شرح خبر
مصاحبه ای با «سعید تاجی فرخی» مستند ساز؛
هنرمند چیز غیر قابل درک را به چیزی قابل درک تبدیل می کند
    بیستم تیر ١٣٩٣ ساعت ٢٢:٤٤      
اختصاصی میثاق/ در سال 2011 در برنامه ی گردش قطبی شرکت کردم که گردش ماجراجویانه ای بود و هنرمندان فراوانی را از رشته های مختلف گرد هم می آورد تا در کنار هم منطقه ای از قطب را کشف کنند. برای مدت ده روز، حدود بیست نفر از ما در یک قایق کوچک جمع شده بودیم و دنبال راههایی بودیم تا همزمان با این قایق سواری در ساحل سوالبارد، تجربه ی خودمان را از قطب با بیانی هنری و در قالب اثری هنری ارائه دهیم. سوالبارد بین نروژ و قطب جنوب قرار دارد. یکی از همسفران من در آن سفر، مستندساز معروفی بود به نام سعید تاجی فرخی. سعید از این فرصت استفاده کرد تا فیلم مستند خود به نام «کسانی خواهند بود که حتی از آن خلا نیز نمی هراسند» را فیلمبرداری کند. این مستند برنده ی جایزه ی بهترین فیلم از جشنواره ی بین المللی فیلم ترامسو شد و و در جشنواره ی مستند DOXA در ونکوور نیز به نمایش در آمد. من با سعید صحبت کردم و از او خواستم کمی بیشتر درباره ی این پروژه حرف بزند و بگوید که اصلا این کار چع معنایی برایش دارد.

شما شرکتتان را که نامش است "توریستی با ماشین تایپ" چنین تعریف می کنید: شرکت تولید مستندی که هدفش خلق مستندهایی با مضامین حقوق بشر و عدالت اجتماعی است." کارتان چقدر با این تعریف همخوانی دارد؟

هر فیلمی که من و همکارانم در این شرکت ساخته ایم تا حدی و البته نه همیشه مستقیم، مسائل مربوط به حقوق بشر را مخاطب قرار داده اند. ما فیلمهایی می سازیم که بیشتر از آنکه خبرنگاری و رسانه ای باشند، بیانیه های امپرسیونیستی و بشر دوستانه هستند و جنبه ی حقوق بشری شان در درون داستان قرار دارند. ما این فیلم را اساسا فیلمی حقوق بشری می دانستیم که هیچ انسانی در آن حضور ندارد. اما نکته این بود که این فیلم داشت مسائل حقوق بشری را مخاطب قرار می داد با اینکه اصلا موضوع فیلم درباره ی حقوق بشر نبود. من شاهد تغییرات آب و هوایی هستم، علاقه ی رقابت جویانه بر سر کشف مناطق قطبی و ارتباط پایه ای خود با محیط زیست را مسئله ای حقوق بشری می بینم که به همان سیاستی مربوط می شود که مسئول سوء استفاده های حقوق بشری است. پشت سر هر جنگ علیه جوامع، علیه تک تک افراد، و علیه دنیای طبیعی، سوء استفاده، حرص و آز، نظامی گری و اشتهای خودخواهانه و سیری ناپذیر برای به چنگ آوردن است. من معتقدم همان کمبود حس همدردی که به آدمها اجازه می دهد همدیگر را بکشند، این اجازه را نیز به آنها می دهد که جهان طبیعی را بدون هیچ حسرت و پشیمانی نابود کنند.

از نظر روایتی نیز فیلم "کسانی خواهند بود که حتی از آن خلا نیز نمی هراسند" سوالاتی را درباره ی رقابت بر سر قلمرو  می پرسد. در حالی که تغییرات آب و هوایی افزایش می یابند، جوامع حاشیه ای و آسیب پذیر بیشتر از قبل به حاشیه رانده می شوند و ناگهان تبدیل می شوند به آسیبی همه جانبه در مسیر توسعه ی ما. تا زمانیکه این مسئله تبدیل نشود به مسئله ای خانگی و مردم کشوری را درگیر نکند، مسئولین تصمیم گیرنده در آمریکا، اروپا، چین و آنهایی که اولویتهای توسعه را تعیین می کنند چندان اهمیتی به آن نمی دهند. اما جوامع بومی در سراسر جهان  مخصوصا در مناطق آسیب پذیر قطبی متوجه شده اند که این همه عجله برای به کنترل در آوردن منابع آنها بسیار شبیه همان کاری است که حدود 60 سال پیش بر سر سرزمینهایشان آمد. برای آنها هیچ فرقی بین حقوق بشر و حقوق محیط زیستی وجود ندارد. این همه تلاش و عجله ی بی وقفه برای مصرف و برای به چنگ آوردن منابع آنها به هر قیمتی درست مثل سابق است.

اگر ما در حال بررسی منابع موجود در قطب هستیم، زبان و شمایلات مورد استفاده مان همچنان مثل سابق است، یعنی مانند آنچه در دوران استعمارگری ویکتوریایی ها در حدود صد سال پیش شاهدش بوده ایم. سخنرانی معروف «استفن هارپر» در سال 2007 با مضمون "یا استفاده کن یا از دستش خواهی داد" و بر افراختن پرچم روسیه در دریای قطب یک ماه بعدش، نمونه هایی از این زبان و شمایلات است. مردم قطب سرخورده و نا امید از این هستند که ادعاهای خود را مطرح کنند زیرا پول زیادی در این مناطق خوابیده است؛ مناطقی که احتمالا آخرین منبع نفت کشف نشده در جهان محسوب می شوند. این بدین معناست که هم حقوق بشر و هم دغدغه های محیط زیستی احتمالا چندان مورد توجه مسئولین قرار نخواهد گرفت مگر اینکه کسی پیدا شود و اینکارها را متوقف کند.

چرا قطب؟ چه چیزی الهام بخش شما بود برای اینکه این منطقه از جهان را برای کارتان  انتخاب کنید؟

مناطق قطبی جایگاه ویژه ای در تاریخ کشفیات انگلستان دارد، بنابراین به عنوان کسی که در انگلستان بزرگ شده (و البته به دلیل همین استعمارگری بریتانیاست که الان یک پناهنده محسوب می شوم) برایم خیلی جالب بود که به بررسی و تحلیل این مسئله بپردازم. انگلستان در کشف قطب مراحل زیادی را پشت سر گذاشته است، اول به دلیل کمبود منابع خود و سپس به دلیل بازارهای اقتصادی (تجارت خز و پوست حیوانات) و سپس به خاطر ملی گرایی صرفی که آنها مدعی اش هستند (مسئله ی نژاد مردم قطب) و اکنون نیز به بهانه ی نیازمندی های نظامی-صنعتی. آن دوران کشف و ماجراجویی آشکارا نحوه ی تفکر ما درباره ی "قهرمان" را تعریف می کند و من به عنوان کسی که خودش را یک ماجراجو می داند، می خواهم بدانم چرا و چگونه این هجوم تبلیغاتی بر رویم تاثیر گذاشته است، تا حدی که می بینم همچنان نوعی حس ماجراجویی قهرمانانه ی ویکتوریایی در من وجود دارد حتی با وجود اینکه می فهمم و می دانم این تصویر چقدر زشت و وقیح است.

قطب همچنین محلی است برای اکتشاف و به مردم اجازه می دهد تا بوم نقاشی بزرگ و سفیدی روبرویشان ببینند که می توانند تخیلات خود را روی آن نقاشی کنند. مردم می توانند در تصوراتشان آنچه را در آن بالا، در بالای جهان وجود دارد جای دهند ولی البته که این تخیلات همگی نادرست و به دور از واقعیت هستند. آنها معمولا تصور می کنند که کسی در آن جا زندگی نمی کند و اینکه آنجا اساسا مکانی است دست نخورده و بی خطر، غافل از اینکه در حقیقت در این مکان هر لحظه امکان اینکه کشته شوید وجود دارد. آنجا مکانی بود که مردم زیادی را به شهرت رساند، افراد زیادی یا در آنجا کشته شدند و یا تحقیر شده و آسیب دیده بازگشتند. به خاطر همه ی این مسائل این منطقه سوالات زیادی درباره ی قدرت، حس ملی گرایی، خودپسندی، و غرور در خود پنهان دارد و همین مسئله آنجا را تبدیل کرده است یه جایی جذاب و فوق العاده برای کسی مثل من که همیشه در تلاشم اینگونه فشارها و عقاید را شالوده شکنی کنم و بفهمم که چرا کسی به دنبال این هجوم بی وقفه است. حتی در کارهای بیشتر تحقیقی خودم درباره ی حقوق بشر نیز همواره سعی می کنم به دنبال فهم این مطلب باشم که "چرا کسی دست به این کارها می زند". ما معمولا نمی توانیم پاسخ را پیدا کنیم، اما خود همین سوال پرسیدن به تنهایی دیدگاه و رویکرد شما را متفاوت با دیگران می کند.

چگونه این برنامه ی گردش قطبی تصور و برداشت شما را از شمال جهان تغییر داد یا گسترده تر کرد؟

من قبل از رفتن به نروژ تقریبا هیچ تصوری از شمال نداشتم مگر اطلاعات مختصر تاریخی و سیاسی. به نظرم خیلی سخت است که آنجا را بدون در نظر گرفتن کلیشه های موجود تصور کنیم، بنابراین من بیشتر ترجیح دادم ذهنم را خالی نگه دارم تا زمانیکه خودم به آنجا بروم و از نزدیک همه چیز را ببینم و خب، باعث تعجب بود که وقتی به آنجا رسیدم فهمیدم که این مناظر گسترده و بزرگ پیش رویم نیست که قرار است تجربه ی فوق العاده ام را برایم به ارمغان بیاورد، بلکه جزییات خیلی کوچک بیشتر جذبم کردند؛ مثلا پری که در ساحل یخ زده بود یکی از قویترین تصاویری بود که تا به حال دیده بودم و نیز بقایای یک آلونک دام گذاری که آثار دخالت بشر در این مناطق بود. نور ملایم و صاف این منطقه، هوای بسیار تمیز و آنهمه  زیبایی های طبیعی دیگر معنایی نداشت. برای من چیزهای غیر مترقبه جالب تر از نگاه کردن صرف به مناظر بود. حس من این بود که مناظر آنجا تنها زمانی برایم معنا پیدا می کنند که من به نوعی با آنها ارتباط نزدیک داشته باشم، در میان آنها قدم بزنم، از آنها بالا روم و وقتی مجبور باشم در میان آن مناظر بدوم. با این شرایط است که به واقع سرمای آنجا را با همه ی وجودم لمس خواهم کرد.

از نظر شما تنها کار مهمی که هنرمندان می توانند انجام بدهند تا مشکل تغییر آب و هوا را به گوش جهانیان برسانند چیست؟

به نظر من رویکرد عمومی برای حفاظت از محیط زیست این روزها واقعا مبتذل شده است. به نظر می رسد نوعی کلان روایت اجتماعی وجود دارد که باعث می شود اطلاعاتی را داشته باشیم تا بتوانیم قدمی برای ایجاد تغییر برداریم، اما چرا مردم رفتارشان را تغییر نمی دهند؟ این به این دلیل نیست که آنها به اطلاعات دسترسی ندارند، بلکه به این خاطر است که این اطلاعات در حقیقت در سطح انسانی معنایی برای آنها به همراه ندارد. همچنین دلیل دیگر می تواند این باشد که تغییرات ما بیشتر تحت سیطره ی شرکتهای بزرگ و دولتهایی است که اولویتهایشان چیز دیگری است. در همین جاست که هنرمندان می توانند نقش خود را ایفا کنند. هنرمندان باید صدای رادیکال و افراطی باشند که تحت تاثیر اولویتهای شرکتها قرار نمی گیرند و هراسی از به چالش کشیدن سیاستهای دولتی به دل راه نمی دهند. آنها همچنین این توانایی را دارند و حتی شاید مسئول هستند تا مسائل علمی را به مسائل شخصی بدل کنند. چگونه می توانیم به این فهم برسیم که تخریب محیط زیست در واقع تخریب خودمان است؟ این فرمول ساده برای ذهن ما زیادی غیر قابل درک است. هنرمند می تواند روایتی به ما بدهد، داستانی شخصی یا تصویری که این معضل را به گونه ای متفاوت تعریف می کند. هنرمند باید به ما این اجازه را بدهد با چالشهای  محافظت از محیط زیست همدردی کنیم بی آنکه آشنا بودن حوادث آنها را برایمان عادی جلوه بدهد. هنرمند چیز غیر قابل درک را به چیزی قابل درک تبدیل می کند. هنرمند شاید مستقیما نتواند تغییری ایجاد کند و شاید نتواند اطلاعاتی را که ما نیازمندش هستیم در اختیارمان قرار بدهد، اما قطعا کار مهمتری را پیش می برد: می تواند تصویر ما از این مشکل را تغییر بدهد. 

هنرمندان تاثیر گسترده ای بر روی مبارزات دفاع از حقوق بشر دارند زیرا آنها منحصرا می توانند ما را در فهم این مسئله یاری کنند که سوء استفاده های ضد بشری تا چه حد خطرناک هستند. در عصر جدید برده داری را کاری عقب افتاده و قبیح می دانیم زیرا زمانیکه جامعه به فهم درستی از زشتی برده داری رسید، اخلاقیات ما تغییر کردند. برای اینکه بتوانیم به درستی از محیط زیست حفاظت به عمل بیاوریم، نیاز داریم به اخلاقیاتی توجه کنیم که بر اساس آن سوء استفاده از منابع طبیعی بدون هیچ مسئولیتی کاری است زشت و زننده.

چه چیزی به شما امید می دهد؟

سوال سختی است. راستش را بخواهید چیز امیدوار کننده ای در اطرافم نمی بینم. به استثنای این که می دانم کسانی همچون «زو کلودیو» هنوز هستند و مایلند برای حفاظت از محیط زیست حتی از جان خود بگذرند. خیلی عجیب و کنایه آمیز است که مرگ او به من امید می دهد اما وقتی می دانم که هنوز افراد افراطی هستند که از هیچ چیزی نمی ترسند، آرامش خوبی مرا در بر می گیرد.

 مصاحبه کننده: شانتال بیلودو/ژوئن 2013



کلیه حقوق این اثر متعلق به "مرکز فرهنگی میثاق" است.

اخبار
  «رستم محله» روی آنتن شبکه‌ی مستند می رود

  محسن اسلام زاده با “تنها میان طالبان ۲” دوباره میان طالبان رفت

  سختگیری جشنواره سینما حقیقت تنها برای آثار انقلابی است

  مستند «رویای روهینگیا» به جشنواره هند راه یافت

  بخش و نقد مستند «آقای دادستان» در برنامه ی به اضافه مستند

  «کدام مسجد!» در شبکه مستند | چگونه جایگاه اجتماعی مساجد احیا شود

  «عکاسی زیر آتش» روی آنتن می رود | قصه اشغال تا آزادی خرمشهر

  «عالی‌نسب» اولین برند تولیدکننده وسایل نفت سوز ایرانی

  حتی مردم سوریه از اقدامات ما مطلع نیستند

  اکران مستند "خاطرات نارنجی" در امریکا

  نقدی بر فیلم مستند «میرزا جواد» ساخته سعید فرجی

  برگزاری ۲ نشست تخصصی در روز هشتم «۱۰ روز با عکاسان»

  داستان اولین شهید عکاس را در «میرزا جواد» روایت کردم

  کانال مرکز فرهنگی میثاق در پیام رسان سروش و آی گپ

  بررسی «خاطرات نارنجی» در دهمین قسمت از فصل دوم برنامه «به اضافه مستند» + تیز

  گفتگوی دوربین.نت با سعید فرجی | فیلم


   بیشتر...