مرکز فرهنگی میثاق از معدود مراکز مستند سازی است که از دریچه ی انقلاب
اسلامی به دنیا می نگرد و موضوعاتی که برمی گزیند چه در حوزه داخلی و چه
خارج موضوعات روز است. از جمله نکات قابل توجه این مرکز تولید مستند با
حضور در مناطق بحرانی است. لیبی یکی از این مناطق است و قیام صحرا مستندی
است که محسن اسلام زاده آنرا کارگردانی و سلیم غفوری تهیه اش کرده است. این
یاد داشت نگاهی است به وضعیت لیبی از چشم کارگردان مرکز فرهنگی میثاق
وقتی برای رفتن به لیبی آماده می شدم، اخباری که از لیبی می آمد خیلی نا امید کننده بود: کمکها و ارتباطات غربیها به انقلابیون، عدم صدور روادید برای ایرانیها و حضور «هنری برنارد لوی»، اسرائیلی معروف، در میان انقلابیون و…
در اولین ساعات حضور در لیبی فضا ناامید کننده تر هم شد، زمانی که پرچم فرانسه، انگلیس، ایتالیا، ترکیه و قطر را در شهر «بنغازی» برافراشته دیدم.
اما پس از ۴۲روز حضور در لیبی و زندگی در میان مردم و ۵۰ ساعت مصاحبه با بیش از ۲۵ تَن از فعالان سیاسی از طیف های مختلف، متوجه شدم، که اینطور نتیجه گیری ، درست نیست و برای درک بهتر انقلاب لیبی، لازم است تا از خیلی قبل تر شروع به بررسی نمائیم؛
لیبی دهمین کشور نفتی دنیاست. این کشور به لحاظ قرار گرفتن در جنوب اروپا و همسایگی با کشورهای مصر، سودان و الجزایر در شمال افریقا، همچنین ۲هزار کیلومتر خط ساحلی در جنوب دریای مدیترانه، موقعیتی استراتژیک و حائز اهمیت دارد.
تقریبا تمام ۶ میلیون نفر جمعیت آن مسلمانند و معدود یهودیان آن نیز با روی کار آمدن قذافی از لیبی اخراج شده اند، برخی از مورخین اعتقاد دارند که حدود دو سومِ مردم لیبی از نوادگان رسول الله (صلی الله علیه و آله) و بقول ایرانیها «سیّد» هستند، بیش از یک میلیون نفر، یعنی یک- ششمِ جمعیت این کشور حافظ قرآن هستند. پایه گذاری حفظ قرآن هم توسط «سلطان ادریس سنوسی»، اولین حاکم لیبی پس از استقلال، گذاشته شده، حاکمی که ظاهراً در زمان او جامعه رنگ و بوی اسلامی داشته و مردم از آن زمان به نیکی یاد می کنند، ولی مهم ترین ضعف «سلطان ادریس سنوسی»، که باعث سرنگونی او هم شد، ارتباط با امریکائیها بود، در آن زمان بزرگترین پایگاه امریکائیها در خارج از این کشور، لیبی بود و «معمر قذافی» با شعارهای ضد امریکائی و با سوار شدن بر موج ناسیونالیست عربی که توسط ناصریون دامن زده می شد، به قدرت رسید. قذافی امریکائیها را از لیبی اخراج کرد و هر ساله این روز را جشن و پُزِ ضد استعماری به خود می گرفت. برخی می گویند قذافی در آرزوی رهبری جان عرب، جهان اسلام و افریقا را به سر می برد، اما با بررسی عملکرد او به این نکته می رسیم که او سودای رهبری جهان را در سر می پروراند. برای همین هم روی بسیاری از بناهایی که می ساخت، تصویری از کره زمینِ سبز شده را حک می کرد. (رنگ سبز نماد قذافی بود)
نتیجه این توهم قذافی باعث شد که اولا بزرگترین دشمن خود را امریکا و غرب بداند و به منظور در اختیار گرفتن رهبری مبارزه با امپریالیسم، به بسیاری از جنبش های آزادی بخش کمک مالی و تسلیحاتی کند. ثانیا با هرکسی که به نوعی او را رقیب و یا بالاتر از خود می پنداشت، دشمنی کند؛ از اعدام و زندانی کردن یارانش که در به قدرت رسیدن او کمکش کرده بودند، تا به شهادت رساندن برخی علماء که به طرز تلقی و تفسیر او از دین اعتراض داشتند. ثالثا به دنبال طراحی برنامه ای بود که مردم فکری به جز پرستیدن او نداشته باشند، برای همین هم سعی می کرد به انواع لطایف الحیل، مانع پیشرفت فکری مردم شود؛ مثلا خروج مردم از کشور یا ورود خارجی ها به لیبی، بسیار محدود شده بود و تحت کنترل شدیدی قرار داشت. رسانه ها تنها در انحصار شخص قذافی بود و انتشار هر خبر خارجی در کشور، منوط به اجازه بود.
لیبیِ زمان قذافی قانون اساسی نداشت و «کتاب سبز» مانیفست اداره جامعه بود، کتابی مبهم که هنوز کسی نفهمیده در آن چه نگاشته شده است. البته برخی اعتقاد دارند این کتاب عمداً مبهم نگاشته شده تا قذافی هر روز آن را به یک شکل تفسیر کند؛
یک روز تصمیم گرفته می شد فردی که هجده سال بدون محاکمه در زندان بوده اعدام شود، و فردای آن روز تصمیم گرفته می شد فردی که سی و یک سال منتظر اجرای حکم اعدام بود از زندان آزاد شده و از او دلجویی شود. روزی دیگر تصمیم بر اجرای طرحهای عمرانی در فلان کشور افریقایی بود و روزی بعد، باید پروژه نیمه کاره رها می شد تا تجهیزات به کشور باز گردانده شود. یک روز فعالیت اجتماعی زنان ممنوع اعلام می شد و فردای آن روز «هدی بن عامر» به عنوان وزیر معرفی می شد، یک روز تصمیم گرفته می شد به حفاظ قرآن بها داده شود و فردای آن روز قذافی شروع می کرد به نقد قرآن و می گفت: «کلمه قل باید از سوره توحید حذف شود». او نمونه بارز یک شخص دَم دَمی مزاج بود.
قذافی در حوزه سیاست داخلی با مشت آهنین عمل می کرد و نه تنها سیصد اقدام براندازی را شناسایی و سرکوب در يك روز مرحله ۱۲۷۰ نفر از «زندانیان ابوسلیم» را قتل عام کرد، بلکه هر کس را که احساس می کرد احتمال دارد روزی به مخالفت با او بر خیزد، نابود می نمود. یکی از جنایات قذافی که هنوز خاطرات تلخ آن در ذهن مردم لیبی است، اعدام دانشجویان مخالف در ماه مبارک رمضان و در لحظه افطار به فجیع ترین وضع ممکن، توسط «هدی بن عامر» و انتشار فیلم آن است.
قذافی پس از ماجرای لاکربی، که یکی دیگر از اسناد تند روی اوست، و بعد از فشارهای غرب و نهایتا بمباران طرابلس توسط آمریکایی ها، مجبور شد پُزِ انقلابی را کنار بگذارد و با امریکا سازش کند. همچنین پس از اعدام صدام، که موقعیتش را بیش از پیش در خطر می دید، سرو صدایی به راه می اندازد و به مردم کشورش قول می دهد در همه حوزه ها دست به اصلاحات بزند و پرچمدار اصلاحات سیف الاسلام، فرزند قذافی می شود. یکی از مهمترین اقدامات این دوره، آزاد شدن زندانیان سیاسی با حبس های طویل المدت است.
مهمترین گروه مخالف قذافی که ۴۰سال قیام مسلحانه داشته اند، «جمعیه الاسلامیه المقاتله» هستند، گروهی نزدیک به تفکر القاعده که در افغانستان و پاکستان با امریکائیها جنگیده اند، آنها نیز پس از مذاکره با شیخ علی الصلابی از رهبران اصلی مخالفان، سلاحهای خود را زمین می گذارند. اما پس از مدت کمتر از یک سال قذافی همه چیز را فراموش می کند و باز وضعیت به همان شکل سابق باز می گردد.
اما در نهایت، خون ۱۲۷۰شهید زندان ابوسلیم دامن گیرِ قذافی شد. خانواده شهدا که هر از چندگاهی برای مشخص شدن تکلیف زندانی شان و محاکمه عاملان کشتار ابوسلیم تجمع می کردند، یکبار دیگر پس از انقلاب تونس، در شهر بنغازی دست به اعتراض زدند. اما قذافی به بدترین شکل ممکن با آنها برخورد کرد و همین امر باعث عصبانیت مردم شد تا انبار باروت خشم مردم به یکباره منفجر و قیام مسلحانه در شهرهای بنغازی، زاویه و زنتان شروع شود. علما هم به رهبریت «شیخ صادق غَریانی» سوار بر موج شدند و فتوای جهاد دادند. تصمیم مردم سقوط حاکمیت قذافی به هر شکل ممکن بود. اما عدم اعتماد بنفس آنها باعث شد تا دست به دامان غرب شوند، چون می دانستند شکست به معنای قتل عام است. از آن طرف هم، غربیها که از تحولات خاورمیانه و شمال افریقا شوکه شده بودند، نمی خواستند انقلابِ لیبی خارج از معادله آنها باشد. برای همین به کمک انقلابیون آمدند و ارتش قذافی را مورد حمله هوایی قرار دادند. غربیها «هنری برنارد لوی»، صهیونیستِ الجزائری الاصلِ تبعه فرانسه را یکی از رابطان میان خود و انقلابیون قرار دادند. حضور «لوی»، که از مشاوران «نتانیاهو» است، باعث شد شایعات انعقاد پیمانهای سری میان «شورای انتقالی لیبی» و اسرائیل قوت بگیرد. غربیها بسیار هوشمندانه عمل می کردند و هدف بمبارانهای آنها فقط مقرهای قذافی بود.کمتر گزارشی از بمبارانهای بی هدف به چشم می خورد، تا مبادا مردم عادی کشته شوند یا تاسیسات لیبی خراب شود، چون آنها قصد نداشتند در ذهن مردم خاطره بدی باقی بماند. آنها خواستار حضور نیروهای پیاده در لیبی بودند که با مخالفت انقلابیون مواجه شد. اما با سهم دادن به ترکیه و قطر برای حضور در انقلاب لیبی، اولا کشورهایی بظاهر انقلابی و مسلمان را وارد جنگ کرده بودند، تا اگر احیاناً در آینده، مردم خواستار ایجاد حکومت اسلامی شدند، به سراغ یکی از این دو نسخه بروند. و ثانیا از پول و امکانات این دو کشور نهایت استفاده را ببرند. البته اشتباهات فاحشی هم انجام دادند که موجب برملا شدن چهره واقعی شان گردید. مهمترین اتفاق، تنها گذاشتن انقلابیون قبل از فتح طرابلس بود. ناتو به یکباره حمایت تسلیحاتی از انقلابیون را قطع کرد و حتی اجازه تهیه سلاح از منابع دیگر را هم نمی دادند و به انقلابیون اعلام کردند که باید مشکلشان با قذافی را از طریق مذاکره حل کنند. غرب نمی دانست که مردم حاضر هستند خود و تمامی اعضای خانواده شان بمیرند، اما با قذافی پای میز مذاکره ننشینند. انقلابیون تصمیم گرفتند بدون حمایت ناتو به مبارزه ادامه دهند. ناتو هم پس از اینکه دوباره ورق جنگ به نفع انقلابیون برگشت، مجبور به حمایت از آنها شد و نهایتا به لطف خداوند و با اراده و پشت کار مردم، انقلاب به پیروزی رسید.
اینک فَنَری که سالها توسط قذافی فشرده شده بود رها شده و طبیعتا هر کس بیشتر تلاش کند، می تواند آن را به سمت خود متمایل سازد. لیبیِ امروز را می توان با لبنانِ ۳۰ سال پیش مقایسه کرد. برنامه غربیها هم برای لیبی پس از انقلاب بصورت کامل اجرا نشده است. خواست غرب نخست وزیری محمود جبرئیل بود تا باندش را بر پستهای حساس مسلط و گروههای یهودی در طرابلس فعال شوند و به تدریج روابط سیاسی – تجاری بین اسرائیل و لیبی برقرار شود. ولی جبرئیل و تیمش نتوانستند بر فضای کابینه حاکم شوند و یهودیانی که قصد باز گشایی کنیسه شان را داشتند با برخورد شدید مردم مواجه و مجبور به ترک کنیسه شدند.
از دیگر چالشهای میان غرب و لیبی می توان به دو مورد اشاره کرد: اولا تلاش غرب برای سیطره بر اقتصاد و منابع مالی لیبی و ثانیا مواضع ضد اسرائیلی مردم لیبی که امروز در سخنان مردم، مسئولان و حتی دیوار نوشته های سطح شهرها نمایان است. به جرات می توان گفت یکی از مسائلی که همه بر سر آن اجماع دارند، دفاع از مردم مظلوم فلسطین است.
موارد فوق بدین معنا نیست، که غرب هر لحظه طرح جدیدی را برای بلعیدن لیبی بکار نبندد، چون مردم لیبی تجربه سیاسی نداشته اند و به راحتی تحت تاثیر جریانات مختلف قرار می گیرند. ضمن اینکه معلوم نیست اسلام گراها با چه تئوری می خواهند حکومت را اداره کنند.
مجموعه عوامل ذکر شده ما را به این نقطه می رساند که فضا برای حضور جمهوری اسلامی ایران فراهم است و اگر برنامه ریزی درستی داشته باشیم، به حول و قوه الهی می توانیم به موفقیت های بزرگی در این منطقه استراتژیک دست یابیم. علی الخصوص اینکه امروز گروههای غرب گرا با طرفداران قطر به شدت درگیر شده اند و مشغول رسوا کردنِ یکدیگرند، هر چند ظاهراً طرفداران غرب بخاطر انتقادهایشان، از قطر رسماً عذر خواهی کرده اند، ولی برخی زمزمه ها از درون حکومت به گوش می رسد که باید با برقراری ارتباط با ایران نقش قطر را بالانس کرد. امروز ضروری است به هر شکل ممکن اسم ایران را بر سر زبان مردم انداخت. شاهد این مدعا، مرحله دوم انتقال مجروحان انقلاب لیبی به ایران است که به قول یکی از مسوولین لیبیایی نام ایران را در این کشور مطرح کرده است.
موارد زیر بخشی از انتظارات مردم لیبی است که در خلال سفر با آنها مواجه شدیم:
۱- جلسه های مشترک اتحادیه های زنان که اکنون بسیار زمینه اش فراهم است.
۲- برگزاری کلاسهای خبرنگاری، عکاسی، تصویر برداری و شروع ارتباط با مطبوعات و حمایت از آنها (توضیح: بخاطر سیاستهای قذافی رسانه های از حضور عوامل حرفه ای برخوردار نیستند اما تعداد روزنامه ها و شبکه ها، مثل قارچ در حال افزایش است و می توان با کمک به آنها، همسویی با سیاستهای ضد غربی ایجاد نمود)
۳- ایجاد ارتباط با تجار وترغیب تجار و پیمانکاران داخلی برای صادرات کالا به لیبی، و پیمانکاری برای ساخت و ساز ( که ظاهرا در انحصار ترکیه است.)
۴- اهدای تکنولوژی ( که در چند سال اخیر توسط ریاست جمهوری به کشورهای اسلامی انجام می شده)
۵- اهداء فیلمها و سریالهای ایرانی به شبکه های لیبیایی و نظارت بر پخش مرتب آن. ( بدلیل تعداد زیاد شبکه های عربی احتمال دیده شدن شبکه Ifilm بسیار ضعیف است، البته می توان با پخش این سریالها در شبکه های محلی، کم کم مردم را علاقه مند به دیدن شبکه های ایرانی نمود.
۶- کنفرانسهای تقریب مذهبی و گفتگوی دینی میان علما
۷- برگزاری جلسات میان تشکلهای دانشجویی و NGOهای جوانان
۸- دعوت از خانواده های شهدای انقلاب به ایران
۹- دعوت اززندانیان سیاسی به ایران
۱۰- پذیرش دانشجو
و خلاصه هر اقدامی که بتواند پرچم ایران را درلیبی برافراشته نگه دارد. و صد البته که اقدامات بالا با اطلاع رسانی خوب بُردی دهها برابر دارد.
منبع: سینمای پایه ایران