اختصاصی میثاق/ مایکل کمبر ده سال عکاس بین المللی نیویورک تایمز بود، از سال 2002 تا 2010 و حالا یکی از موسسان مرکز مستند برانکس است. کتابش به نام «عکاس-خبرنگاران در جنگ» تاریخ شفاهی جنگ عراق از نگاه کسانی است که این جنگ را از خطوط مقدم مستند کرده اند. نمایشگاه عکس او که ترکیبی است از پرتره هایی که در برانکس گرفته با پرتره هایی که در افغانستان، آفریقا و عراق گرفته، بر پا شده است. او در مصاحبه ای با جیمز استرین درباره ی این نمایشگاه حرف زد. مکالمه شان را در زیر می خوانیم.
این نمایشگاه مجموعه ای عجیب و غریب از عکس ها را در خود دارد. چه چیزی باعث شد پرتره های خارجی را عکاسی کنید؟
وقتی در عراق و افغانستان و سراسر آفریقا کار می کردم، دوست داشتم عکسهایی بگیرم که جنگ را نشان نمی دهند. تصاویری می خواستم که بتوان به نوعی از طریق آنها با مردم ارتباط برقرار کرد. عکاس-خبرنگاران سعی می کنند مردم را به صورت انسانی نشان بدهند، اما وقتی درحال پوشش خبری هستیم، این کار واقعا سخت است. مردم به آدم هایی تقلیل می یابند که دارند به سرعت به بیمارستانها برده می شوند، یا افرادی که دارند شلیک می کنند و یا بر سر مرده ای مویه زاری می زنند. یا افرادی که مشت گره خورده خود را در تظاهراتی بالا گرفته اند. این ها تصاویری هستند که من هزاران بار گرفته ام. اما این عکسها تا حدودی، زیادی غیر شخصی هستند. به نظرم پرتره ی خوب درباره ی این است که از کسی بخواهید به چشمان شما نگاه کند، درباره ی اینکه با سرعت کمتری عکس بگیریم. این فرایند واقعا کند است. من با مردم حر ف می زنم. آنها را درگیر می کنم. تجربه ی اینکار با اینکه با دوربینی در خیابان ها بدوید و قابهای زیادی از آنچه در اطرافتان اتفاق می افتد بگیرید، متفاوت است. وقتی دارید از اتفاقات و حوادث عکس می گیرید، واقعا شناختی از مردم ندارید. من می خواستم به نحوی مردم را بشناسم، از نظر بصری، شخصی و یا هر نحوی که باشد و دوربین تا اندازه ای ابزار این کار را برایم فراهم کرد.
شما برانکس را می شناختید، عکس های زیادی در آنجا گرفته اید، حالا آنجا دیگر خانه شما محسوب می شود. آیا این عکسها در حقیقت راهی برای شناختن همسایه تان نیستند؟
قطعا همین طور است. بسیاری از عکسهای مجموعه ی برانکس در محله و بلوک خودم گرفته شدند. آنها اکثرا افرادی هستند که می شناسمشان. افرادی که هر روز با هم حرف می زنیم. این عکس ها به نوعی راهی برای ارتباط برقرار کردن هستند، راهی برای ماجراجویی و کشف. من عکسهای پرتره را به مردم پس می دهم و آنها این عکسها را بر روی دیوارهایشان آویزان می کنند و ما درباره شان با هم صحبت می کنیم.
کمی درباره ی عکس های اولیه و عکسهای مجموعه ی برانکس برایمان صحبت کنید؟
وقتی در افغانستان و عراق بودم همیشه درباره ی ارتباطات موجود بین مردم در این مناطق جنگی و مردمی که در محل زندگی ام در آمریکا می شناسم فکر می کردم. مخصوصا مردم برانکس، یعنی جایی که من بیشترین زمان زندگیم را در آن سپری کرده ام. برانکس جاییست که افراد زیادی از آنجا به ارتش پیوسته اند و به عراق و افغانستان عازم شده اند، به سمتشان شلیک شده و آنها نیز به سمت دیگران شلیک کرده اند. من هنوز دارم سعی می کنم این ارتباطات را بفهمم. وقتی برگشتم، کار عکاسی پرتره ها را در اینجا آغاز کردم و تلاش کردم آنها را با عکسهای خارجی ام مخلوط کنم و بفهمم این افراد چگونه به هم ارتباط پیدا می کنند.
خوب آنها قطعا با این حقیقت به هم ارتباط پیدا می کنند که حالا دارید از مردم برانکس عکس می گرفتید و چند ماه قبلش در افغانستان و آفریکا و عراق نیز همین کار را می کردید.
خب، در پایان کار این تنها ارتباط موجود است.
شما بیشتر 15 سال گذشته را در خارج از کشور به سر برده اید. ارتباط شما با برانکس چگونه آغاز شد.
من در مین به دنیا آمدم اما خانواده ام اهل برانکس هستند. عمه ها و دایی هایم وقتی مهاجرت کردند همگی به اینجا آمدند. برخی از آنها اینجا متولد شده اند. من بین سالهای 1986 تا 1991 در خیابان ویلیس و خیابان 136 ساکن بودم. برانکس جایی است که عکاسی را در آن یاد گرفتم. وقتی تازه کارم را شروع کرده بودم به اینجا آمدم. من از مدرسه ی هنر بیرون انداخته شده بودم و هیچ پولی هم نداشتم. مدتی کارگر ساختمانی بودم. سپس به برانکس آمدم و در اینجا عادت داشتم صبحهای یکشنبه بیرون بروم و از محله عکس بگیرم. از مناظر و مردم. تظاهرات زیادی اینجا اتفاق می افتاد. فعالیتهای اجتماعی زیادی در این اطراف داشتیم. من هر هفته از این تظاهرات عکس می گرفتم و بعد به مرکز شهر می رفتم و عکسهایم را به قیمت 25 دلار می فروختم. من در برانکس جنوبی عکاس شدم. اولین مجموعه عکسم را در اینجا گرفتم. واقعا اینجا جایی است که یاد گرفتم عکس بگیرم، درست در هیمن محله.
برانکس از اواخر دهه ی هشتاد یعنی آن زمانی که شما ساکن اینجا بودید تا الان خیلی تغییر کرده است.
تغییر بسیار چشم گیر بوده است در اینجا. من عکسهایی دارم که قبل و بعد از دهه ی هشتاد از یک مکان گرفته ام. تغییر ایجاد شده واقعا شگفت انگیز است. آنوقتها صدها و هزاران کیلومتر خالی از سکنه بود، فضای باز بود. زمینهایی که داشتند تبدیل به طبیعت صرف می شدند. می توانستید چندین مایل راه بروید بدون اینکه ساختمانی ببینید. فقط ماشینهای اوراق و ساختمانهای خالی و تخریب شده. و حالا، آن ساختمانها پر از آدم هستند و مرکز خرید بزرگی نیز در جایی که قبلا علفزار بود ساخته اند. این مسئله خیلی غیرعادیست زیرا آنها بدون اینکه واقعا برانکس را تغییر بدهند این کارها را انجام داده اند. در جایی که من زندگی می کنم اکثرا مهاجران کارگر از آمریکای لاتین و آفریقا زندگی می کنند. وقتی این تصاویر مربوط به دهه ی هشتاد را می بینید، شهر تقریبا خالیست. راه زیادی باید می رفتند. اما واقعا این اتفاق افتاده است. به نظرم شهر کار خوبی انجام داده است. فکر می کنم جامعه شهری در اینجا واقعا کارهای خوبی از پیش برده است. واقعا داستان یک موفقیت است و حدس می زنم مردم زیاد درباره اش حرف نمی زنند و چیز زیادی در باره ی این چیزها نمی دانند. من همیشه با آدمها حرف می زنم و حس آنها این است که " اینجا هنوز شهرت دهه ی هشتاد را دارد و خیلی خیلی بهتر شده است. مردم اما هنوز نمی خواهند از جاهای دیگر به اینجا بیایند. آنها خیال می کنند اینجا هنوز روزهای بد مثل سابق است.
شما نه تنها به برانکس نقل مکان کردید و خانه ای در اینجا خریدید، بلکه در این جا تقریبا ریشه دواندید و مرکز مستند برانکس را تاسیس کردید.
درست است. خب، من همیشه این رویا را در سر داشتم که جایی را داشته باشم و در آن عکسها و فیلمهای خوب را به نمایش بگذارم و بتوانم چیزهایی را با دیگران سهیم شوم که برای ما و مخاطبان متفاوت تر جالب و دیدنی هستند. وقتی این مرکز را تاسیس کردم تمام سرخوردگی ها و نا امیدی هایی که در این سالها درباره ی کار مستند و توزیع آن و پیدا کردن مخاطب برای آن داشتم به پایان رسید. وقتی می گویید توزیع کار و ارائه ی آن به جامعه ای، آیا منظورتان نشان دادن عکسهایی است که در آنجا گرفته اید؟
منظورم نشان دادن تصاویر است. برای مثال، نمایشگاه بعدی ما درباره ی مهاجرت است. در بسیاری از جاها این جور کارها معمولا در محله های سطح بالا و جوامع شهری به نمایش گذاشته می شوند. اما بسیاری از مهاجران در واقع در جنوب برانکس زندگی می کنند یا در شهرهای کوچک آمریکا و خب ما باید این عکسها را به این جوامع نیز نشان بدهیم. عکاسی مستند در جنوب برانکس انجام می شود اما در آنجا به نمایش گذاشته نمی شود. این جور نمایشگاهها در مرکز شهر برپا می شوند. ما می خواهیم این چیزها را در این جاها نشان دهیم و علاوه بر آن می خواهیم که مردم اینجا را در این کارها دخالت بدهیم. باید نسل تازه ای از فیلمسازان در جنوب برانکس داشته باشیم و این همان چیزی است که ما داریم رویش کار می کنیم.
نوشته ی جیمز استرین
|