«سرگی پاناماروف» سی و سه ساله عکاس مستقلی است که جنگ غزه را برای نیویورک تایمز پوشش می دهد. او در مسکو و ایرلند بزرگ شده و قبلا برای آسویشیتدپرس کار می کرده است. «جیمز استرین» از غزه با او گفتگویی داشته است. تاریخ انتشار این مکالمه 29 جولای 2014 و مکالمه ویرایش شده است:امروز در حال انجام چه کارهایی بودید؟تازه از یک تشییع جنازه بازگشته ام. من از تشییع جنازه های بسیاری عکس گرفته ام اما این یکی فرق داشت چون موشک به سمت یک کلیسا پرتاب شده و زنی مسیحی را کشته بود و خب، مراسم تشییع جنازه به شیوه ی مسیحی برگزار شد. شما کی به غزه رسیدید؟ بیش از یک هفته پیش. سه شنبه ی گذشته. «تایلر هیکس» در شهر غزه ماند و من به سمت جنوب آمدم تا اینجا را پوشش بدهم. مستقیما به رفح رفتم و یک هفته ای در آنجا در خانه ی عکاسی فلسطینی ماندم. روز اول از بعضی خرابه های باقی مانده عکس گرفتم و سپس آن عکاس مرا به دفتری برد که خودش و دیگر عکاسان مستقل در آن مستقر بودند. در حالی که داشتم عکس هایم را آماده می کردم، راکتی به بیرون ساختمان برخورد کرد. ما وسایلمان را برداشتیم و پایین رفتیم، در همین حین راکت دیگری به ساختمان خورد.اسرائیل معمولا یک شلیک هشداری دارد، مثلا یک راکت کوچک انفجاری که اصلا به خانه برخورد هم نمی کند، سپس بمب بزرگتری به اطراف ساختمان پرتاب می کند به این معنی که باید هرچه زودتر خانه را تخلیه کنیم. و از این به بعد ده دقیقه وقت داریم تا قبل از آنکه راکت اصلی شلیک شده و ساختمان را کلا تخریب کند، آنجا را ترک کنیم.پس باید از روزهایتان در جنوب غزه برایمان بگویید؟ به نوعی روتین جنگی بود. صبح زود می رویم تا خانه هایی را ببینیم که شب قبل تخریب شده اند. سپس به تشییع جنازه می رویم، بعد از آن به بیمارستانها چرا که زخمی های بیشتری آورده می شوند و هنگام غروب بازمی گردیم تا خانه های تخریب شده ی بیشتری را ببینیم. هر روز همین وضعیت بود. اتفاقات بین رفح و خان یونس در جریان بودند. در یکی از روزها ما صبح زود با صدای مهیب انفجاری بیدار شدیم و دیدیم که خانه ای درست در همسایگی ما با خاک یکسان شده است. یک روز بعد، من به غزه رفتم چون تایلر داشت آنجا را ترک می کرد و من باید جای او را پر می کردم. درباره ی صحنه بیمارستان در رفح برایمان بگویید. بمباران های زیادی در حاشیه های رفح شنیده می شد، بعد از آن، ما به بیمارستان رفتیم. اول، من موجی از مردم را دیدم که به مرکز شهر رفح می رفتند،سپس به بیمارستان رفتیم تا از زخمی ها دیدن کنیم. چند آمبولانس رسیدند و چند کودک زخمی را با خودحمل می کردند. در یکی از آمبولانس ها، پیرمردی بود که به شدت زخمی شده بود و دو مرد جوان که یکی از آنها در خون می غلطید و واقعا حالش بد بود. او روی زانوهایش به زمین افتاده بود و نام الله را صدا می کرد و دستانش را تکان می داد.
محمد شینباری دختر هفت ساله اش به نام
ماهاسین را آرام می کند که در حمله ی هوایی در مدرسه ی سازمان ملل در بیت
هانون زخمی شده بود. او برای دیدن دخترش به بیت لاهیا رفت. 24 جولای 2014.
جمعیت زیادی در اطراف افرادی بودند که به بیمارستان آورده می شدند که شامل نگهبانان و پرسنل پزشکی نیز می شدند. آنها به اتاقهای عمل می رفتند و من به دنبال آنها بودم. همان مرد زخمی همچنان داد می زد و دست تکان می داد و بعد از آن دیگر همه ی ما را از اتاق عمل بیرون کردند تا مزاحم کار جراحان نشویم. در آنجا، آن مرد در سالن بیمارستان گریه می کرد و فریاد می زد. به نظر من او پسر همان پیرمردی بود که زخمی شده بود. بنابراین من از آدمهای دیگر عکس گرفتم و وقتی دیگر خبرنگاران او را تنها گذاشتند دوباره به سمت او رفتم. دیدم که برادرش او را به اتاقی در همان نزدیکی با خود برد. یقینا او را برد تا بدنش را بشوید، چون وقتی برگشتند هیچ خونی روی صورتش نبود و دستانش تمیز بودند. او روی صندلی نشسته بود و آرامتر به نظر می رسید. درهمین زمان بود که من از او عکس گرفتم. بنابراین آیا تفاوتی بین کارکردن در جنوب و خود شهر غزه وجود دارد؟ کار در جنوب خیلی راحت تر است چون مردم راحت تر و دوستانه تر هستند. در غزه، رسانه های بیشتری در اطراف بیمارستانها و مراسم تشییع جنازه ها وجود دارند و همین، گاهی واقعا مردم را آزار می دهد. کارکردن در رفح و خان یونس آسان تر بود با اینکه تعداد کمی از مردم انگلیسی متوجه می شوند. با موهای روشن و چشمان آبی که من دارم، شبیه فیلی در صحرا هستم. در طول ماه رمضان شما اجازه ندارید سیگار بکشید یا چیزی بخورید ولی آنها واقعا کاری با من نداشتند. هر روز من روابط بهتری با افراد محلی برقرار می کردم و آنها هم با حضور من در آنجا مشکلی نداشتند. شما هم روزه می گرفتید؟ خب، در قسمتهای غربی غزه می توان چیزی خورد یا نوشید. اما در رفح بهتر است که روزه باشید. این جنگ را در مقایسه با جنگهای دیگر چگونه می بینید؟ شما اخیرا در اکراین نیز بودید.این جنگ را خیلی راحت تر از اکراین می شد پوشش داد چون تنها دو طرف مخالف هم وجود دارند و به راحتی می شود انگیزه ها و نیات هر دو طرف را فهمید. خط مقدم مشخصی بین آنها وجود دارد و خیلی راحت می شود تهدیدهای دو طرف را تشخیص داد. فقط باید مراقب راکت هایی باشیم که از اسرائیل می آیند و حملات زمینی و تیربارانی که از غزه می آیند. درباره ی اکراین لایه های متفاوتی در کار هستند، مناطق تحت کنترل اکراینی ها و قلمروهای جدایی طلبان. در آنجا همه تقریبا روسیه ای و اکراینی صحبت می کنند. فقط کمی لهجه ها فرق دارند. بنابراین شاید از یک ایست بازرسی به سلامت بگذرید اما در بعدی دیگر شاید همه چیز به همین خوبی نباشد چون لهجه تان کمی متفاوت است. وضع خارجی ها به مراتب بدتر بود چون هر دو طرف خارجی ها را دوست ندارند. در اینجا آنها ظاهرا احترام بیشتری به خارجی ها می گذارند و رسانه ها را بیشتر می پذیرند. وقتی نمی دانید موشکها کجا و کی قرار است پرتاب شوند، شما چطور خودتان را آماده می کنید و خطرات ناشی از بمباران را به حداقل می رسانید؟روی سقف ماشینهایمان برچسب "TV" می زنیم تا از ماشینهای عادی متمایز شویم. همچنین از جلیقه ی ضدگلوله و کلاه ایمنی استفاده می کنیم. شما در چنین موقعیتهایی باید درکی از ذهنیات کنترل کننده های جت یا موشک و نیز تاریخچه ی این جنگ داشته باشید. در غزه اگر قرار باشد از شهری به شهر دیگری بروم، همواره تلاش می کنم صبح زود یا آخر شب سفر کنم. وقتی ترافیک هست ترجیح می دهم در طول روز سفر کنم چون در این صورت شلیک کننده ها دیگر به ماشین تنهای من در اتوبان و با سرعت 120 کیلومتر در ساعت مشکوک نخواهد شد. وقتی داشتیم سعی می کردیم به نیروهای اسرائیلی نزدیک شویم، دوربینهای خودمان را از پنجره ها بیرون می آوردیم تا نشان دهیم که خبرنگار هستیم چون ممکن بود علامت روی شیشه یا سقف را ندیده باشند اما دوربین را در دستانمان به راحتی می دیدند و می فهمیدند که خبرنگار هستیم. در طول آتش بس به مرز نزدیک شدیم، اما وقتی من داشتم سعی می کردم از پرچم فلسطینی ها روی خط مرزی عکس بگیرم، تیرهای هشداری از سوی سربازان اسرائیلی به سمتم شلیک شد تا مرا از آنجا دور کند. خانواده هایی که در پناهگاههایی در رفح در
حال استراحت هستند. 19 جولای 2014.
چند روز آخر چطور گذشتند؟ به نظر می رسد همه چیز تبدیل شده است به خرابه.بعضی از محله ها تقریبا کامل تخریب شده اند. بیشتر آنها نزدیک به دیوارهای مرزی بودند. اما بعضی از خیابان ها نیز کاملا دست نخورده باقی مانده اند. سوال: آیا مبارزان حماس را دیدید؟ وقتی در رفح بودم عکاسی که همراهم بود به مردی در خیابان اشاره کرد که رادیویی در دست داشت و عضو حماس بود، اما آنها لباسهای ساده ای می پوشیدند و هیچ کمربند یا اسلحه یا ربان سبز مخصوص حماس را با خود نداشتند. در شهر غزه چطور؟نه، با هیچ مبارز عضو گروه حماس برخورد نداشتم.آیا این اولین بار است که به غزه، کرانه ی باختری یا اسرائیل می آیید؟در سال 2006 جنگ لبنان و اسرائیل را نیز پوشش دادم و در جاهای دیگری از خاور میانه نیز حضور داشتم. برای پروژه های شخصی خودم نیز قبلا به کرانه ی باختری آمده بودم. اما اولین بار است که به غزه می آیم. کودکان فلسطینی که روی چرخ و فلک در روز عید
فطر در بیت لاهیا در نوار غزه در حال بازی هستند. 28 جولای 2014.
خب، زندگی در غزه چگونه است؟ آیا غذا به اندازه کافی هست؟ مردم به من گفته اند که در مقایسه با جنگ 2012، این بار آنها آب و غذای کافی و حتی برق نیز دارند. در پناهگاه آوارگان، ذخیره ی غذایی در اختیار آنها گذاشته می شود و حتی با اینکه در ماه رمضان معمولا یک وعده غذایی مصرف می کنند، آنها همیشه چیزی برای خوردن دارند. عکس گرفتن از مراسم تشییع جنازه آن هم به طور روزانه چه حسی به شما می دهد؟ این وضعیت کنونی شهر است. از یک تشییع جنازه به دیگری می روند، از ترس بمبها پنهان می شوند و اجساد مردگان را جمع می کنند، آنها را دفن می کنند و دوباره پنهان می شوند. مردم در پناهگاهها، در مدارس یا در خانه هایشان روی زمین در انتظار بمب می مانند یا صدای بمب را می شنوند و از خود می پرسند که آیا این بمبها به سمت آنها می آید یا خانه ی همسایه شان را می زند. آنها واقعا جایی برای پنهان شدن ندارند. چیزی که من می بینیم کار همیشگی شان است، پنهان شدن، دفن کردن، منتظر ماندن و دوباره پنهان شدن و دوباره دفن کردن. این کار هر روز شان است.