«فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» یک پروژه نقادانه در فهم چرایی محضور ماندن آرمانهای انقلاب ایران در مرزهای جغرافیایی همین سرزمین است. اینکه چرا در همه این سالها آرمانهای انقلاب فقط به وسیله سیاستمداران وطنی فریاد زده شده است و همه ابزارهای فرهنگ و هنر ایرانی کاملا بیگانه با آرمانهای انقلاب مشغول روزمریات جریان اصلی رسانههای دنیا در دنیای دیگری سیر میکنند.
مهدی عوضزاده و مهدی خوشنژاد، دو مستندساز جوان ایرانی، سال گذشته به دو نقطه بحرانخیز دنیا، مرز میانمار و بنگلادش و لیبی سفر کردند و یک روایت و نگاه ایرانی با عینک انقلاب اسلامی از این دو نقطه بحرانی ارائه دادهاند.
عوض زاده و خوشنژاد هم با بقیه مستندسازان ایرانی در یک نکته همنظرند: "وقتی برای ساخت مستند به خارج از کشور سفر میکنیم، سراغ نهادها و سازمانهای دیپلماتیک و سیاست خارجی ایرانی نمیرویم." احتمالا سری که درد نمی:کند و ادامه داستان.. ماجرای ما با مدیریت فرهنگی ایرانی همچنان ادامه دارد
تسنیم: «جمهوری اسلامی ایران» و «ساخت مستند ضدآمریکایی» دو مفهومی که ظاهرا باید در نزدکترین قرابت مفهومی و خروجی باشند. از ایرانیهایی که انقلاب کردند و آمریکاییها را از کشور بیرون انداختند و در همه این سی سال هر جا آمریکا در هر کجای دنیا قلدری کرد جلویش ایستادند و مخالفت کردند و خلاصه در خط مقدم استکبارستیزی و ظلمستیزی ایستادند امروز در موضوع مورد بحث ما، یعنی مستندسازی، چیزی بیشتر از چند مستند دیده نشده آن هم شخصی ضدآمریکایی و ضدجنگ وجود ندارد. بغل گوشمان آمریکا مشغول دو جنگ مهم جنایتکارانه به زعم ماست و همه مبارزه ما با این دو جنگ به ابزارهای سیاسیمان ختم میشود. به رئیسجمهورمان و سخنگوی وزارت خارجهمان و فرهنگ و هنر ایرانی عملا کاری نکرده است و آن وقت خود فرهنگ و هنر و رسانههای غربی مشغول ساخت قویترین آثار ضدجنگ در دنیا هستند.قصه از چه قرار است؟ شما فکر میکنید که کار کجا گره خورده است؟
عوضزاده: تصور بنده این است که نگاه کلانی که باید در مدیران فرهنگی وجود داشته باشد، هم اکنون وجود ندارد. بنابراین استراتژی و تاکتیک صحیحی هم برای رسیدن به افق مد نظرمان ترسیم نشده است. اگر هم چنین طراحیای وجود داشته باشد، در اجرا مشکل دارد. واقعیت این است که بحث دیپلماسی فرهنگی در کشور ما چندان جدی گرفته نمیشود. در حالیکه دیپلماسی فرهنگی در غرب به شدت پیگیری میشود. بسیاری از سفارشات مهم هالیوود سفارش سازمان جاسوسی آمریکا، پنتاگون و یا دولت است...
در همین بحث مستند؛ متاسفانه مدیران فرهنگی ما ظرفیتهای مستند را نمیشناسند و نمیدانند که یک مستند تا چه اندازه میتواند تاریخساز باشد. مستند به راحتی میتواند جعل تاریخ کند.و این اتفاقی است که بارها افتاده است.
یکی از نمونههای واضح جعل تاریخ در قصه کریستف کلمب است. در مستند «به نام آزادی» که ساخته سید محسن موسوی و از تولیدات موسسه میثاق است، به صورت کوتاه به قصه کشف آمریکا به دست کریستف کلمب پرداخته می شود. کریستف کلمب سال 1492 قاره آمریکا را کشف کرد. 500 سال بعد در سال 1992، 5 الی 6 پروژه بسیار بزرگ سینمایی و مستند در هالیوود به مناسبت پانصدمین سالگرد کشف قاره آمریکا ساخته می شود. در این 500 سال غرب یک دروغ تاریخی را با هجمه ای شدید توسط رسانه ها به مردم تزریق می کند. آنها میگویند کریستف کلمب قهرمان ملی است که با کشف آمریکا توانست بومیان وحشی را متمدن کند.در حالیکه سالها قبل از کریستف کلمب سرزمین آمریکا توسط اقوام آفریقایی و حتی مسلمانان کشف شده بود. حتی اگر کشف آمریکا را توسط کریستف کلمب بدانیم می بینیم حدود 80 میلیون بومی آمریکا از زمان کشف این سرزمین به دست او و افراد دیگر بعد از او کشته شده اند. این حقیقت با تصویر قهرمانانه ای که از کریستف کلمب نشان میدهند در تناقض است. در این زمینه شما را به کتاب خوب «تاریخ مردم آمریکا» نوشته «هاوارد زین» ارجاع می دهم.
تسنیم:خیلی جالب است که کتاب جغرافیای سال دوم و سوم راهنمایی جمهوری اسلامی هم همین روایت را از کریسف کلمب به بچههای ما میدهد.اما آقای عوضزاده این حرفهای حرفهای جدیدی نیست. معمولا اولین انگشت اتهام در چرایی عدم کارآمدی ابزارهای فرهنگی ایرانی در سطح جهانی روانه مدیریت ایرانی میشود.. سالهای سال است که از مدیریت دولتی انتقاد میشود و فکر میکنم این مقصر دانستن مدیریت در این ماجرا باعث شده است که کم کم وجوه دیگر درگیر در مساله به فراموشی سپرده شود. اگر موافقید کمی هم سراغ جنبههای دیگر برویم که مدیریت ایرانی هم ثابت کرده است گوش شنوایی برای این حرفها نیست. من یک سوال دارم: اصلا چرا م اینقدر مستندساز ضدجنگ و ضدآمریکایی کم داریم؟ اینکه حمایت نمیشوند و اثار پخش نمیشود. اما فکر میکنم ما خودمان، جامعه آرمانخواهان انقلاب ایران، هنوز در مرحله انتخاب گیر کردهایم.انتخاب یک سوژه ضد آمریکایی در عرصه بینالملل انتخاب معمول یک آدم رسانهای و هنرمند و فیلمساز ما نیست.در ایرانیهای صف اول جنگ با آمریکا، انتخاب چندانی برای مبارزه فرهنگی با آمریکا نمیبینیم که حالا بعد کار به کارشکنی و عدم حمایت مدیریتی برسد.
عوضزاده: فکر میکنم یک دلیل مهم آن، این است که حوزه مستند بحران و ضد جنگ حوزه سخت و دشواری است. فرد واقعا باید از جان خود مایه بگذرد تا وارد این حوزه شود. باید به دل حادثه بزند که این کار طبیعتا تبعات خاص و غیرمعمول خود را دارد.
به دلیل خطرات موجود در ساخت مستند بحران معمولا کسی وارد این عرصه نمیشود. مستند بحران هزینهبر است. همین موسسه میثاق که ما همکاری میکنیم یک جای خصوصی است. منتهی بعضی تولیدات را بر اساس سفارش می سازد؛ اما در مورد بعضی دیگر واقعا احساس وظیفه می کند. میبیند که تلویزیون تا بخواهد درباره مسلمانان میانمار مستند بسازد، 6 ماه طول می کشد و بر اساس نگاه آرمانی و وظیفه شرعی خود وارد این وادی می شود و طبیعی است که چه هزینههایی باید این وسط صرف شود.
بارها اتفاق افتاده است که دوربین مستندسازان در سفرها ضبط شده، خودشان بازداشت شده و یا دیپورت شدهاند. خود ما نزدیک بود در جریان ساخت مستند درباره آوارگان میانماری، دوبار به وسیله پلیس بنگلادش بازداشت شویم.
مستندساز این خطرات را به جان می خرد و بعد تازه با بحث معیشت روبرو می شود. دستمزدها و هزینه ای که برای مستند می شود بسیار کم است و از طرف دیگر مستند بحران نیز مشکلات بیشتری دارد. مثلا دوستان ما که 42 روز در لیبی بودند، نزدیک یک سال طول کشید تا کار تدوین و رونمایی از مستندشان انجام شود.
نمی خواهم دائما اعتراض کنم. اما باید بگویم که علاوه بر همه این موارد؛ ما در همین مرحله انتخاب هم از مدیریت ضربه خوردهایم. مستندساز مخصوصا در حوزه مستند بحران به هیچ وجه از سوی نهادهای فرهنگی حمایت نمی شود. وقتی پای حرف افراد با سابقه این حوزه مثل رضا برجی و محمد حسین جعفریان می نشینیم، متوجه می شویم که همهشان دل پر دردی دارند. محمدحسین جعفریان نیمی از عمرش را در افغانستان گذارنده و پای خود را در آنجا از دست داده است. او در جهان جزو چهار خبرنگاری است که توانست با ملا محمد عمر مصاحبه کند. اگر او در یک کشور خارجی بود، به عنوان یک قهرمان ملی شناخته می شد و وضع متفاوتی داشت.اما اینجا...
در حوزه سینما هم حوزه مستند بسیار مهجور است. مثلا در جشنواره فجر سال گذشته در برج میلاد برای فیلمهای داستانی سالنی با ظرفیت بالای 1000 نفر اختصاص یافته بود ولی برای فیلمهای مستند سالنهایی کوچک با ظرفیت 60 نفر اختصاص یافته بود در حالیکه استقبال مخاطبان هم از فیلمهای مستند خوب بوده و برای بعضی فیلمها سئانس فوق العاده اختصاص یافته بود. البته این مثالی کوچک و مشت نمونه خروار بود که خدمتتان عرض کردم.
تسنیم: در مورد انتخاب، یک ضلع دیگر ماجرای مستندسازی انقلابی در ایران صحبت کردیم. طبیعتا بحثمان به مخاطب هم کشیده خواهد شد. دوستان مستندساز میگویند مستند ضدآمریکایی میسازیم و انتظار داریم همه آنهایی که علیالظاهر باید ضدآمریکا باشند، آدمهای مذهبی، بچه بسیجیها، بچه هیئتیها... همانها بیایند و پای حرف ما بشینید. همانها که همهمانمیدانیم چه پتانسیل عظیمی هستند فیلمهای ما را بخرند و تبلیغ کنند و...
عوضزاده: من فکر میکنم در این باره ذائقه سازی نشده است. یکی از کارکردهای رسانه تغییر ذائقه مخاطبان است. ممکن است سطح فرهنگ در رسانهها پایین باشد اما به تدریج مدیران فرهنگی و سازندگان آثار هنری باید برای تغییر ذائقه مخاطب و بالابردن سطح آن چاره ای بیندیشند. کارکرد رسانه تغییر ذائقه بدون متوجه شدن مخاطبان است.
در بحث مستند ذائقه سازی نشده است. اکثر مردم مستند را بیشتر از طریق ژانر حیات وحش میشناسند. به دلیل بالا بودن حجم این نوع کارها در تلویزیون مخاطب تنها همین یک ژانر را می شناسد. مخاطب نمی داند ما ژانرهای مختلفی اعم از اجتماعی، مردم نگاری، تاریخی، بحران، جنگ و ... داریم که می تواند جذاب تر و واقعی تر از ژانر حیات وحش باشد. چون ذائقه سازی نشده است مخاطب ما برای مستند دیدن پرورش نیافته است.
اگر مستند جذاب نبود تا این اندازه در جشنواره های مهم دنیا مورد توجه قرار نمیگرفت. اگر کارهای خوب ترجمه شوند و در زمان مناسب پخش شوند، مطمئنا تأثیرگذار هستند. چرا یک دهم زمان سریال ها را به پخش یک مستند خوب اختصاص نمیدهند؟ چه اشکالی دارد؟ چرا صدا و سیما سفارش ساخت مستندهای مهم و جذاب نمیدهد؟ چرا میلیاردها و یا میلیونها تومان هزینه برای ساخت یک سریال خرج می شود اما این کار برای ساخت مستند انجام نمی شود؟ مستندسازی فقط گرفتن دوربین در دست و تصویربرداری نیست. شاید یکسال پروسه تحقیق یک مستند طول بکشد. بعد از انجام تحقیقات کتابخانهای، تحقیقات میدانی آغاز می شود. پس از آن زاویه دید را انتخاب کرد و طرح را نوشت و نهایتا وارد پروسه تولید شد.
بنابراین من فکر میکنم که ما به شدت در حال ضربه خوردن از این عدم وجود ذائقه هستیم. این اقشاری که شما مثال زدید واقعا ممکن است متوجه نباشند که مستند چه تاثیری میتوانند در شیوه مبارزه ما با آمریکاداشته باشد.
تسنیم: آقای خوشنژاد شما هم تحلیلتان را بگویید از این که در همه این سالها آرمانهای انقلاب ایران را رئیسجمهور و سفرا و مسئولین سیاسی ایران فریاد زدند و بهتبع آن هیچگاه یک شاعر ما، یک فیلمساز ما و یک نویسنده ما محبوب ملتهای مستضعف و آزاده ما نشد. بیانیههای سیاسی مهمترین ابزار انتقال حرف ما شد و فیلمها و شعرها و رمانهای ایرانی اکثراً بدون توجه به این آرمانها، ابزاری برای جهانی شدنشان نشدند.
خوشنژاد: من فکر میکنم که جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب در عرصههای سیاسی و نظامی به خوبی پیش رفت اما در اقتصاد و فرهنگ نیاز است که ما انقلابی دیگر شکل دهیم. فکر می کنم باید دهههای زیادی طی شود تا به یک سیستم فرهنگی واحد برسیم. ما در عرصه نظامی توانستیم انقلاب خود را به کشورهایی همچون لبنان صادر کنیم. آنها این سیستم را به سرعت از ما گرفتند و موفق شدند. اما اگر امروز سیدحسن نصرالله بخواهد حکومت لبنان را به دست بگیرد ما هیچ الگوی اقتصادی و فرهنگی برای آنها تولید نکردیم.
متصدی اصلی صدور پیام انقلاب در دنیا در نظام جمهوری اسلامی ایران مشخص نیست. نقش اصلی حوزه علمیه، جامعه المصطفی، سازمان تبلیغات، سازمان فرهنگ و ارتباطات و وزارت امورخارجه مشخص نیست. با مسئولان هر کدام از این حوزهها صحبت کنیم، میبینیم آنها دیدگاه شخصی خود را منتشر می کنند. ما در این چندسال به این نتیجه رسیدیم که کار فرهنگی و صدور انقلاب توسط دستگاههای دولتی، نه تنها کار را جلو نمی برد بلکه سدی برای پیشرفت است.
عوض زاده: یک مساله دیگری که من حتما باید بگویم این است که یکی از مشکلات اساسی دیگر ما مسائل ساختاری است. اکثر اتفاقات خوب در حوزه مستند بحران طی سال های گذشته به وسیله اشخاص و یا موسسات خصوصی روی داده است و غالب آنها به سفارش ارگانهای فرهنگی و دولتی نبوده است.
ما مستندسازان مستقلی داریم که حاضرند جان خود را به خطر بیندازند و به سوریه و مناطق بحران زده بروند. ولی نهادهای مربوطه و از جمله وزارت امور خارجه از آنها حمایتی نمی کنند و از آن مهمتر اینکه به نظر می رسد هیچ دیپلماسی فرهنگی و رسانه ای مشخصی در این زمینه در نهادهای فرهنگی و جایی مثل وزارت خارجه تعریف نشده است. وقتی در کشورهای خارجی به سراغ ارگانهای مسئول ایرانی میرویم با مانع تراشی مواجه میشویم. به همین دلیل بیشتر دوستان مستندساز من غالبا در هیچ کدام از سفرهایی که به خارج از کشور داشتند از نهادهای ایرانی مثل سفارت خانه ها و یا رایزنی های فرهنگی کمک نگرفتد مگر واقعا مجبور باشند، چون معمولا بیشتر از آنکه کمک کنند باعث ایجاد مانع بر سر راه می شوند. البته همیشه باید موارد استثناء را هم در نظر گرفت.
در سفارت ایران در بنگلادش، مسئولین مربوطه به طور جدی به دنبال ماجرای آوارگان روهینگایی و وضعیت آنها در اردوگاههای بنگلادش نبودند. آنها میگفتند دولت بنگلادش اجازه ورود به اردوگاهها را نمیدهد و با این حرف از خود سلب مسئولیت می کردند در حالیکه باید برای این کار به تلاشها و رایزنی های زیادی دست زد. از طرفی ما که به عنوان یک تیم مستندساز، با توجه به حساسیتهای فراوان در مورد آوارگان روهینگیا و شرایط سخت و مشقت بار حاکم بر مناطق مرزی بنگلادش به آنجا سفر کردیم، در طول حدود دو ماه سفر خود هیچ تماسی از طرف سفارت ایران با ما نشد و کمک یا حمایتی از ما نکردند. تاسف بارتر اینکه در مورد قضیه مسلمانان روهینگیا، در آن مقطع مسئولین وقت وزارت امور خارجه درک و تحلیل درستی از ماجرا نداشتند و حتی در مورد تعداد کشته ها هم به آمار اعلام شده توسط دولت میانمار استناد کردند این خیلی بد است که سفارت ایران در بنگلادش از ما بخواهد به آنها گزارش دهیم که در بنگلادش چه کاری انجام میدهیم.
تسنیم: از این جور حرفها زیاد زدهایم و زیاد شنیدهایم،اگر موافق باشید برویم سراغ پروژهها و تجربیات عینی خود شما. آقای عوضزاده دوست دارم گفتگویمان را با بحث از نهاد موثر و موفقی در مسیر جریان مستندسازی شروع کنیم. موسسه «میثاق»
عوض زاده: با در نظر گرفتن این موضوع که در برخی مستندها تدوینگر و در برخی دیگر تصویربردار بودم این کار دهمین و یا یازدهمین کار من است و در مقام کارگردان فکر می کنم پنجمین کار من باشد. یک تله فیلم هم به عنوان دستیار کارگردان و برنامه ریز کار کردهام. در حال حاضر چند سالی است که روی مستند متمرکز شدهام. این موسسه در سال 72 تأسیس شده و حدود 14 سال به طور تخصصی در حوزه مستند فعالیت می کند. شاید بیش از 70 درصد تولیدات این مرکز مربوط به کشورهای جهان اسلام و بحرانهای حاکم برآن و نیز کشورهای جهان سوم و مستضعفین است. کشورهای خاورمیانه از جمله افغانستان، پاکستان، عراق، ترکیه، لبنان، کشورهای شبه قاره از جمله هندو بنگلادش، حوزه شمال آفریقا ، و کشورهای آمریکای لاتین از جمله کشورهایی هستند که تا کنون در مورد آنها مستند تولید شده است.
سیستم میثاق به شیوهای است که گروهای مستندساز در آنجا فعال هستند. در این موسسه چندین کارگردان، تصویربردار و تدوینگر داریم. معمولا سفرهای خارجی را در گروههای دو نفره انجام میدهیم. اگر مترجم هم داشته باشیم گروه ما نهایتا سه نفره میشود. مجموعه بیشتر به صورت تیمی فعالیت می کند. تاکنون خروجی کار بسیار خوب بوده است.
تسنیم:با احتساب فیلم شما، سه مستند از ایران در مورد میانمار ساخته شده است. فکر میکنم اگر چه با یک تاخیر زمانی قابلتوجه، اما خروجی سه مستند از ایرانی در مورد میانماریها، خروجی خوب و قابل تحسینی است. شما چه شد که به سراغ میانماریها رفتید؟داستان میانماریها و یک مستندساز ایرانی باید داستان جالبی باشد.
عوض زاده: بعد از اینکه خبر کشتار مسلمانان روهینگیا منتشر شد، در موسسه تصمیم گرفته شد که کاری در این مورد ساخته شود. 2 الی 3 هفته قبل از سفرمان تحقیقاتی انجام دادیم. تصمیم گرفتم ساختارکار داستانی و روایی باشد. این ساختار سخت بود. فکر کردیم که بهتر است وارد خانوادههای میانماری یا اردوگاههای آنها شویم. در بین این خانوادهها میتوانستیم سوژه هایی را پیدا کرده و داستان آنها را روایت کنیم. به لطف خدا با انجام کارهای مربوط به ویزا توانستیم به بنگلادش برویم.
31 مردادماه 91، دو یا سه روز بعد از ماه رمضان و عید فطر بود که وارد میانمار شدیم. البته ما به بنگلادش که کشور هم مرز با میانمار است، رفتیم. چون میانمار درآن مقطع زمانی به هیچ عنوان اجازه ورود به خارجیها را نمی داد مخصوصا که ما برای مستندسازی آن هم در مورد سوژه ای بسیار حساس، می خواستیم برویم. بنگلادش کشوری است که در سالهای اخیر بیشترین تعداد آوارگان روهینگیا را در خود جای داده است.
ما دو الی سه سوژه برای کار پیدا کردیم اما نتوانستیم روی آنها کار کنیم چون محدودیتهای شدیدی اعمال میشد. تعداد آوارههای میانماردر بنگلادش زیاد شده بود بنابراین دولت بنگلادش پذیرش نداشت. دولت بنگلادش حدود 20 سال است که در مناطق مرزی اردوگاه دارد. بعضی از این اردوگاهها در سازمان ملل ثبت شده اند و برخی دیگر ثبت نشده اند.
تسنیم: اگر همه این اردوگاهها برای میانماریها است پس اتفاقات میانمار جدید نیست. و ظاهرا فقط برای ما و رسانههای ما اتفاق جدید شده است.
بله، میانمار مستعمره انگلیس بود. میانمار از دهه 50 یا 60 که استقلال پیدا میکند تا سال 2011 به صورت نظامی اداره میشد. بین 80 تا 85 درصد میانماریها بودایی هستند. قومیت های بسیار زیادی در این کشور ساکن هستند. دولت چندین سال بعد از استقلال میانمار، تصمیم میگیرد قومیتها را سرشماری کرده و به رسمیت بشناسند. در این بین به 7 الی 8 قومیت حق شهروندی نمیدهند که بزرگترین آنها قوم روهینگیا است. این قوم در جنوب غرب میانمار و هم مرز با جنوب بنگلادش در استانی به نام راخین و منطقه آراکان ساکن هستند. این قوم تقریبا 100 درصد مسلمان هستند.از دهه 80 مسیحی فشار وحمله بودائیان به مسلمانان منطقه آراکان شروع شده و فرار آنها از میانمار به کشورهای همسایه از جمله بنگلادش شروع شده است.
دولت میانمار معتقد است این قوم بنگلادشی هستند و در سالهای قبل به میانمار آمدهاند، در حالیکه طبق مستندات تاریخی سابقه سکونت مسلمانان در این منطقه به حداقل 500 سال قبل و یا بیشتر می رسد
تسنیم: شروع درگیریهای از کجا کلید خورده بود.
اولین درگیری ها از دهه 80 مسیحی شروع میشود. بوداییهای میانمار به این بهانه که مسلمانان روهینگیا برای این منطقه نیستید و به لحاظ قانونی تابعیت و حق شهروندی این کشور را ندارند، حکم کردند باید از میانمار بیرون بروند.
سازمانهایی مخصوص مسلمانان روهینگیا وجود دارد. آنها تشکلی دارند که مرکزیت آن در هند است. طی سالها کارهای حقوقی برای گرفتن حق شهروندی انجام میدادند، اما به نتیجه نرسیدند. از دهه 80 مسیحی تا کنون در چند مقطع فشارها برای بیرون راندن مسلمانان روهینگیا بیشتر میشد. در این سالها مهاجرت تقریبا به طور پیوسته اتفاق افتاده است. بیشترین مهاجران به بنگلادش میروند. اندونزی، تایلند و هند دیگر کشورهایی هستند که مهاجران به آنجا پناه میبرند.
با اینکه بنگلادش کشور فقیری است اما در 30 سال گذشته به مسلمانان میانمار کمک کرد. طبق آمار حدود 19 اردوگاه رسمی سازمان ملل در بنگلادش وجود دارد. با اینکه بنگلادش تعهدی برای قبول مهاجر امضا نکرده بود ولی باز هم طی این سالها مسلمانان روهینگیا وارد بنگلادش شدند و با هر شرایطی از کشور خود گریختند. مشکل مسلمانان روهینگیا وقتی شدت بیشتری پیدا کرد که دیگر بنگلادش این قومیتها را در اردوگاههای خود نمیپذیرفت.
تسنیم: اما خب در این دو سه سال ظاهرا اتفاقات دیگری هم آنجا افتاده است. این آتش اختلافات ظاهرا حسابی شعله ور شده است.
خود مسلمانان اعتقاد دارند که به خاطر مسلمان بودنشان این اتفاق افتاده و طبق مشاهدات و بررسی های ما ظاهرا بوداییان از اینکه این اقلیت مسلمان در این منطقه قدرت یافته و بعدها علیه بوداییان شورش کنند، می ترسند، درحالیکه مسلمانان این منطقه اصلا این نیت و انگیزه را ندارند. از طرفی بوداییان و دولت، این مسلمانان را ساکنان اصلی میانمار نمی دانند و معتقدند آنها از بنگلادش به اینجا آمده و میانمار را اشغال کرده اند و باید از میانمار بروند. در حالیکه مسلمانان روهینگیا ساکنین چند صد ساله این منطقه هستند. با این اوصاف از دهه 80 مسیحی بوداییان در مقاطع مختلف و به بهانه های مختلف به این اقلیت مسلمان و بی دفاع حمله و خانه های آنها را ویران می کردند و ظاهرا دولت و ارتش هم به هیچ عنوان جلوی آنها را نمی گرفتند و حتی در قضیه کشتار و حمله اخیر به قوم روهینگیا ،ارتش در کنار بوداییان به آنها کمک هم می کرد. مثلا در مورد کشتار ها و حوادث وحشیانه اخیر، بوداییان مدعی بودند که یکی از مسلمانان روهینگیا به یکی از زنان بودایی تجاوز کرده و آنها هم به این بهانه به روستاها و خانه ها و مساجد مسلمانان حمله کرده و آنها را کشته و حتی به زنان هم تجاوز کردند. در حالیکه به گفته مسلمانان روهینگیا این اتفاق هرگز رخ نداده و صرفا بهانه ای بوده که بوداییان حمله وحشیانه و کشتار بیرحمانه ای را علیه قوم روهینگیا به راه بیندازند و آنها را مجبور به فرار از کشور و ترک کاشانه خود کنند . از طرفی هیچ کمیته حقیقت یابی از جانب دولت میانمار بر ای کشف حقیقت این مسئله مامور نشد و این حداقل مسئولیتی بود که دولت میانمار می توانست آنرا بر عهده بگیرد تا جلوی کشتار و نسل کشی جمعی این مسلمانان را بگیرد. ما بسیار سعی کردیم با بوداییان این منطقه صحبت کنیم اما آنها حاضر به صحبت نشدند
تسنیم: پس کشتارها و خشونتهای میانمار سازمان یافته نیست؟
خود مسلمانان روهینگیا معتقدند که این کشتارها سازمان یافته است و من این را در صحبتهایی که به طور مستقیم با چند نفر از آنها که از میانمار فرار کرده و به بنگلادش آمده بودند، متوجه شدم. این مسلم است که دولت میانمار نمیخواهد این اقوام در این کشور باشند، چون در غیر این صورت به آنها تابعیت میداد. در این مدت، کشتار، آتش زدن خانهها، خراب کردن مساجد و تجاوز به زنان بارها صورت گرفته است. میانمار کشوری با فضای بسته است. حتی وقتی فردی میانماری می خواهد از استانی به استان دیگر میانمار رود باید مجوز داشته باشد. در مورد میزان کشتهها در میانمار اختلاف وجود دارد ولی طبق صحبتی که ما با روهینگاهایی که به بنگلادش فرار کرده بودند، داشتیم و نیز در گفتگو با چند خبرنگار و اکتیویست بنگلادشی که در این زمینه تحقیق می کردند، آنها آمار کشته ها را حدود 15 تا 20 هزار نفر می دانستند.
تخمین زده می شود که قوم روهینگیا بین 1 تا 2 میلیون نفر جمعیت دارد و در این سالها 700 الی 800 هزار نفر از آنها از میانمار به کشورهای مجاور گریخته اند که در این میان بنگلادش بیشترین تعداد آواره را در خود جای داده است.
تسنیم: همان دوران یک سری تصاویر جنجالی هم از میانمار در ایران منتشر شد که بعضا جعلی از آب درآمد و کلا مساله میانمار را به ابهام مواجه کرد.
متاسفانه برخی رسانههای ما در این مورد خیلی احساسی عمل کردند. حتی چند تصویری که با عنوان میانمار معروف شد در تبت گرفته شده بود. تصویر معروفی وجود دارد که تعداد زیادی جسد روی زمین افتادهاند و چند بودایی با ردای سرخ بر سر این جنازهها ایستادهاند. این تصویر اصلا در میانمار گرفته نشده است. این تصویر نشان دهنده یک جغرافیای گرم و خشک است در حالی که میانمار کاملا سبز و پوشیده از جنگل است.
این تصاویر ضربه شدیدی به حقیقت ماجرا زد. به گونهای که حتی اگر تصاویر واقعی منتشر میشد عده ای در حقیقت ماجرا شک میکردند.
اکثر کشته شدگان با سلاح سرد به قتل میرسیدند. پلیس بعضی اوقات به قاتلان کمک می کرد و گاهی میایستاد و از آنها حمایت می کرد و اجازه فرار را به مسلمانان نمی داد.
یکی از ساکنان میانمار که توانسته بود فرار کند برای من تعریف می کرد که پلیس و بوداییان با هم به روستای آنها آمدند. پلیس اجازه فرار از روستا را نمیداد. او میگفت که بودائیان تمام اهالی روستا به جز بچههای کوچک را به قتل رساندند. یکی از مشکلات مسلمانان میانمار برای فرار به سوی بنگلادش عبور از رودخانه «نف» که مرز این دو کشور است، بود. بنگلادشیها این افراد را نمیپذیرفتند و آنها در رودخانه سرگردان بودند چون نمیتوانستند به میانمار برگردند. عده ای هفته ها روی قایق سرگردان بوده و بر اثر تشنگی و گرسنگی جان می باختند و عدهای از این مهاجران را هم پلیس بنگلادش شبانه میکشت. فقط عده ای از آوارگان که می توانستند از دست پلیس مرزی بنگلادش فرار کنند به صورت غیر قانونی وارد این کشور می شدند.
میانمار در این سالها به دلیل نداشتن آزادی بیان از سوی غرب تحریم بود. در سال 2011 وقتی تین سیان اولین رئیس جمهور بودایی میانمار انتخاب شد، خانم آنگ سان سوچی یک فعال حقوق بشری را که سالها در میانمار در جبس خانگی بود، آزاد کرد و به همین دلیل غرب با میانمار رابطه بهتری برقرار کرد. در آن زمان آنگ سان سوچی به آمریکا و کشورهای اروپایی به صورت دورهای سفر کرد. او با اینکه یک فعال حقوق بشری است و جایزه صلح نوبل را هم گرفته ولی هیچ کاری در قبال این کشتار بیرحمانه اقلیت روهینگیا به دست دولت و پلیس میانمار، انجام نداد و فقط به دولت میانمار توصیه کرد که تلاش کند خشونت و مناقشه کمتر شود و قضیه را به یک دعوای قومی تقلیل داد. جالب است مدعیان دفاع از حقوق بشر در غرب چشم خود را بر روی این فجایع بستند.
ادامه دارد...
|