اختصاصی میثاق/ در دهه ی گذشته محبوبیت و تاثیر فیلم های مستند افزایش چشمگیری داشته است و تغییرات اجتماعی و سیاسی بسیاری را باعث شده است و همچنین، مخاطبان را وارد مبارزه و بحث و گفتگو کرده است. اما، واقعا سازندگان و توزیع کنندگان این فیلمها، میزان موفقیت خود را چگونه ارزیابی می کنند؟
ما در دوران طلایی مستند زندگی می کنیم. در مقیاس جهانی هر روزه مستند های زیادی درباره ی موضوعات متنوعی ساخته می شوند. اینترنت توزیع و بازاریابی فیلم ها را آزاد تر کرده است. مستند های که شاید به زحمت پنج سال از زمان ساختشان گذشته است، مانند «طلای سیاه»، «آخر صف»، «برمه وی جی» و «عصر حماقت»، نقطه های قابل ارجاعی برای نسل جدید فیلم سازان فعال و دیجیتالی شده اند که ادعای پیش گویی های سکولاری دارند.
برخی فیلم ها مانند فیلم «Retrespo» ساخته ی «تیم هترینگتون» و «سرزمین هرز» اثر «لوسی واکر»، از این قابلیت جدید فیلمبرداری استفاده می کنند تا بیان خودمانی تر و تجربی تری از انسانیت بدهند که در نهایت به بی طرفی صرف ختم می شود.
اما بسیاری از دیگر مستندها از این تعادل دست برمی دارند و خواهان آغاز مبارزات درباره ی برخی مسائل خاص اجتماعی هستند. در بدترین حالت، این فیلم ها به ما این پیام را انتقال می دهند که دنیا رو به نابودی است- به خاطر سوختهای فسیلی، ماهی گیری بیش از حد، جنگل زدایی، کاپیتالیسم نوین، انرژی هسته ای- اما بلافاصله بعد از این پیام به ما می گویند که تنها راه نجات از این واقعه ی آخر الزمانی در پیش رو، رفتن به وب سایتی خاص و اهدای مقداری پول برای اهداف خیرخواهانه است.
شرکت انگلیسی «داگووف» که بزرگترین توزیع کننده ی فیلم مستند و فیلم هایی با مضامین اجتماعی است، در شکل گیری این الگو نقش مهمی داشته است. این شرکت با ادعای انجام «پروژه ای اجتماعی» در بیانیه ی خود می نویسد: «هدف ما رسیدن به اهدافی است که علاوه بر مسائل مالی، مسائل اجتماعی را نیز در بر می گیرند که نتیجه ی نهایی محسوب می شود. بسیاری از شرکتهای تجاری خودشان را به عنوان بی طرفان اجتماعی می خوانند اما داگووف، با این پروژه ی اجتماعی اش، بسیار شاخص است زیرا هدف اجتماعی ما نقش اصلی را در کل فعالیت های ما بر عهده دارد. »
«چیزی که ما اینجا انجام می دهیم، توزیع فیلمها و داستانهای خوب است، هدف اصلی ما همین است.»
از زمان فیلم طلای سیاه مسئله همین بوده است، این فیلم مستند درباره ی استثمار مردم در مزارع قهوه در جهان سوم است که باعث شد شرکت قهوه ی استارباکس سیاستهای کاری خود را تغییر بدهد. از آن زمان فیلمهای دیگر داگووف نیز تاثیرات در خوری گذاشته اند، مثلا فیلمی مانند «آخرخط» که منجر به تصویب قانونی در بریتانیا شد که طبق خواسته های مبارزان، ماهیگیری بیش از حد ممنوع شد.
«اندی ویتاکر» مدیر این شرکت می گوید: «آنچه که فکر می کنیم در حال انجام دادن آن هستیم، توزیع فیلم ها وداستان های خوب است، هدف اصلی ما همین است. اگر به تاریخ سینما نگاهی بیندازید فیلم های استودیویی دارید ، فیلم های مستقل و فیلمهای ساخته شده در خانه های هنر. اما اگر این روزها سری به جشنواره های فیلم بزنید، فیلمهایی که روز به روز دارند محبوبیت بیشتری به دست می آورند، فیلم های مستند یا فیلمهایی با مضامین اجتماعی هستند که داستانهایی بسیار تاثیرگذار، بسیار قدرتمند و در عین حال بسیار کاربردی دارند.
ویتاکر اینطور ادامه می دهد: «به نظرم جنبشی با حضور فیلمسازان خوبی به راه افتاده است که این گونه فیلمها را می سازند و مخاطبانی که بیشتر از قبل به محتوی اهمیت می دهند و با کمی شانس و کمی مهارت، توزیع کنندگان به دنبال این نوع داستان ها هستند تا بتوانند مخاطب گسترده ای را جذب کنند. این فیلم ها ده یا بیست سال قبل فقط در جشنواره ها به نمایش در می آمدند، بدون اینکه به مخاطب گسترده ای دست پیدا کنند. بنابراین اعتقاد ما این بود اگر از این فیلم ها حمایت کنیم آنها حتما تغییری در جهان به وجود خواهند آورد.
اما او از چه تغییری صحبت می کند؟ این فیلم ها چگونه موفقیت خود را ارزیابی می کنند؟ آیا فقط با افزایش تعداد بلیط های فروخته شده در گیشه ها یا مقالاتی که درباره ی آنها چاپ می شود، یا اینکه آنها به دنبال هدفهای قابل لمس تری مانند تغییر قانون، یا مبارزات فشاری علیه مشکلات هستند؟
«آنا گوداس» نیز که یکی از مدیران این شرکت است می گوید: «به نظرم فیلم های ما تغییرات قابل توجهی ایجاد می کنند زیرا آنها راه قابل دسترس تر و سرگرم کننده تری را برای افزایش آگاهی درباره ی مسائل جدی ارائه می دهند که واقعا لیاقت آن را دارند که مورد توجه قرار بگیرند. اغلب اوقات بسیاری از این مسائل به مصرف کننده نمی رسند، زیرا روش ارائه شان بسیار خسته کننده و صدقه وار است و مردم آنها را کاملا نادیده می گیرند. اما هیاهویی که ما درباره ی یک فیلم به پا می کنیم، راه بهتری است برای جذب مخاطب. به نظرم این فیلم ها واقعا تاثیر زیادی بر افزایش آگاهی مردم درباب مسائل مهم اجتماعی می گذارند.»
«الکس گیبنی» بیست سال درباره ی شکنجه هایی که دولت بر مردم تحمیل کرده، فساد دولتی و اقتصاد سیاسی فیلم مستند ساخته است. او یکی از پیشروترین مستند سازان سالهای اخیر است و نیز تحلیل گر توانایی است که به قلب وجدان آمریکایی می تازد. فیلم تازه اش درباره ی ویکی لیک، قضاوت نهایی درباره ی «ژولیان آسانژ» را رقم خواهد زد.
او می گوید: «مسئله ارزیابی موفقیت از طریق نقدهای مطبوعاتی همیشه وسوسه انگیز بوده است، اما من تلاش می کنم تن به این کار ندهم. مایک فیگیس یک بار به من گفت:الکس، نباید نقدهای فیلم ها را بخوانی و متاسفانه من به نصیحتش گوش ندادم. نقد فیلم ها را می خوانم چون همیشه دوست دارم بدانم مردم چه می گویند. دانستن اینکه مردم چه می گویند همیشه جالب است و اغلب میتوانید از روی اینکه مردم بدون معطلی و خیلی سریع واکنش نشان می دهند، درباره ی کارخود قضاوت کنید.»
وقتی فیلم «انرون: باهوش ترین فرد حاضر در اتاق» را ساختم، این فیلم واقعا روح جهانی را لمس کرد. رانندگان تاکسی درباره اش حرف می زدند، و همین بی نهایت هیجان انگیز بود زیرا فیلم تبدیل شده بود به بخشی از مکالمات عمومی ملت. فیلم «Taxi to the Dark Side» برنده ی اسکار شد و من لحظاتی نصیبم شد که توانستم با میلیون ها انسان ارتباط برقرار کنم اما قطعا این تعداد آدم شاید در سینما فیلم را نبینند.
در هر حال، من خیلی سپاسگذارم زیرا افراد زیادی نزد من آمدند، و گفتند که با دیدن فیلم من، تغییر زیادی در طرز تفکرشان ایجاد شده، آنها با یک طرز فکر به دیدن فیلم من رفته بودند و وقتی از سالن خارج شدند به گونه ای دیگر می اندیشیدند و من فکر نمی کنم این نوعی تبلیغ باشد. به نظرم، فیلم چیزی را خلق کرد که من آنرا «فضای مقدس» نام می نهم، چیزی که به مردم با دیدگاه های متفاوت فرصت داد تا بیایند و آن را تجربه کنند و درباره ی مفهوم آن به تامل بپردازند. و حالا این فیلم را تدریس می کنند و در مدرسه ی حقوق JAG باید برای دانشجویان به نمایش در بیاید.
اما مسئله پول چه می شود؟«الی راث» سازنده ی فیلم «The Hostel franchise»، سال گذشته در پاسخ به سوالی درباره اینکه آیا اهمیتی به نقد فیلم هایش می دهد گفت:«چرا باید اهمیت بدهم. ما در هفته ی اول 20 میلیون دلار فروختیم؟» آیا بخش مربوط به وال استریت در فیلم های گیبنی نیز در این باره همین احساس را دارند؟
گیبنی می گوید: «یک بار در فیلم سلطان کمدی با مارتین اسکورسیزی همکاری داشتم که فیلم محبوبم بود، اما اسکورسیزی همیشه درباره ی این کارش کمی خجالت می کشید زیرا این فیلم در گیشه تنها دو دلار فروخته بود. جاناتان دمی نیز فیلم شاهکاری ساخته بود به نام «Something Wild» که هیچ موفقیتی درگیشه به دست نیاورد.
بنابراین شما باید به این مسئله توجه داشته باشید، بنا به دلایلی کاملا رازآلود، فیلم شماگاهی بلافاصله بخشی از روح جهانی نمی شود. اما گاهی این اتفاق می افتد. فقط باید به فیلمتان باور داشته باشید، حقیقت را درباره اش بگویید، و نیز در نظر داشته باشید که تنها کسی که باید وفاداریتان را به او ثابت کنید، بیننده است و نه لزوما منتقد.
منبع:
مووی اسکوپ