آن برنارد، گزارشگری ساکن لبنان است و اتفاقات خاورمیانه را دنبال می کند. وی اخیرا همراه با کَرَم شومالی، خبرنگار تایمز، و و برایان دنتون، یک عکاس خبری مستقل که او هم برای تایمز کار می کند، در ترکیه بوده. آن ها برای مشاهده اثرات جنگی که به ندرت دیده می شوند، به آنجا سفر کرده اند. او تمرکز خود را بر روی زندگی در میان مرز ترکیه و سوریه گذاشته است و چالش هایی را که گزارشگران در این منطقه با آن مواجه هستند بیان می کند.
ترکیه، مورسیتپینار – ایستادن در اینجا در ترکیه و نگاه کردن به آن طرف مرز، شمال سوریه، زمین های آن طرف مرز و باغ های زیتون، افسوس برانگیز است، جایی که من و همکارانم نمی توانیم به آن وارد شویم.
صبح زود، زمانی که زمین ها روشن می شوند و همه جا ساکت است، همه چیز بسیار دور از جنگ به نظر می رسد، تا زمانی که پلیس ترکیه شیفت صبحش را آغاز می کند، آن ها در صف هایی با سپر می ایستند تا بتوانند در مقابل حمله احتمالی برخی از پناهندگان از آن طرف مرز را بگیرند.
صدای انفجارها و صدای ماشین های سنگین جنگی، از دوردست شنیده می شود، همین طور که نیروهای داعش نزدیک تر می شوند. یک سال پیش، زمانی که احتمال ربوده شدن توسط گروه های تندرو– یا هزاران گروه جنایتکار و شورشی دیگر– از یک ریسک قابل کنترل تبدیل به یقین شد، بسیاری از سازمان های خبری، از جمله تایمز، گزارشگرانشان را از رفتن به شمال سوریه منع کردند.
که این منجر به این شد که ما گزارشگران حالا از حاشیه ی جنگ آن را گزارش می کنیم؛ سفر با ویزا به کشور سوریه، مصاحبه با مردم از طریق تلفن و با پیام، و حاشیه درگیری را دور می زنیم تا دریافت دقیق تری از آنچه واقعا در بیرون اتفاق می افتد داشته باشیم – از کردستان عراق، از اردن، از لبنان. و حالا، همزمان با اولین حمله هوایی آمریکا به سوریه، ما جاده های حاشیه ای که از نزدیکی مرز ترکیه می گذرند را می پیماییم و به دنبال اثرات این جنگ در این حاشیه می گردیم.
از این طرف مرز، داستان حمله های هوایی، همچنان داستانی غایب است. از غرب و شرق، شما نه می توانید حملات هوایی را بشنوید، نه می توانید آن را ببینید. اما هیچ حمله ای در نزدیکی اینجا اتفاق نیافتاده، علی الرغم التماس های کردهای سوریه برای دریافت کمک برای جلوگیری از درگیری هایی که بر سر روستاهایشان در جریان است، مبارزان داعش نیز اصلا دیده نمی شوند، با اینکه یکی از پرچم های سیاهشان بر فراز یکی از مزارع افراشته است، درست پشت حصارهای مرز. بر اساس گفته یکی از مزرعه داران، یکی از آن ها هم اکنون یکی از مراقبان ارتش ترکیه است.
این موضوع بحث جدیدی را پیش می آورد. او مهمان نوازی می کند و ما را نزدیک تر می برد تا نگاه دقیقتری بیاندازیم. ما سعی می کنیم جوری حساب کنیم که ریسکی که می کنیم متناسب با آنچه که می توانیم به دست آوریم باشد؛ دیدی نزدیک تر، اما نه آنقدر نزدیک که بتوان از آن عکس گرفت. این مرد که بند رخت خانه اش در صد متری منطقه تروریستی است، حالا دیگر متقاعد شده که ما ترسو هستیم و ما را برای چای دعوت می کند.
در قاضی انتب، یک شهر صنعتی به فاصله یک کیلومتری مرز که تبدیل به پایگاهی برای گروه های امداد و گروه های مخالف سوریه شده است، جنگ حتی دورتر هم به نظر می رسد. بلوارهای پهن این شهر، از ردیف های درختان پر شده و مراکز خرید پر زرق و برق که همه نمادهایی برای کشوری هستند که خودش را به دیده یک قدرت در حال رشد می بیند. اتوبوس های منظم، قطارهای داخل شهری و پارک های عمومی، همه نشان از یک وضعیت تحت کنترل دارند – که این ها همه برای من خیره کننده هستند، مخصوصا زمانی که آن را با لبنان مقایسه می کنم، جایی که دولت ضعیف و بی اراده است و حمل و نقل عمومی گسترده، پارک ها و برنامه ریزی شهری فقط رویا هستند.
با همه این اوصاف، دولت قدرتمند ترکیه چندان در زمینه کنترل مرزهایش موفق عمل نکرده است، که همین موضوع منجر به این شده که مخالفان دولت- از جمله کردهایی که نگران خانواده هایشان در آن طرف مرزها هستند-دولت را متهم به همکاری با داعش کنند. مبارزان از سراسر دنیا وارد می شوند تا به این مبارزه بپیوندند. بسیاری از آن ها در طول مسیر به آن ها ملحق می شوند، لباس های مخصوصی می پوشند و ریش بلند می گذارند و همراه آن ها به اینترنت کافه ها و مغازه های شهرهای سوری همراه با کلاه هایی مانند کلاه های افغان ها، حمله می کنند.
حتی در این شهر پر زرق و برق، می توان افرادی را دید که با لهجه های متفاوتی عربی را صحبت می کنند. "من ریش ام را زدم و هم اکنون چای می نوشم." این بخشی از مکالمه ما بود. این شخص، از نحوه قاچاقی خارج شدن اش از سوریه صحبت کرد و نیمه پایین صورتش از نیمه دیگر روشن تر بود.
ترکیه، تاریخچه طولانی ای از درگیری دارد، با وجود کردهای جدایی طلب، جایی که اجتماعاتشان مرزهای دو کشور را کمی از هم گشوده است. مقامات، دستور بستن جاده ها را صادر کرده اند، تا مانع رفتن کردهای ساکن ترکیه به مرزها شوند. بسیاری از آن ها سعی می کنند وارد سوریه شوند تا همراه با شبه نظامیان کردی که با پ.ک.ک، یا حزب کارگر کردستان همکاری دارد، با داعش بجنگند، جدایی طلبانی که دولت ترکیه آن ها را تروریست تلقی می کند. بسیاری از کردها، دخالت دولت ترکیه را شاهدی بر این تئوری می دانند که تشکیل داعش کار خود دولت ترکیه بوده است.
پلیس ها نگران هستند. در روز جمعه، به خاطر هجوم جمعیت به دلیل پرتاب گاز اشک آور از طرف پلیس، همکار ما برایان دنتون به زمین خورد و آسیب دید. این گازهای اشک آور، در سطح خطرناکی نزدیک سر افراد پرتاب شده بوده اند. صدها کرد، حصارهای مرزها را شکسته اند و به آن طرف مرزها رفته اند و از همین طریق بسیاری از پناهجویان وارد شده اند.
اما در این شهرها، اکثر پناهجویان کرد، شعارهای پ.ک.ک را زمزمه می کنند. مردهای کرد با خوشحالی موفقیت خود برای یواشکی وارد شدن و مبارزه کردن را ابراز می دارند. مرد دیگری از اینکه چطور یک گروه 15 نفره یک تونل بین مرزها ایجاد کرده اند و از آن وارد سوریه شده اند سخن می گقت. او به برنامه هایی برای باز کردن یک خط تامین از کردستان عراق اشاره کرد.
گرد و خاک در ابرهای زرد رنگ در هوا پخش می شود و کودکان گریان راهی کمپ های پزشکی برای دریافت واکسن هایشان می شوند. نگهبانان ترکی، همانطور که خانواده ها وارد مرزها می شوند، وسایلشان را به دقت می گردند. مقامات ترکی، نام آن ها را ثبت می کند و آن ها به سختی وارد ماشین هایشان یا اتوبوس می شوند یا کنار جاده برای ماشین ها دست تکان می دهند، بسیاری از آن ها به سمت اقوامشان در شهرهای مختلف می روند.
تقریبا 1500 نفر در یک هفته وارد مرزها شده اند، اما به غیر از چند هزار نفری که در مساجد و ساختمان های عمومی در شهر مرزی سوروک شب را سپری می کنند، بقیه در میان ترکیه آب شده اند و فرو رفته اند – یک موج دیگری از اثرات جنگ که ناپدید شده است.
اما با منطق کج و معوج جنگ، هنوز هستند افرادی که می خواهند به خانه هایشان بازگردند. بسیاری دیگر در کنار مرزهای دیگری از ترکیه جمع شده بودند و از نگهبانان ترک می خواستند که به آن ها اجازه ورود را به آن ها بدهند. یکی از آن ها مرد مسنی بود که کت خاک گرفته زردرنگ راه راهی بر تن داشت و تمام متعلقاتش را در کیفی با خود حمل می کرد. در نزدیکی او زنی ایستاده بود که نوزادش در آغوشش بود و گوشواره های طلای ستاره ای شکلش می درخشید.
مرد دیگری گفت: "بهتر است ما در خانه هایمان بمیریم."
اما در روز شنبه، جنگ بسیار نزدیک تر شد. از حصار مرز، ما جنگنده های کرد را می دیدیم، همانند نقطه های سیاهی بر روی یک تپه زرد رنگ، آن ها از پشت یک ماشین یک سلاح بزرگ جنگی را شلیک کردند، همانطور که مبارزان داعش سوار بر موتورهایشان در یک مایلی آن ها بودند و به آن ها نزدیک می شدند. در ترکیه، جمعیتی از کردها از روی یک تپه با پرتاب شلیک آن ها فریاد خوشحالی سر دادند و زمانی که به هدف نخورد ناراحت شدند. سربازان ترکیه و پناهجویانی که پشت مرزهای ترکیه گیر کرده اند نیز شاهد ماجرا بودند. تا دوشنبه، نه تنها شهر کوبانی مورد حمله قرار گرفت، بلکه حمله ها به خاک ترکیه نیز رسید.
یک زوج که همان روز صبح به کوبانی بازگشته بودند، دوباره به مرکز پناهجویان بازگشتند. دختر آن ها، مرجای دو ساله هم که لباس آبی پوشیده بود، لباس هایش خاک گرفته بودند. پدر خانواده اشک ناامیدی از چشمانش سرازیر شد.
سپس یک مقام ترکی، با گروهی از خبرنگاران تلویزیون ترکیه وارد شد. جوری وانمود کرد که انگار می خواهد با دختر خانواده و خود خانواده صحبت کند، لباسش بسیار سفید بود، اما به محض اینکه خبرنگاران عکس او را گرفتند، به سرعت از آنجا خارج شد.
زمانی که همه چیز فروکش کرد، همان خانواده دیگر نمی خواستند با ما صحبت کنند. "ما را تنها بگذارید. به اندازه کافی درد کشیده هستیم. " این را مادر خانواده گفت.
اما کردها همچنان مصمم هستند. سلیکا بوزان 57 ساله که در کثیفی های نزدیک مرز روی زمین نشسته بود هم در وجودش گرمی و سرسختی ای داشت. پس از اینکه داعش شهر او را تصرف کرده بودند، او همراه با پسر و نوه هایش شهر کوبانی را ترک کرده. قبر شوهر مرده اش و دختر چهار ساله اش در آنجا بوده . یک بار داعش او را ربوده بود. اما او آنقدر دردسر ساز بوده که آن ها او را رها می کنند.
29 سپتامبر 2014 منبع: نیویورک تایمز
|