شرح خبر
مصاحبه با تیم پیج؛
دیگر هیچ پولی در این حرفه وجود ندارد
    بیست و یکم تیر ١٣٩٣ ساعت ١٨:٣٩      
تیم پیج که متولد سال 1944 درشهر کانت انگلستان است یکی از معروفترین و با استعدادترین عکاس-خبرنگارانیست که داستان جنگ ویتنام را روایت کرده است. او از سال 1962 به بعد از آسیا عبور کرده به اروپای شرقی، پاکستان، هند و برمه رفته و به محض شروع جنگ درجنوب شرقی آسیا، در آنجا مانده است. کار عکاسی اش در لائوس آغاز شد و سپس آژانس خبری  UPI (یونایتد پرس اینترنشنال) او را استخدام کرد. او به شهر سیگون در ویتنام نقل مکان کرد و تقریبا ده سال از نزدیک اخبار مربوط به درگیری های خونین آنجا را پوشش داد. او چهار بار به طور جدی در جریان جنگ ها و در حالی که دوربین همیشه حاضرش همراهش بود، زخمی شد. او بر خلاف زخم هایی که بر اثر مین های ضد نفر و گلوله برداشت، به دا نانگ، چو لائی و کامبوج سفر نیز سفر کرد. در سال 1970 در حالی که برای مستند کردن حوادث آسیای جنوب شرقی به آنجا رفته بود، دوست همیشه همراهش، شون فلین را در کامبوج از دست داد و ده سال بعد را به جستجوی این دوست گم شده پرداخت. بعد از جنگ به آمریکا نقل مکان کرد و در آنجا با مجلات مهمی همچون رولینگ استون و کرادادی همکاری کرد. اما خاطرات مرگ بسیاری از دوستانش و بسیاری از انسانهایی که او شاهد نابودیشان در ویتنام بوده است، باعث شد موسسه ی یادبود رسانه ی ایندوچینا را تاسیس کند و به دنبال همین ایده بود که کتاب عکاسی "مرثیه" را چاپ کرد. این کتاب، کار شمایلی از مجموعه عکسهای گزارشگری بود که با پوست و گوشت خود جنگ را تجربه کرده و با چشمان خود شاهد نبرد ویتنام در تاریخ معاصر دنیا بوده است. "مرثیه" از آن زمان تا حالا در تمام نمایشگاههای موزه ی ملی عکاسی و فیلم خانه ی جورج ایستمن حضور داشته است. این عکاس خبرنگار برجسته اکنون ساکن بریسبن در استرالیاست و در دانشگاه گریفیث به تدریس عکاسی-خبرنگاری مشغول می باشد.

نظرتان درباره ی جنگهای جهان امروز چیست؟ از دید خبرنگاری شما آیا توجه مناسبی به این جنگ ها می شود؟

پوشش خبری اینروزها بسیار گسترده است، مستقیم از سر صحنه ها و اکثرا هم ادیت نشده. کیفیت جز در برخی موارد اصلا چشمگیر نیست.

شما شخصا داستان طولانی جنگ در ویتنام، خاور میانه و کامبوج را زندگی کرده اید.  امروز بعد از 50 سال آیا علاقه ای دارید دوباره به عکاسی از جنگ در آن مکانها بازگردید؟

غیر ممکن است بتوان ساعت را به عقب بازگرداند. جنگ ویتنام در مقایسه با جنگهای امروزی بسیار ملایم تر بود. همچنین در آن زمانها امکان ارتباطات سریعی را که امروزه شاهدش هستیم نداشتیم و البته از سانسوری که امروزه رسانه ها را تحت فشار قرار می دهد نیز خبری نبود. در ویتنام رسانه ها درجه ی کاپیتانی داشتند. ما انگیزه زیادی داشتیم تا به همه جا سر بزنیم و همه چیز را ببینیم. یک تصویر جنگی خوب تصویری ضد جنگ است و بسیاری از عکسهای گرفته شده در ویتنام امروزه از سانسور رسانه ای رد نمی شوند. از آن تصویرها بعدها در تظاهرات ضد جنگ در استرالیا و آمریکا استفاده شدند. آیا من امروز باز هم دلم می خواهد به عکاسی از آن جنگها بازگردم؟ نه. هرگز. اینکار قطعا بسیار خطرناک است. هیچ احترامی برای هیچ کدام از طرفینی که زندگیشان را به خطر انداخته اند تا حقیقت را برای ما آشکار کنند وجود ندارد. این جنگها این روزها رام نشده و وحشی هستند. در ویتنام، شمالی ها و ویت کنگ ها همیشه به دنبال رسانه ها بودند. آنها آنقدر باهوش بودند که بفهمند رسانه بهترین محل تبلیغ آنهاست و بنابراین به شغلشان و کاری که انجام می شود احترام می گذاشتند. خبرنگاران همیشه مطمئن بودند که با داستان و روایت خوبی دارند بر می گردند. هنگامی که جنگ به کامبوج رسید دیگر کار رسانه تبدیل شد به شغلی خطرناک و نا امن. رژیم خمرهای سرخ بسیار خشن و خونریز بودند و همین ضربه های وحشتناکی به بدنه ی رسانه ها وارد کرد. در جنگ بوسنی هیچ احترامی برای رسانه ها وجود نداشت و همه چیز بدتر شده بود. مرگ «دانیل پرل» شوک وحشتناکی بود و تعداد افراد کشته شده یا مفقود شده از افراد رسانه هر سال بیشتر از قبل می شود. خطرات و تهدیدات بزرگتر می شوند و در عین حال میزان درآمد پایین تر می آید. وظیفه ی مراقبت از سوی ناشران دیگر مثل سابق نیست.

آیا دلتان برای چیزی در آن سالهای ویتنام تنگ شده است؟

دلم خیلی برای دوستان خوبی که دیگر زنده نیستند تنگ می شود. همه ی همقطارانم. ما خیلی جوان بودیم، تقریبا همسن نیروهای ارتشی. همه ی ما در سیگون زندگی می کردیم. هر سرویس خبری در آنجا دفتری داشت. برای یک فرد جوان، آن دوران خیلی سخت بود. اما امکانات خوبی در اختیارمان بود. ما از کالسکه به جای تاکسی استفاده می کردیم تا به صحنه های نبرد برویم. می توانستیم از جت و هواپیما استفاده کنیم. حتی می توانستیم به عملیات سری برویم. ما هنوز از طریق یک شبکه  ی اینترنتی با هم در ارتباطیم و هرپنج سال هم در شهر فنوم پن یا هوچی مین دور هم جمع می شویم. البته تعدادمان هر سال کمتر می شود. مثل خیلی های دیگر من هم عاشق و مسحور ایندوچینا شدم. عشقی که تا الان ادامه دارد.

شما به گروه عکاس-خبرنگارانی تعلق دارید که با دوربینهای آنالوگ عکاسی را آغاز کردند. آیا از نظر شما عکاسی دیجیتال از اعتبار شغل گزارشگری کاسته است؟

عکاسی دیجیتال از این جهت فوق العاده است که می توانید خیلی سریع قاب خود را به دست بیاورید. قطعا شبیه فیلم نیست. من فکر می کنم عملیات بعد از تولید فراوانی در عکاسی آنالوگ وجود دارد. اما درباره ی دیجیتال اینطور نیست. شما هر چقدر که بخواهید می توانید عکس بگیرید تا یک صحنه ی خوب را شکار کنید. البته فیلم باعث می شد عکاس متفکری بشوید، به شما درس اقتصاد می دهد. کارهای بسیار خوبی توسط عکاس خبرنگاران انجام شده است. مثلا استنلی گرین عکاسی است که من واقعا ستایشش می کنم و همینطور یوری کوزیرف. آنها مدام آن بیرون هستند و قابهای قشنگی را خلق می کنند.

اینترنت، فن آوری های جدید و شبکه های اجتماعی روش سهیم کردن عکس را تغییر داده اند. آینده ی عکاسی گزارشگری را چگونه می بینید؟

به نظرم آینده ی عکاسی مستند در دستان خوبیست. همانطور که قبلا گفتم استعدادهای فوق العاده ای وجود دارد که علاقه ی فراوانی نیز از خود نشان می دهند. شرایط صنعت چاپ البته مسئله ی دیگری است. آنها می گویند هیچ منبع مالی ندارند تا بتوانند عکاسان را بفرستند تا کارهای مستند عمیقی را انجام دهند که واقعا کار زشتی است. آنها برای هنرپیشه ها و عکاسانی که به دنبال آدمهای معروف راه می افتند، پول دارند. عکاسی گزارشگری اهمیت زیادی است. دنیای ما به سرعت در حال تغییر است. ما باید این چیزها مستند کنیم.

شما چهار بار هنگام عکاسی زخمی شده اید تا بتوانید درباره ی جنگهای تاریخی با دنیا صحبت کنید.(چو لوئی، دا نانگ...). آیا هرگز از مرگ ترسیده اید؟ نظرتان درباره ی این حقیقت چیست که امروزه خبرنگاران این اجازه را ندارند در خطوط مقدم همراه نیروها  باشند؟

شما با ترس از مرگ مبارزه می کنید اما نه ترس از زخم و آسیب. وقتی می روید آن بیرون، هراس شما را در بر می گیرد، اما یاد می گیرید این ترس را کنترل کنید و کارتان را انجام دهید. به نظرم خیلی وحشتناک است که گزارشگران و عکاسان اجازه ندارند به خطوط مقدم جبهه ها را ببرند. وقتی کشوری سربازان جوانش را به جنگ می فرستد، تا زندگیشان را به خطر بیندازند، پس این کشور حقیقت را به آنها بدهکار است، حقیقت درباره ی اینکه این سربازان برای چه به جنگ فرستاده شده اند. وقتی اینکار را نکنیم مرتکب جنایتی علیه دموکراسی شده ایم. و برای مردمی که در خانه هستند، این وظیفه ی آنهاست که بدانند کشورشان با نام آنها چه کارهایی را انجام می دهد.

از گزارشگری جنگ به گزارشگری موسیقی رسیده اید. حالا برای مجله ی معروفی چون رولینگ استون (مجله ی معتبر موسیقی در آمریکا) کار می کنید. چگونه این تغییر مهم را در زندگی خود دادید؟


زندگی من در دهه ی هفتاد آمریکا، بعد از انفجار مین، دوره ای بود که در آن به درمان خودم پرداختم. مجلاتی چون رولینگ استون در آن زمان نجاتگر من بودند. من بعد از جنگ ویتنام اوضاعم چندان خوب نبود. زخمی شده بودم. جراحی روی مغزم انجام شده بود. تغییر افراطی بود و من در این بین دوستان زیادی را از دست داده بودم. من عکس گرفتن از چیزها را دوست دارم. از هر چیزی که بشود عکس گرفت، عکسهای تبلیغاتی، ادیت شده، عکس عروسی، وضعیت عمومی بشر. همه چیز. من اخیرا 18 ماه در کامبوج بودم و پروژه های سازمانهای فینیش اید و سازمانهای آلمانی  GIZ  و ICRC را درآانجا پیگیری می کردم.

حالا شما دیگر استاد و معلم عکاسی-خبرنگاری هستید. آیا اصطلاحی هست که همیشه برای شاگردانتان استفاده می کنید؟

 همیشه دوربین به همراه داشته باشید. کم، زیاد است.

توصیه ی شما به دانش آموزان جوانی که می خواهند عکاس خبرنگار شوند چیست؟

 سراغ این کار نروید. دیگر هیچ پولی در این حرفه وجود ندارد. در این باره موبایل آیفون را باید سرزنش کرد.

مایکل هر تحت تاثیر شخصیت دوست داشتنی شما قرار گرفته  و شخصیت شما را در فیلم اینک آخر الزمان خلق کرد و دنیس هاپر بازیگر نقش شما بود. شما با این فیلم فرانسیس فورد کاپولا چگونه ارتباط برقرار کردید؟

خط داستانی این فیلم با نگاه به مجموعه های من و توسط دان مک کالین و فیلیپ جونز گریفیث نوشته شد. شخصیت هاپر ترکیبی از من و همکارانم در این عکسهاست.

شما کتاب عکسی به نام "مرثیه" چاپ کرده اید که تمام عکسهای خبرنگارانی را در آن قرار داده اید که جنگ ویتنام را پوشش داده بودند. این عکسها به نمایش در آمدند اما هرگز به ایتالیا نرسیدند. آیا علاقه ای دارید روزی کارهای خودتان و کارهای دوستانتان را در ایتالیا به نمایش بگذارید؟

"مرثیه" کاریست که واقعا به آن افتخار می کنم. این کار را با هورست فاس ادیت کردم. واقعا باور نمی کنم این مجموعه عکس به آرشیو موزه ی خانه ی فیلم جورج ایستمن برده شده است. من دارم تلاش می کنم این رویه را تغییر دهم و امیدوارم بتوانم. این کتاب باید به طور مدام به همه جای دنیا برده شود. و اما نکته ی عجیب این است که تنها جایی که شما می توانید این عکسها را ببینید، شهر چی مین و موزه ی بازماندگان جنگ است. اگرچه هر زمانی که من به آنجا می روم، می بینم که هربار چند عکس ناپدید می شوند. پس، من قطعا دوست دارم این کارها به ایتالیا و دیگر جاهای اروپا نیز بروند و به نمایش گذاشته شوند.

نظرتان درباره ی مسابقات عکاسی چیست؟

این مسابقات کمک خوبی برای بالا رفتن از نردبان موفقیت هستند.

نظرتان راجع به عکسهای چاپ شده در روزنامه ها چیست؟

احتمالا آغاز مسابقات عکاسی-خبرنگاری از همینجاست. تصاویر دارای استاندارد بالایی هستند. 



کلیه حقوق این اثر متعلق به "مرکز فرهنگی میثاق" است.

اخبار
  «رستم محله» روی آنتن شبکه‌ی مستند می رود

  محسن اسلام زاده با “تنها میان طالبان ۲” دوباره میان طالبان رفت

  سختگیری جشنواره سینما حقیقت تنها برای آثار انقلابی است

  مستند «رویای روهینگیا» به جشنواره هند راه یافت

  بخش و نقد مستند «آقای دادستان» در برنامه ی به اضافه مستند

  «کدام مسجد!» در شبکه مستند | چگونه جایگاه اجتماعی مساجد احیا شود

  «عکاسی زیر آتش» روی آنتن می رود | قصه اشغال تا آزادی خرمشهر

  «عالی‌نسب» اولین برند تولیدکننده وسایل نفت سوز ایرانی

  حتی مردم سوریه از اقدامات ما مطلع نیستند

  اکران مستند "خاطرات نارنجی" در امریکا

  نقدی بر فیلم مستند «میرزا جواد» ساخته سعید فرجی

  برگزاری ۲ نشست تخصصی در روز هشتم «۱۰ روز با عکاسان»

  داستان اولین شهید عکاس را در «میرزا جواد» روایت کردم

  کانال مرکز فرهنگی میثاق در پیام رسان سروش و آی گپ

  بررسی «خاطرات نارنجی» در دهمین قسمت از فصل دوم برنامه «به اضافه مستند» + تیز

  گفتگوی دوربین.نت با سعید فرجی | فیلم


   بیشتر...