گروه فرهنگی مشرق - خبر مجروحیت محسن اسلامزاده را در صفحه اینستاگرامش دیدم. با سید علی فاطمی تماس گرفتم و خواستم که از او برای مصاحبه فرصتی بگیرد. بگذریم که سید علی هم در ازای این کار، طلب یک مهمانی شام کرد و من هم پرداختم تا بتوانم با محسن اسلامزاده گفتوگو کنم! سید علی فاطمی هم میخواست برای عیادت و دیدار به خانه اسلامزاده بیاید. با هم قرار گذاشتیم و رفتیم.. از آسانسور کوچکی که به زحمت برای من و سید علی جا داشت به طبقه پنجم رفتیم و وارد یک آپارتمان نقلی شدیم که در یک مجتمع مسکونی پرجمعیت در غربیترین نقطه تهران محل سکونت این مستندساز جوان کشورمان بود. کسی که برای ساخت فیلمهایش به بسیاری از کشورهای حادثهخیز دنیا سفر کرده است. پدر آقا محسن نماز عشاء میخواند. محسن پتویی دور خودش پیچیده بود و به زحمت میتوانست بنشیند. پیش از این که شروع کنیم از سید علی فاطمی که او هم مستندساز است و تجربیات زیادی در حوزه مستند بحران دارد خواستم وارد بحث شود و نکاتی که به ذهنش میرسد بگوید. پدر محسن اسلامزاده مهربانانه از ما پذیرایی کرد و در میان بحث جمله ای گفت که جواب خیلی از سؤالهایی که از محسن میپرسیدم و یا به شوخی جواب می داد یا به بهانه ای از سرش باز می کرد گرفتم. پدر مویسپید محسن گفت: "افتخار میکنم که پسرم در این راه قرار دارد. اگر در راه انقلاب اسلامی شهید هم شود باکی نداریم."
فاطمی: صدا و سیما هم مثل بقیه جاهاست کار نکردن خیلی بی دردسر تر از کار کردن است.
اسلامزاده: الان رئیس جدید آمده و انتظار داریم کارهای متفاوت و جدی ببینیم.
به عنوان یک مستندساز بحران چه توقعی از تلویزیون دارید؟
اسلامزاده: در "فیلمی ناتمام برای دخترم سمیه" راهپیمایی علیه جمهوری اسلامی دارد. پرچم شاه دارد. تصاویر داخلی سازمان مجاهدین دارد. این ها چیزهایی است که عموما از تلویزیون پخش نمی شود. اما تلویزیون اعتماد میکند به فیلمساز و می گوید در این فیلم به مسائل مربوط به منافقین پاسخ داده شده. پخش می شود و نتیجه خوبی هم میگیرد. ما به این اعتماد نیاز داریم برای اینکه با خیال راحت کارمان را بکنیم.
کار ناتمام دارید ؟
اسلامزاده: برنامه ام این بود که یک مستند بلند با سه اپیزود بسازم. اپیزود اول شیخ صباح رئیس قبیله سنی اپیزود دوم عمید آراس فرمانده کرد پیشمرگه سنی ضد داعش اپیزود سوم رائد ریسان که او هم به همراه نیروهای اهل سنت تکریت را فتح می کند. که در اپیزود سوم روز اول من و رائد ریسان با هم مجروح شدیم و نتوانستیم به بحث اهل سنت و فتح تکریت برسیم و باعث شد آن فیلم قبلی دو اپیزود شود و این یک فیلم مستند کوتاه ازش در بیاد. حالا باید دوباره این ها را تدوین کنیم.
برایش مهمان رسید. دو نفر از دوستانش آمده بودند عیادت. آنها هم فیلمساز بودند و می رفتند عراق و جاهای دیگر برای ساخت مستند. محسن اسلامزاده هم دیگر خسته شده بود و حال نشستن نداشت. نخواستیم بیش از این مزاحمش شویم. اجازه گرفتیم و خداحافظی کردیم.