارد. از طرفی هم می تواند آسان باشد زیرا به همه چیز دسترسی خوبی داریم. فهم درستی از نقش خبرنگاران و اینکه چرا ما اینجا هستیم در میان مردم وجود دارد. در یک همچین جای جدا افتاده ای آنها درک می کنند که ما کسانی هستیم که می توانیم پیغامشان را به جهان بیرون انتقال بدهیم. در اینجا خیلی سریع می شود به جاهای مختلف رفت. وقتی جنگی در جریان است، افراد کمی در خیابان  هستند، هیچ پلیس یا ترافیکی وجود ندارد، بنابراین رفتن به اطراف آسان است. اما در کنار این مسئله، این خطر آشکار وجود دارد که پا به جاهایی بگذاریم که مورد هدف قرار گرفته اند.

شما و راننده تان این هفته نزدیک بود در معرض بمباران قرار بگیرید. چه اتفاقی افتاد؟

من با همان راننده ای کار می کنم که در سال 2012 کنارم بود. ما به منطقه ای رسیدیم که معلوم شد مورد هدف اسرائیلی ها قرار گرفته است. مردم غیرنظامی زیادی بیرون خانه هایشان بودند که این غیر عادی است، مخصوصا بلافاصله بعد از طلوع آفتاب در ماه رمضان. ما ماشین را پارک کردیم و در حالیکه داشتیم در گوشه ای راه می رفتیم راکتی شلیک شد و خانه ای که دقیقا کنار ما بود را منفجر کرد. حمود، راننده ی من، خیلی ترسیده بود و بازویش کمی زخم برداشته بود اما حالش خوب بود.

آیا این شلیک راکت مرده یا زخمی نیز برجای گذاشت؟

چیزی که جنگ الان را از جنگ 2012 متمایز می کند این است که حالا اسرائیلی ها در تلاشند میزان مرگ و میر غیر نظامیان را تا حد ممکن به کمترین حد برسانند، بنابراین،می گویند آنها گاهی از قبل اعلام می کنند که قرار است ساختمانی را بزنند و به مردم وقت می دهند تا از خانه هایشان خارج شوند. من شنیده ام که این هشدارها تنها دو دقیقه قبل از پرتاب راکت داده می شوند که در واقع برای مردم اصلا کافی نیست. این خانه خالی شده بود بنابراین هیچ زخمی یا کشته ای نداشت. بلافاصله بعد از پرتاب راکت، ما برگشتیم سرکار خودمان و از مردم عکس گرفتیم، مردمی که بسیار ترسیده بودند و نمی دانستند آیا می توانند به خانه هایشان بازگردند یا نه.

آیا شما هنگام کار جلیقه ی ضدگلوله می پوشید؟

بله و چیزی که من همیشه درباره اش مطمئنم این است که من همواره با یک ست محافظتی، کلاه ایمنی و پوشش چشمی بالیستیک برای راننده ام سفر می کنم. او نیز باید همان تجهیزاتی را داشته باشد که من همیشه استفاده می کنم.

یک روز معمولی در هفته ی گذشته برای شما چگونه گذشته است؟

بسیاری از بمباران ها در شب اتفاق می افتند بنابراین خیلی خطرناک است که بعد از تاریکی جایی برویم. در شب اول، ما این فرصت را پیدا می کنیم تا ببینیم چه اتفاقاتی افتاده است و چه آسیب هایی وارد آمده است. بعد از آن معمولا به بیمارستانها می روم و از تعداد کشته ها می پرسم. اگر کسی مرده باشد گاهی از مراسم تشییع جنازه اش عکس می گیرم. در اسلام تشییع جنازه خیلی سریع اتفاق می افتد، معمولا یا همان روز یا روز بعد. مردم با من که دارم عکس می گیرم کاملا دوستانه برخورد می کنند. درک آنها از اینکه چرا من در آنجا هستم واقعا جالب توجه و عالی است. در اینجا شما به راحتی می توانید وارد خانه ای شوید و عکس بگیرید. اینجا با دیگر جاهای دنیا بسیار فرق دارد که اجازه عکاسی به شما داده نمی شود و درها به رویتان بسته می شود.

اگر همه چیز کاملا آرام باشد من دنبال چیزهای دیگر می گردم، مثلا اینکه واقعا چقدر زندگی مردم تحت تاثیر این حملات قرار گرفته است. این گاهی به معنای رفتن به یک بازار محلی است که در حالت عادی خیلی شلوغ است ولی حالا فقط چند دست فروش دارند سیزیجات می فروشند. یا رفتن به مدرسه ای است که مردم آواره ی بسیاری را در خود جای داده است. بعضی از مردم به طور دائمی در آنجا زندگی می کنند و این درحالیست که برخی دیگر فقط شبها برای خواب به آنجا می روند زیرا می ترسند خانه هایشان در شب مورد هدف موشکی قرار بگیرند.

زندگی روزانه در آنجا چطور می گذرد؟ آیا مردم به آتش بس امیدوار هستند؟

هر روز چیزهای بیشتری به زندگی بازمی گردند. اوایل که من به آنجا رسیده بودم تمام مغازه ها بسته بودند. کل شهر تعطیل بود. اما حالا یواش یواش مردم بیشتری بیرون می آیند. حالا راحت تر می شود غذایی پیدا کرد. زمانهایی هست که مردم دیگر نمی توانند در خانه هایشان بمانند. مجبورند برای ادامه ی زندگی غذایی به دست بیاورند. من این چیزها را در کشورهای زیادی دیده ام. در افغانستان من وسط یک جنگ بودم و دیدم که کشاورزان هنوز دارند مزارع خود را شخم می زنند. به نظرم مردم چنان به جنگ عادت می کنند که نسبت به آن بی اعتنا می شوند و غزه جایی است که همواره در جنگ بوده است.

شما از جنگهای بسیاری عکس گرفته اید، آیا خودتان نیز به جنگ عادت کرده اید؟

نه، من هرگز به جنگ، خشونت و کشتار عادت نمی کنم. تنها چیزی که در اینجا از شما محافظت می کند چگونگی کار شما در طول روز است. کار در اینجا به طور روزانه و مدام در جریان است؛ عکاسی از اتفاقات، فرستادن آنها به نیویورک، پیدا کردن غذا، پیداکردن سوخت برای ماشین و ارتباط برقرار کردن با مردم. نوعی تعهد ذهنی بیست و چهار ساعته  به کار در چنین محیطی وجو دارد. بنابراین اساسا بعد از ماموریت، مخصوصا وقتی دارم به عکسها نگاه می کنم، این زمان را دارم که درباره ی چیزهایی که دیده ام فکر کنم . فرقی نمی کند شما چه عقیده ای درباره ی جنگ داشته باشید، حد نهایی این است که هر روز زندگی های زیادی نابود می شوند و تماشای آن خیلی سخت  است.

نوشته ی اریکا آلن، 16 جولای 2014



کلیه حقوق این اثر متعلق به "مرکز فرهنگی میثاق" است.

اخبار
  «رستم محله» روی آنتن شبکه‌ی مستند می رود

  محسن اسلام زاده با “تنها میان طالبان ۲” دوباره میان طالبان رفت

  سختگیری جشنواره سینما حقیقت تنها برای آثار انقلابی است

  مستند «رویای روهینگیا» به جشنواره هند راه یافت

  بخش و نقد مستند «آقای دادستان» در برنامه ی به اضافه مستند

  «کدام مسجد!» در شبکه مستند | چگونه جایگاه اجتماعی مساجد احیا شود

  «عکاسی زیر آتش» روی آنتن می رود | قصه اشغال تا آزادی خرمشهر

  «عالی‌نسب» اولین برند تولیدکننده وسایل نفت سوز ایرانی

  حتی مردم سوریه از اقدامات ما مطلع نیستند

  اکران مستند "خاطرات نارنجی" در امریکا

  نقدی بر فیلم مستند «میرزا جواد» ساخته سعید فرجی

  برگزاری ۲ نشست تخصصی در روز هشتم «۱۰ روز با عکاسان»

  داستان اولین شهید عکاس را در «میرزا جواد» روایت کردم

  کانال مرکز فرهنگی میثاق در پیام رسان سروش و آی گپ

  بررسی «خاطرات نارنجی» در دهمین قسمت از فصل دوم برنامه «به اضافه مستند» + تیز

  گفتگوی دوربین.نت با سعید فرجی | فیلم


   بیشتر...