اختصاصی میثاق/ در حالی که افراط گراهای شورشی حملات خود را بر روی نیروهای دولت عراق افزایش داده اند، درگیری ها، غیر نظامیان را نیز در عملی دفاعی به واکنش واداشته است. شورشیان گروه داعش ( که خود را دولت اسلامی عراق و سوریه می خوانند) و ادعا می کنند صدها نفر از نیروهای عراقی را اعدام کرده اند، کنترل شهرهای شمالی و غربی کشور را در دست گرفته اند.
بی ثباتی های اخیر عراق ذهن اعضای گروه نوررا به خود مشغول کرده است. این گروه هفته ی گذشته برای یک جلسه کاری به نیویورک سفر کرده بود. آندریا بروس، استنلی گرین، یوری کوزیروف وکادیر ون لوزن که همگی در زمینه ی عکاسی جنگی کهنه کار محسوب می شوند در گفتگویی با مایکل کمبر شرکت کردند. او نویسنده ی کتاب "عکاس-خبرنگاران در جنگ: روایتهای ناگفته از عراق" است که در حقیقت تاریخ شفاهی کسانی است که درگیری های عراق را پوشش دادند. این گفتگو به صورت ویرایش شده در زیر آمده است.
مایکل کمبر: دیدن اخبار چند هفته اخیر عراق چه احساسی به شما می دهد؟ شما دوستان زیادی در آنجا دارید و به مردم آنجا نزدیک بوده اید.
آندریا بروس: خوب، شاید خودخواهانه باشد اما خوشحالم که خیلی از دوستان عراقی ام حالا دیگر آنجا را ترک کرده اند که البته در نوع خود غم انگیز هم هست. اما من شخصا این هفته متوجه شدم که چیزهایی که فکر می کردیم اتفاق خواهند افتاد در حال وقوع هستند. به نظر من از آن زمانی که ما عراق را ترک کردیم، رسانه ها و آمریکا کلا چشمانشان را به روی عراق بسته اند. پس مردم به نوعی از دیدن چنین اتفاقاتی شوکه اند که همین واقعا دردسرساز است.
این چیزی است که مدتها بود در حال شکل گیری بود. عراق بعد از ترک نیروهای آمریکایی خیلی خیلی خطرناک تر از قبل شده است یا شاید بهتر است بگوییم از زمانی که آمریکا به آنجا رفت خطرناک تر شد. بنابراین تعجب نمی کنم که این اتفاقات در حال وقوع هستند. اما مسئله این است که این اتفاقات می افتند و خیلی هم سریع پیش می روند. فکر کنم برای ما که آشوبهای عراق را دیده ایم و قلبمان شکسته است با دیدن شرایط کنونی کشش زیادی به آن سمت حس می کنیم.
کمبر: آیا باور داشتید که عراق از هم فرو خواهد پاشید مثل چیزی که الان ظاهرا دارد اتفاق می افتد؟
استنلی گرین: منظورتان وقتی است که از آنجا بازگشتم؟ بله. اما نکته ی جالب این بود که متوجه شدم بعد از پوشش خبری شورش ها در آنجا واقعا نیاز داشتم به آمریکا بازگردم و از آمریکایی ها عکس بگیرم. چیزی که جالب بود این بود که در آن روزها ما خبرنگارانی چون فیلیپ جونز گریفیث، دان مک کالین و افراد خوب دیگری را داشتیم که جنگ ویتنام و موضوعات فوق العاده ای را پوشش داده بودند آن هم با دوربین های لایکا. بنابراین من تصمیم گرفته بودم که بازگردم و به روش قدیمی کارم را ادامه بدهم زیرا از طرفی، من مجموعه کارهایی درباره ی شورش ها و نا آرامی ها داشتم و از طرفی دیگر، حالا می توانستم این کار را بر روی آمریکایی ها انجام بدهم و این لحظه ی هیجان انگیزی بود که بتوانیم بر چیز ثابتی تمرکز کنیم.
اما وقوع این اتفاقات معلوم بود. ما با آنها به جستجوی خانه به خانه می رفتیم و معلوم بود که آ نها واقعا از ما متنفرند. هرچه بیشتر این صحنه ها را می دیدم، بیشتر حس می کردم ماجرا قیاسی از شمشیر سامورایی است. اگر شمشیر یک سامورایی را بگیرید و آنرا نصفه از غلافش بیرون بکشید، دیگر باید تا آخر درش بیاورید... از نظر من این یکی از مشکلات دخالت آمریکایی هاست. ما همیشه می خواهیم آدم خوبه باشیم و در چنین شرایطی شما نمی توانید آدم خوبه باشید، مجبورید که آدم بده باشید. باید کسی باشید که به آنجا می آید و واقعا پاکسازی راه می اندازد، این کاری بود که باید می کردیم. واقعا باید این مردم را جدی می گرفتیم اما هرگز این کار را نکردیم.
کادیر ون لوزن: تقربیا همه ی خبرنگارانی که در عراق بوده اند شاهد بودند که عراق داشت از هم می پاشید و بنابراین چندان هم باعث تعجب نبود که چنین اتفاقاتی دارد می افتد و تعجب من از این است که اینقدر دیر اتفاق افتاد. شهر موصل، شهر همیشه از هم پاشیده و متفرقی بود و در واقع متنوع ترین شهر عراق محسوب می شد چون این شهر با اینکه قلمروی کردهاست اما هم شیعه، هم سنی و هم مسیحی ها را در خود جای داده است. سالهاست تنش های زیادی در این شهر به وجود آمده است. اما به نظرم، وقتی این اتفاق افتاد در هر حال شوک بزرگی بود. می بینید که صدها و هزاران نفر در حال ترک آنجا هستند و فیلمهای گروه داعش را می بینید که برای من شخصا واقعا تکان دهنده هستند زیرا آنها واقعا گروه سازماندهی شده ای اند و با یونیفورمها و متدهای جدید آموزش دیده اند.
کمبر: پوشش خبری این درگیریها حالا در این زمان چه سختی هایی دارد و چه خطراتی برای عکاسان عراقی در پی خواهد داشت؟
یوری کوزیروف: به نظر من که واقعا خطرناک است. وقتی ما در روزهای آغازین جنگ در عراق بودیم، ارتباطات خوبی در گروههای شورشی داشتیم. من روزی را به یاد دارم که آنها را دیدیم و آنها گفتند"ما برای کار شما احترام قائلیم اما نیازی به شما نداریم. اگر می خواهید جان سالم به در ببرید، از اینجا بروید و هرگز سعی نکنید ما را پیدا کنید".
کمبر: آنها گفتند که دیگر نیازی به رسانه های غربی ندارند؟
کوزیروف: نه. آنها به ما اعتماد نداشتند. ما می خواستیم هر دو طرف جنگ را نشان بدهیم. اما یک دفعه دیگر این کار ممکن نبود. آنها خواهان تبلیغات جهادی بودند. اما من هیچ همکاری را ندیدم که به نفع آنها عکاسی کند اما مسئله این نیست. شاید ما نیز تنها مبارزانی هستیم که به جای اسلحه از دوربین استفاده می کنیم.
بروس: به نظر من شما جنگ را در کشورهایی پوشش می دهید که عادت به رسانه های آزاد ندارند. یکی از مزایای خبرنگار بودن در چنین کشورهایی این است که ما می توانیم نسل جوان عکاسان یا خبرنگاران را تشویق کنیم که روایت های خود را تعریف کنند. مشکل اینجاست که آنها خودشان را وارد خطرهای زیادی می کنند تا روایتهای خود را که آنقدر به آن عشق می ورزند تعریف کنند. و بعد از آن دیگر به راحتی می توانند بمیرند. متاسفانه این جمله ایست که این روزها بیشتر نسبت به آن آگاهی پیدا کرده ام. کمبر: آیا شما عکاسان تازه کار عراقی را از انجام اینکار باز می دارید؟
بروس: نه. اما من فکر می کنم کارهایی که ما در گذشته انجام داده ایم اهمیتی ندارند، یکی از اصلی ترین چیزهایی که سعی کردیم درباره ی پوشش اخبار جنگی، یا یک دولت سخت گیر و یا هر شرایط سخت دیگری به مردم بیاموزیم، این بود که به آنها نشان بدهیم برای حفظ امنیت خود چه اقداماتی می کردیم. اگر کشته شوید مرگتان هیچ سودی در پی ندارد. نمی توانید خودتان را بیش از حد به کار بدهید. اما مشکل اینجاست که شما می دانید جنگ غیرقابل پیش بینی است و دقیقا نمی شود به دیگران آموخت چگونه امنیت خود را حفظ کنند. همیشه دردسر در کمین است.
کمبر: فکر می کنید این اتفاق، پایان پوشش مستقل حوادث عراق باشد؟ زیرا اگر گروه داعش به همراه خود، یک گروه فیلمبرداری دارد دیگر چه نیازی به عکاسان غربی است؟ لوهوزن: به نظر من چیزی که ما شاهدش بوده ایم پایان خبرنگاری مستقل برای یک مدت طولانی در منطقه است. گزارشگری آزاد، یعنی مستقل و بی طرف بودن گزارش ها، دیگر نه تنها در خاور میانه بلکه در بسیاری از کشورها دارد تقریبا ناپدید می شود. بالا بردن پرچم سفید و یک مجوز رسانه ای در دست، این روزها دیگر بیشتر شبیه حکم مرگ است به جای اینکه مجوزی باشد برای آزادی و گزارش آزاد. و این چیزی است که دارد اتفاق می افتد.
فکر نمی کنم خبرنگاری دیگر به عنوان نیرویی مستقل، شغل احترام برانگیزی باشد. وقتی به گذشته نگاه می کنم آن زمان هایی یادم می آید که در مناطق خیلی خطرناکی مانند سیرالئون، زئیر و لیبریا کار می کردم، هنوز نه تنها حس احترام بلکه این حس وجود داشت که مردم می توانند از طریق ما ایده ها و عقاید خود را انتقال بدهند اما این روزها دیگر این چیزها را نمی بینیم. گروه داعش هیچ اهمیتی به استفاده از خبرنگاران برای انتقال ماموریت خود نمی دهند. مهم نیست شما در باره ی فلان جریان چه فکر می کنید، این مسئله واقعا عامل نگران کننده ایست و شما را تبدیل می کند به یکی از کارت های بازی آنها. شما چیزی جز یک هدف نیستید؛ یا باید کشته شوید و یا گروگان گرفته شوید.
کمبر: آیا می خواهید دوباره به عکاسی بازگردید؟
بروس: البته که می خواهم. اگرچه خیلی دردناک است که این جنگ دارد اتفاق می افتد، اما خب، فرصتی است برای عراقی ها که تصمیم بگیرند چه کاری می خواهند انجام دهند؛ حتی اگر آمریکا وارد عراق نمی شد، شاید این جنگها اینقدر خونین نبودند. عراق کشوری است که من برایش اهمیت زیادی قائلم و می خواهم که به آنجا بروم و ببینم مردم چه تصمیمی می گیرند و مخصوصا دلم می خواهد ببینم چه بر سر غیر نظامیان می آید؛ در حالی که این نیروها رودرروی هم می جنگند، واقعا مردم عادی چه می کنند. دوست دارم بدانم مردم در این جنگ که الان دارد اتفاق می افتد، چه می کنند. غیر نظامیان چگونه زندگی می کنند. آیا در خانه هایشان پنهان شده اند، آیا عصبانی هستند یا آماده ی جنگند؟ یک عراقی عادی در این شرایط چه فکری در سر دارد؟ اما به عنوان یک آمریکایی داستان دیگر عوض می شود و پوشش خبری این قصه ها آسان نیست. نمی دانم اصلا آیا امکان پوشش آنها وجود دارد.
کمبر: آیا برای گرفتن یک ویزا اقدامی کرده اید؟
بروس: بله و کم کم دارم آماده سفر می شوم.
کوزیروف: برای من قضیه واقعا خیلی شخصی است. اگر از من بپرسید داستان من چیست می گویم عراق. دیگر در خون من رفته است. همیشه درباره اش فکر می کنم، با دوستانم درباره یکی از داستانهایی حرف می زنم که هرگز نمی توانم فراموش کنم. خیلی پیچیده شده است. قبلا همیشه می دانستیم چطور انجامش دهیم. مکان مشخصی داشتیم، ساختارمند بودیم، آدمهایی اطرافمان داشتیم که قابل اعتماد بودند، حتی اگر پیچیده بود، می دانستیم چطور کارهایمان را پیش ببریم. حالا دیگر باید روی پای خودتان بایستید. این روزها من برای مجله ی تایمز کار می کنم، هیچ دفتر کاری وجود ندارد. دوستانی اطرافم هستند،اما این بدین معنی نیست که من می توانم از آنها تقاضای کمک کنم زیرا کار ما خطر زیادی به همراه دارد.
کمبر: و شما نمی خواهید آن دوستانتان را به خطر بیندازید؟
کوزیروف: نه، قطعا نمی خواهم. این انتخاب من است. نمی دانم آنها چه می کنند و به چه می اندیشند. شاید کاری که از دست من بر می آید این است که به کردستان بروم. آسانترین کار این است که به دنبال داعشی ها راه بیفتم که دارند در یک هفته خود را به بغداد می رسانند چون من نیز به یک هفته زمان نیاز دارم تا ویزایم آماده شود. هنوز برای رفتن به آنجا باید ویزا داشته باشید. تا آن زمان، آنها به بغداد حمله کرده اند. پس کسی چه می داند. آنها واقعا سریع پیشروی می کنند.
منبع: لنز
|