محسن اسلامزاده، مستندساز جوان مشهدی؛ آنقدر با شور و هیجان از آدمی به نام امام خمینی(ره) صحبت میکند که اگر کسی به نام امام را هم نمیشناختیم باز هم به او ایمان میاوردیم. یک جوان بیست و چند ساله، از نسلی که نزدیکترین خاطرهاش از امام به رویاهای کودکی برمیگردد، حالا اینجا در آستانه ورود انقلاب به مراحل رسانهای تردید، محکم و استوار ایستاده است و مدیریت فرهنگی تمام دوران بعد از انقلاب را محاکمه میکند به جرم کاری نکردن برای جهانی شدن انقلاب. به جرم نداشتن دغدغه خمینی: "بعضی وقتها با بعضی نمایندگیهای ایران در کشورهای خارجی که روبرو میشویم تردید میکنیم که اینجا واقعا متعلق به جمهوری اسلامی است"
اسلامزاده متعلق به نسلی است که ناکارآمدی سیستم را با توجیهات مدیریتی قبول نکردند، به کنج عزل رسانهای و انزوای شخصی هم پناه نبردند، مستقیم به میدان آمدند و خودشان مسئولیت محضور نماندن آرمانهای انقلاب ایران در مرزهای سرزمین گربهشکل ایران را به عهده گرفتند.
یازدهمین گفتگوی تسنیم در قالب پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» با یک مستندساز جوان ایرانی به نام محسن اسلامزاده است. لازم به توضیح دوباره نیست که «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» یک پروژه نقادانه در فهم چرایی محضور ماندن آرمانهای انقلاب ایران در مرزهای جغرافیایی همین سرزمین است. اینکه چرا در همه این سالها آرمانهای انقلاب فقط به وسیله سیاستمداران وطنی فریاد زده شده است و همه ابزارهای فرهنگ و هنر ایرانی کاملا بیگانه با آرمانهای انقلاب مشغول روزمریات جریان اصلی رسانههای دنیا در دنیای دیگری سیر میکنند.
تسنیم:این پروژه در پی جستوجوی پاسخ جهانی نشدن آرمانهای انقلابی است که بنا به فرض ما پتانسیل بزرگ و واضح برای فراگیر شدن داشت. سی و چندی سال از انقلاب ایران گذشته است و ما معتقدیم که همین مدت زمانی کافی برای گرفتن کل دنیا با این آرمانهای انقلاب امام خمینی است، اما این اتفاق نیفتاد و ما میخواهیم بدانیم چرا؟ فرض اولیه خود ما این است که مسیر جهانی شدن آرمانهای انقلاب در این سه دهه دچار یک سوءتفاهم بزرگ شد که همان؛ مانع اصلی برای این مسیر شد. اینکه سرمایهگذاری برای ابزار این جهانی شدن آرمانها، بهاشتباه روی سیاست و نه فرهنگ صورت گرفت. در همه این سالها آرمانهای انقلاب ایران را رئیسجمهور و سفرا و مسئولین سیاسی ایران فریاد زدند و بهتبع آن هیچگاه یک شاعر ما، یک فیلمساز ما و یک نویسنده ما محبوب ملتهای مستضعف و آزاده ما نشد. بیانیههای سیاسی مهمترین ابزار انتقال حرف ما شد و فیلمها و شعرها و رمانهای ایرانی اکثراً بدون توجه به این آرمانها، ابزاری برای جهانی شدنشان نشدند. این فرض اولین ماست و دوست داریم روی همین محور جلو برویم. چند سالی است که مستندسازی ایرانی شروع این مسیر را کلید زده است.
این خلاء بزرگی است و فکر میکنم اگر قرار باشد کاری انجام شود باید از همین حرکتهای رسانهای شروع شود.اما در مورد فرض اولیه شما من من فکر میکنم این وسط علاوه بر نقش سیاسیون و فرهنگیها باید به نقش یک عنصر واسطه به اسم تجار، چیزی که الان دیگر فراموش شده است هم اشاره کنیم. تجار و سرمایهداران ایرانی که در خارج از کشور رفت و آمد داشتهاند هم نقش بسیار مهمی در این مسیر داشتهاند. پیش از این هم قسمت اعظمی از صدور فرهنگ اسلام توسط تجارمسلمان انجام میشد. به عنوان مثال تجار شیرازی به تانزانیا رفتند و فرهنگ اسلامی را در آنجا گسترش دادند.
عملکرد شخصی آدمها در صدور انقلاب ربطی به مدیریت فرهنگی ندارد
اما ماجرای اصلی اینجاست که عملکرد مسئولان این اتفاق، آنهایی که وظیفه گسترش آرمانهای انقلاب ایران را داشتند در صدور پیام انقلاب، حداقل در کشورهایی که من به آنها سفرکردم عملکرد قابلقبولی نبوده است. البته من قصد ندارم تلاش کل مسئولان را رد کنم، مدیران دغدغهمندی هم بودند و هستند که کارهای بزرگی هم انجام دادهاند؛ اما من به صراحت بر حسب تجربه شخصیام و آنچه دیدهام میگویم که غالب مدیران فرهنگی اساسا دغدغه چنین حرفهایی را ندارند. البته حرف من به این معنی نیست که هیچ اقدامی در زمینه صدور پیام انقلاب انجام نگرفته است؛ اشخاصی دغدغهمندی بودهاند که در زمینههای صدور انقلاب از راه تجارت و فرهنگی کار کردهاند.اما ما نمی توانیم عملکرد شخصی آدمها در این زمینه را پای مسئولان رسمی بگذاریم.
مدیران انقلابی جمهوری اسلامی در خارج از کشور، با ناامنی اداری سروکله میزنند/ هر لحظه ممکن است به خاطر یک کار انقلابی برکنار شوند
مدیریت فرهنگی وظیفه اصلیاش ساخت و پدید آوردن سیستمی بود که منجر به صدور پیام انقلاب با ضریب بالا و مطمئن شود. همین الان که ما با شما صحبت میکنیم عدهای مشغولند و در سختترین شرایط در زمینه صدور انقلاب به وسیله مباحث اقصادی و فرهنگی کار میکنند، اما هیچ کدام آنها داخل یک سیستم رسمی کار نمیکنند. متاسفانه میبینیم در بین مدیریت فرهنگی اساسا چنین دیدی وجود ندارد و مدیرانی که در خارج از کشور کار میکنند و که دیدگاه صدور انقلاب را دارند با ناامنی اداری سروکله میزنند و هر لحظه ممکن است برکنار شوند.اینها چیزهایی است که ما در همین تجربه محدودمان در سفر به کشورهای خارجی مشاهده کردهایم.
تسنیم: این روایت مشهوری در بین مدیران جمهوری اسلامی بود که دوره بازنشستگی، دوره فراغت و حتی بدتر از آن دوره جمعاوری ثروت پایان دوره، دوره سفر به خارج از کشور باشد. خود همین هم معضل بزرگی برای ما شده بود و الان هم هست.
واقعیت این است که شرایط کار در خارج از کشور این است که خیلی از آدمها؛ دنبال کار بی دردسر در خارج از کشور، گرفتن حقوق دلاری و یک زندگی آرام و کم تنش هستند. کسی بیکار نیست که بخواهد برای خود دردسر ایجاد کند. سفیر ما در مکزیک یک کتاب انقلابی ترجمه میکند، به وزارت خارجه ایران اخطار داده می شود. رایزن فرهنگی ما وقتی بین مردم یک کشور میرود تا با آنها ارتباط برقرار کند، جان خودش و خانوادهاش را در خطر میاندازد.باز به او اخطار داده میشود. واضح است که هر حرکتی در جهت صدور انقلاب در کشورهای دیگر انجام میشود تبعاتی دارد که اگر سیستم دیپلماسی کشور انقلابی نباشد، معلوم نیست پای این تبعات بایستد. وزارت خارجه کشورهایی مثل شیلی، مکزیک و پاکستان مرتبا به وزارت خارجه ایران اخطار میدهند، وزارت هم به سفرا و رایزنها فشار بیاورد که چرا تنش درست میکنید؟ خب معلوم است که کسی با این شرایط ریسک نمیکند
تسنیم: آقای اسلامزاده، دوستان اصولا ادعاهای دیگری دارند. همیشه هم چماق میکردهاند این را و بر سر آرمانگرایی داخل کشور میزدند که شما نشستهاید دور گود و میگویید لنگش کن. شما چه میدانید که چه قدر روی ایران در خارج از کشور حساسیت است؟ ما دست و پایمان کاملا بسته است. مغز و ذهن دنیا را رسانههای غربی پر کردهاند و خلاصه اصلا انتظار نفوذ آرمانهای امام خمینی در خارج از کشور انتظار گزافی است. دوست داریم از خود شما، به عنوان کسی که در خارج از کشور کار فرهنگی کردهاید صریح بپرسیم: آرمان انقلاب ایران تا کجا میرود؟
بگذارید برایتان مثال بزنم... در ونزوئلا یک کارخانه تراکتور سازی توانسته نماینده فرهنگی ایران در آن کشور باشد. یعنی صدور انقلاب با تراکتور هم ممکن است.
کارگر کارخانه تراکتورسازی ایران در ونزوئلا؛ به اندازه کل سیستم فرهنگی، کار فرهنگی میکند
ما خودمان در آنجا دیدیم که در یک کارخانه تراکتورسازی که 5 ایرانی در آن مشغول به فعالیت بودند یک هم وطن آذری به اسم تقیپور که دغدغهمند بود و اهمیت قصه را فهمیده بود کار فرهنگی انجام میداد. در حدی که کارگران ونزوئلایی آنجا تحت تاثیر این فرد قرار گرفتهاند و حتی ترکی حرف میزنند. این فرد فقط با خصوصیات اخلاقی که داشت توانسته بود 400 کارگر آنجا را به خود جذب کند. آنها راغب شده بودند که ببینند ایران چه کشوری است؟ کجاست؟ حرفش چیست؟ خیلی هم ظریف کار میکرد. مثلا یک نفر تراکتور خرابش را میآورد و میگفت این وسیله مشکل دارد. تقی پور قرارداد را نشانش میداد و میگفت طبق قرارداد این مشکل برعهده ما نیست اما بگذار به ایران تماس بگیرم تا ببینم انها چه میگویند.روز بعد به آن ونزوئلایی میگفت: با ایران تماس گرفتیم؛ آنها گفتند چون شما دوست و برادر ایرانیها هستنید، این خدمات را رایگان به شما بدهیم. من واقعا آنجا احساس کردم که تقی پور و همکارانش، همانها آدمهایی هستند که دارند انقلاب ایران را در ونزوئلا گسترش میدهند. یعنی فضای کار برخلاف حرف مدیریت تا این حد باز است و میشود کار کرد به شرطی که بخواهیم کار کنیم.
عملکرد ناهماهنگ نمایندگان ایران در کشورهای خارجی، مانع بزرگ کار ایران
این اتفاقات هم زیاد رخ داده است اما مساله این است که عملکرد نمایندگان ایران در کشورهای خارجی اعم از خبرنگاران صداوسیما، مسئولان سفارت و رایزنیهای فرهنگی، یکپارچه و هماهنگ نیست. مثلا در بعضی کشورها 3 سیستم مختلف از جمله رایزنان فرهنگی، جامعـة المصطفی و موسساتی که به کشورهای دیگر مبلغ اعزام میکنند در حال انجام کار فرهنگی غیر یکپارچه هستند و همین باعث میشود که فکر کنند اتفاقی نمیتواند بیفتد.
پتانسیل 3 میلیون مهاجر افغان در داخل ایران را هدر دادیم/لازم نبود به سراغ آنها برویم، خودشان آمده بودند و باز کاری نکردیم
یک مثال مهم دیگر میزنم؛ ما 3 میلیون مهاجر افغان در ایران داریم. برای این 3 میلیون مهاجر افغانی که به ایران آمدند چه برنامه فرهنگی داشتیم؟ اینجا درد خیلی بزرگی خوابیده است. ما اصلا لازم نبود جای دیگری برویم، لازم نبود به افغانستان برویم، آنها به سراغ ما آمده بودند تا پیام انقلاب را صادر کنیم. اما کاری نکردیم. ما برای زائرین خارجی مشهد مقدس که بزرگترین شهر زیارتی عالم تشیع است، چه برنامه فرهنگی در نظر گرفتیم؟ جز این بوده که برنامههای ما به سکولاریسم عملی دامن زده است؟ همیشه سعی کردیم دین را از سیاست جدا کنیم. ما وقتی به بعضی مراکز فرهنگی ایران در کشورهای دیگر میرویم واقعا تعجب میکنیم. رایزنی فرهنگی ایران در بالاترین قسمت شهر مکان گرفته است. طرف یک سیام حقوق ماهانهاش را باید خرج تاکسی دربست کند که به رایزنی فرهنگی ایران بیاید و برگردد. و وقتی بیاید چی؟ خودم شاهد بودم که فردی به رایزنی فرهنگی ما در کشوری آمده بود و یک کتاب از امام خمینی(ره) میخواست تا با افکار ایشان آشنا شود. در انبار رایزنی فرهنگی ما همه چیز از صلوات شمار تا عکس تخت جمشید وجود داشت ولی دریغ از یک جلد کتاب درباره امام خمینی (ره).
یک مرکز اسلامی ایرانی دیگر هم در آن کشور وجود داشت. ما به سراغش رفتیم و پرسیدیم که شما چه کار میکنید؛ میگفت ما اصلا نباید کار سیاسی انجام دهیم.
عکس تختجمشید و خاتمکاری را به عنوان چهره ایران پخش میکنند و خبری از اسلام سیاسی و ادبیات امام نیست
پس اسلام سیاسی که امام خمینی(ره) میگفت، چه میشود؟ این بحث اتفاق در خارج از کشور خیلی پرطرفدار و داغ است آدم وقتی این چیزها را میبیند شک میکند که واقعا با مراکز جمهوری اسلامی طرف است؟ شک میکند که نکند ادبیات امام از سیاست خارجی ما حذف شده باشد؟ سازمانهای فرهنگی ما در خارج از کشور عکسهای تخت جمشید و خاتم کاری اصفهان، و مناظر طبیعی را تابلو میکنند و در خارج از کشور پخش میکند، من تا به حال ندیدهایم که جملات امام(ره) را روی تابلوهای زینتی بنویسند و پخش کنند. شاید الان دغدغه دستهای از بچههای موج دوم انقلاب این مسأله را دارد روی بورس میآورد اما اوضاع کنونی واقعا نگران کننده است
تسنیم: با این سیستم چه کار میشود کرد آقای اسلامزاده؟ بین جریان انقلابی در مورد معامله با سیستم دیدگاههای مختلفی شکل گرفته است. عدهای از بچهها به انتظار نشستهاند تا خلقالساعتی شود و سیستم به یکباره درست شود، از سیستم ناامید شدهاند و میگویند با این حساب، کار کردن فقط اتلاف وقت و انرژی است. در مقابل عدهای هم تمرکزشان را بر ورود به سیستم و اصلاح آن گذاشتهاند، اتفاقی که حداقل تا الان نتیجهای نداده است و در کنار این دو جریان هم آدمهایی هستند که میگویند ما اصولا کاری به این سیستم مدیریت فرهنگی نداریم. دورش میزنیم و کار خودمان را میکنیم و اتفاقا اگر نتیجهای گرفته شده است هم در همین بخش بوده است، البته که محدود و ناقص.
واقعیت این است که مدیران به دردبخور در این سیستم زیاد هستند و همکاری هم میکنند اما من فکر میکنم ما با یک بدنه فشل روبرو هستیم. مثلا خرمشاد رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات همکاریهای خوبی با ما داشت، اما متاسفانه سیستم فشل بود و راه به جایی نرسید. صداوسیما هم اینگونه است و یکی از آسیبهای اصلی فعالیت کارمندان رسمی ایران در خارج از کشور، حقوق دلاری آنها است. یکی از رایزنهای فرهنگی به من میگفت یک بار چند نفر از کارمندان ادارهمان آمدند و به من گفتند دخترمان میخواهد ازدواج کند، به پول نیاز داریم، ما را هم یک ماموریت بفرستید. اینجوری میشود که مدیران جمهوری اسلامی به کشورهای بحران زده میروند و به جای اینکه دنبال کمک به مردم باشند، بیشتر به فکر حقوق خودشان هستند. وقتی هم جمهوری اسلامی این نیاز را داشته باشد که کسی را به فلان منطقه خطرناک بفرستد طبیعی است که نمی روند. ما حاضر نیستیم حتی سالی 2 شهید در پاکستان دهیم اما آمریکاییهایی که به هیچ چیزی اعتقاد ندارند ماهی 10 کشته در پاکستان میدهند. آیا این انقلابی کارکردن است؟
البته خیلی هم خود آنها مقصر نیستند؛ ما باید برای انقلابی کار کردن از خانوادهها شروع کنیم. خانواده باید بداند که عمر دست خداست. آنها باید بدانند اگر عضوی از خانواده به کشورهای بحران زده می رود تا کار فرهنگی کند، احتمال وقوع حوادث خطرناک وجود دارد. خانواده باید آمادگی همه چیز را داشته باشد. رهبری صراحتا گفتند این کار جهاد است و اجر بالایی دارد. باید برای خانوادهها فرهنگسازی شود و انسانهای انقلابی به این مناطق اعزام شوند. حقوق دلاری مهمترین مشکل است که باعث میشود افراد بیدغدغه و دنیا دوست به این مناطق بروند.
یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران ایجاد بستری برای کار کردن در ایران و خارج است
اما من با کسانی که میگویند با این سیستم کاری نمیشود کرد اصلا موافق نیستم. یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران ایجاد بستری برای کار کردن در ایران و خارج است. نه تنها ما حتی فضا برای کار کردن برادران اهل سنت هم باز شده است. فضا حتی برای افرادی که قائل به حکومت اسلامی هم نیستند باز است. فضا برای تفکرات انجمن حجتیه هم باز است. با این حال من تا حالا نشنیدم کسی بتواند بدون مشکل کار فرهنگی کند. اگر اینگونه بود که همه کار فرهنگی میکردند. این عرصه عرصه ای است که با مشکلات باید پیش برویم. بزرگان فرهنگ هم اینگونهاند،علامه امینی هم وقتی میخواست کتاب الغدیر را بنویسد با مشکلات زیادی مواجه بود.لذت کار فرهنگی هم به همین سختی هایی است که دارد. ما سفری که به ونزوئلا داشتیم بدون کوچکترین. مردم، مسئولان و سفارت همکاری میکردند و همه چیز عالی بود. من به شوخی به دوستم گفتم احتمالا سفر بعدی شهید میشویم.
اتفاقاتی که در کشور ما افتاده بسترهایی را برای جوانان فراهم کرده است تا کار کنند و اتفاقا عدهای از جوانان دارند کار میکنند و تأثیرگذار هم هستند. ما نمیتوانیم بگوییم دغدغه جهان اسلام داریم اما نمیتوانیم کاری انجام دهیم. شما برو مشهد یک زائرسرا احداث کن و درحالی که داری کسب درآمد میکنی، برنامه فرهنگی هم برای زائران داشته باش. در هر شهری میتوان کار فرهنگی انجام داد. میشود به سیستان و بلوچستان برویم و فرهنگ شیعی را درمیان برادران اهل سنت ترویج کنیم. مگر بچههای سپاه در دهه 60 و اوایل دهه 70 چه کار میکردند؟ مگر شهید شوشتری چه کاری انجام میداد؟ ما انقلاب را میتوانیم با این اقدامات بیمه کنیم و مردم را انقلابی تر کنیم.
تسنیم: اشاره کوتاهی داشتید به این که بدنه فشل و ناکارآمد سیستم فرهنگی در ایران مشکلی حتی بزرگتر از خود مدیریت است. ما همهمان به راحتی میتوانیم باور داشته باشیم که ضرغامی به آرمانهایی که ما میگوییم اعتقاد دارد، و به راحتی هم میتوانیم از خروجی صداوسیما نتیجه بگیریم که این آرمانها محقق نشده است. در مورد بقیه مراکز کلان فرهنگی هم همینطور. شما فکر میکنید این وسط از راس مدیریت تا خروجی چه اتفاقی میافتد ؟
نمیدانم شما هم دیدهاید که برخی آدمها در برخی سازمانها همیشه هستند. هر تغییر مدیریتی هم باعث تغییر این افراد نمیشود. کارمندمنشیای که در بدنه سازمانهای ما به وفور وجود دارد باعث خرابی سیستم اداری ما شده است. یک آدم باید خیلی انقلابی باشد که پس از استخدام در یک سازمان و گرفتن حقوق 4 هزار دلاری محافظه کار نشود. حتی اگر یک مدیر بخواهد خوب هم کار کند باز نمیتواند یکدفعه 1000 نفر کارمند را اخراج کند و نیروی جوان و پرانرژی بیاورد. اگر هم امکان پذیر باشد بعدها برای آن مدیر هزارتا پرونده می سازند و هزارتا برچسب به او میزنند.
بسته کار کردن، محدود کردن، باندبازی و استفاده از بروکراسیهای سنگین، ما از انقلابی بودن فاصله گرفتهایم
سیستم که دست مدیر نیست. وقتی بدنه فشل است کاری نمیشود کرد اما حداقل وظیفه یک مدیر ایجاب میکند که با باندهای فساد مقابله کند. در صداوسیما انتظار ما چنین چیزی بود که مدیر با باندهای فساد مقابله کند.فعلا چارهای هم نداریم، حتی اگر بخواهیم یک سیستم موازی با صدا و سیما راهاندازی کنیم که در خارج از کشور تاثیرگذار باشد میبینیم که این سازمان هم به آفتی که صداوسیما دچارش است، دچار میشود. اصلا دیدگاه ما بوروکراسی محور است. یک دکان برای خود می سازیم و به جای کمک به جبهه مقاومت، وبال گردن آن میشویم. بسته کار کردن، محدود کردن، باندبازی و استفاده از بروکراسیهای سنگین باعث میشود ما از انقلابی بودن فاصله بگیریم و دچار آسیبهای جدی شویم.
ادامه دارد...
منبع: تسنیم