خلاصه خبر :   رابرت کینگ، عکاس جنگ: جهان بوسنی را می دید اما سکوت اختیار کرده بود، حالا همین اتفاق دارد برای سوریه می افتد.
تاریخ : 19/03/1393      ساعت: 09:44
منبع خبر: مدیر سیستم                
متن خبر
اختصاصی میثاق/ عکاس مستقل آمریکایی، رابرت کینگ، که مکان های مختلفی را در جهان در خشونت بارترین زمان ها به تصویر کشیده است، از جمله بوسنی و هرزگوین، رواندا، چچن، آلبانی، کوزوو، روسیه، افغانستان و عراق، حالا مناقشات سوریه را پیگیری می کند. عکس ها و ویدئوهایش در مجلات معروفی همچون تایم، گاردین و شبکه ی خبری CNN ظاهر شده اند. همچنین فیلم مستندی درباره ی زندگیش ساخته شده است به نام «Shooting Robert King». مردم جهان او را اولین بار با عکسهایش از سارایوو شناختند. این مصاحبه 15 اکتبر سال 2013 و توسط سایت republika با او انجام شده است که بخشهایی از آن را این جا می خوانیم.

آقای کینگ، اولین بار کی در بوسنی و هرزوگووین بودید؟

من در سال 1993 به بوسنی آمدم و تا 1996 در آنجا ماندم. این اولین جنگی بود که من کارم را با آن شروع کردم. در 1994 زیاد در بوسنی نماندم چون برای مدتی به آفریقا رفته بودم تا اخبار مربوط به نسل کشی در رواندا را پیگیری کنم. بعداز آن، با هواپیمای سازمان ملل از طریق ایتالیا و اسپلیت به بوسنی رفتم. در پایان، به سارایووی تحت محاصره رسیدم.

در بین تمام آن جنگ های خشونت باری که رفته اید، بوسنی چه جایگاهی دارد؟

کینگ: جنگ بوسنی بدترین جنگی بود که تا به حال شاهدش بوده ام. خطرناکترین جنگ برای ما خبرنگارانی که در آنجا حضور داشتیم. فقط یک جنگ نبود، مناقشه ای مذهبی بود، و گاهی هم قبیله ای. مناقشه ای از نوع افراطی آن که وجهه ای بین المللی پیدا کرد. این را می توان حتی با نگاه به روش کارادزیچ (Karadžić’s، رهبر صربها هنگام نسل کشی در بوسنی) نیز فهمید. او می دانست چه جنگی را در پیش رو دارد.

آیا شما خودتان شخصا ملاقاتی با کارادزیچ داشته اید؟

نه، چون من خیلی دیر رسیدم. در سال 1993. در آن زمان هیچ راهی برای ملاقات با او وجود نداشت.

آیا بعداز جنگ بوسنی هرزگووین این اولین بار است به اینجا بازگشته اید؟ چه احساسی دارید؟

بعداز سال 1996 این اولین بار است که به اینجا می آیم و این هم اولین مصاحبه ام با رسانه ای از یوگوسلاوی سابق است. آخرین خاطره ام از سارایوو، عکس هایی هستند که درآنها بوسنیایی ها و صرب ها داشتند همدیگر را قتل عام می کردند. حالا که بازگشته ام، میلیونها چهره ی جدید می بینم که هفده سالشان است. به تنهایی قدم می زنم و می خواهم دوستان قدیمی ام را ببینم. به بیمارستان رفتم. همه چیز هنوز مثل سابق است. یادم هست زمانهایی را که مردم را به بیمارستان می رساندیم و آشوب بیداد می کرد و مردی را داشتیم که رو به مرگ بود. حالا اگر به آنجا بازگردید، متوجه خواهید شد که بوسنیایی ها و صرب ها چقدر در جنگ به هم نزدیک بودند و چقدر دیوار بینشان کوتاه بود.

پس زمان زیادی گذشته بود....

گاهی باید ساعتها پیاده روی می کردیم تا جاهایی را پیدا کنیم که در حقیقت در چند متری ما بودند. نکته ی جالبی است. حالا که به اینجا بازگشته ام نگاه بهتری نسبت به چیزهایی دارم که درآن زمان اتفاق افتاد. هرگز در آن زمان نمی توانستم چنین کاری را بکنم. زیرا در آن زمان تک تیراندازها، تانک ها و گروهان های نظامی روبرویم قد علم کرده بودند.

قبل از جنگ چه اطلاعاتی درباره ی یوگوسلاوی داشتید؟

تقریبا هیچی. چیزهایی درباره ی تیتو (رهبر رژیم کمونیست یوگوسلاوی) می دانستم، البته فقط درباره ی او. می دانستم جنگ جهانی اول در سارایوو آغاز شده بود، یعنی با ترور «فرانز فردینان». زمانی که جنگ در یوگوسلاوی آغاز شد، بسیاری از مردم امید خود را از دست داده بودند زیرا خیال می کردند هرگز چنین چیزی در بالکان اتفاق نخواهد افتاد. من چیز زیادی درباره ی کرواسی و صربستان نیز نمی دانستم. مهمترین نکته این بود که یوگوسلاوی کشوری کمونیست بود و اگر چه مذهب را تحمل می کرد، اما هرگز بهایی به آن داده نمی شد. به همین دلیل است که می گویم آن جنگ، مناقشه ای مذهبی بود، زیرا آدم ها در آنجا همدیگر را به خاطر کلیساها و مساجدشان می کشتند. من شعاری یادم هست با این مضمون که : برادری و تساوی، که البته چندان هم در میان ملتها به کار برده نمی شود. زمانیکه کمونیسم سقوط کرد، مردم به هویتهای ملی خود نگاه عمیقتری انداختند. آنها خواهان هویت خود بودند و همین هویت ملی باعث شد یوگوسلاوی نتواند به عنوان کشوری واحد موجودیت پیدا کند.

شما این جور مسائل را چطور می دیدید؟

نگاه من نگاه یک انسان بود. همه ی آن اتفاقات در صدر اخبار رسانه های جهان قرار داشت. باید از نظر ذهنی برای این چیزها آمادگی لازم را پیدا کنید.

اصلا چرا به سارایوو آمدید؟ چرا به جای دیگری نرفتید؟

خوب ما تلاش کردیم به جاهای دیگر هم برویم. می خواستیم به موستار برویم، اما دستگیر شدیم. ماشین ما را گرفتند. تلاش کردیم به  Bihać (شهری در شمال غربی بوسنی) نیز برویم اما شکست خوردیم. باز سعی کردیم به هرجایی که درگیر جنگ بود برویم. در طول جنگ بین بوسنی و  کرووات ها به Jablanica و Kiseljak نیز رفتیم. توزلا شوک وحشتناکی به ما داد. نیروهای اصلی ناتو در آنجا حضور داشتند اما با این حال، قتل عام توزلا اتفاق افتاد. (وحشتناکترین قتل عام در اروپا بعد از جنگ جهانی دوم، 1995)

خبرنگاران چگونه با هم همکاری می کردند؟

بستگی به این دارد که ما داریم راجع به کی حرف می زنیم. من تازه کار بودم و این خیلی معمول نیست. خبرنگاران و عکاسان اصلا مودب نبودند و هیچ همکاری نمی کردند. همدیگر را می شناختند بنابراین وقتی کسی تازه باشد، آنها شانسی نمی دادند. تازه وارداها اشتباهات بسیاری مرتکب می شوند. وقتی پای خبرنگاری مستقل در میان باشد، مسئولیت زیادی بر عهده ی شخص است. ما تلاش می کنیم تا آنجایی که ممکن است ریسک کمتری بکنیم. مسئولیت ما فقط رقابت در تبادل اطلاعات رسانه ای نیست. این یک جنگ است. مسئولیتهای دیگری بر دوش ماست. جنگ آدمها را به کشتن می دهد، حتی اگر کسی هنوز زنده است، به این معنا نیست که قرار است هیچ وقت نمیرد. کار خبرنگاران بسیار سخت بود و آن جنگ جنگی رسانه ای بود. ما تلاش کردیم از آنچه بر سرمان می آمد جان سالم به در بریم.

آیا نیروهای نظامی مانع گذشتن شما از مرزها می شدند؟

من خیلی مبادی آداب بودم و خوب رفتار می کردم. کارت خبرنگاری ام را نشان می دادم تا بتوانم بدون هیچ مشکلی رد شوم. در گذشته، به گذرنامه ام نگاه می کردند و من هم هیچ مشکلی نداشتم اما هرگز برای اطلاعات دستگیر نشدم. هرگز سعی نکردم قوانین نظامی حاکم را زیر پا بگذارم. هرگز به آنها آسیبی نرساندم و به راحتی می توانستم در خیابانهای سارایوو راه بروم.

آیا تیراندازها اینکار را برای شما سخت می کردند؟

بله. اما من دنبال تکه ای نان، شکر، آب و یا قهوه می گشتم. وقتی کباب می خوردم خیلی حس خوبی داشتم. مسئله ی گرسنگی و دوام آوردن مطرح بود. اگر یک لیتر آب تازه گیرم می آمد خیلی خوشحال می شدم. واقعا سخت بود.

آیا از طرف رسانه ها هیچ حمایتی از شما می شد؟ شما عک سهایی از آن موقعیتها می گرفتید و به همه ی جهان مخابره می کردید.

بله. همه داشتند عکسها را می دیدند اما کسی حمایتی نمی کرد. هیچ کس از کار ما حمایت نکرد. هیچ کس نمی خواست ببیند و بشنود. در نهایت، من آژانس خبری در لندن پیدا کردم که کار ما را می خواست. اگر این عکسها توسط رسانه های غربی حمایت نمی شدند، هیچ کس نمی خواست چیزی از ما بشنود. در آن زمانها، این جور قصه ها خیلی خشن بودند. این جور موقعیت ها برای خبرنگاران مستقل واقعا طاقت فرسا هستند. من قصد ندارم درباره ی هجوم تبلیغاتی غرب صحبت کنم، اما مردم داشتند در اینجا جان خود را از دست می دادند. غیر نظامی ها به طرز وحشتناکی داشتند در سارایوو قتل عام می شدند. اینجا مردم در حال برداشتن آب بودند که برای بقا حیاتی است و کشته می شدند. در جلوی در مغازه ها کشته می شدند. اینها در راس اخبار قرار داشت. صفحات اول روزنامه را پر می کردند. منظورم این قتل هاست.

واقعا صفحات اول ورزنامه ها را پر می کردند؟

صفحات اول پر می شدند از اتفاقاتی وحشیانه. قطعا، پاکسازی نژادی در کنار کارادزیچ و ملادیچ، در کنار جنگ مذهبی، بله، این چیزها صفحات اول را پر می کردند. اسناد مهمی بودند که ما داشتیم جمع آوری می کردیم.

حالا در نظر شما، ما در کجا قرار داریم ؟

من شخصا فکر می کنم بوسنی در مسیر درستی قرار ندارد اما، من مگر چه کسی هستم که این را بگویم. درست زمان جنگ نیز، مردم در مسیر درستی حرکت نمی کردند. من نمی دانم اوضاع در صربستان و کروواسی چگونه است، اما به نظرم می آید همه چیز درست مثل دهه ی نود است.

پس مسئله ی جنگ چیست؟

در پایان جنگ برنده ای وجود ندارد. هیچ کس سودی از این جنگ نبرد. حالا همه از هم پاشیده اند. ایالتها از هم جدا شده اند، بوسنی و هرزگووین، صربستان، کوزوو و کروواسی. دربوسنی هرزگووین چیزی هست که من درک نمی کنم، سه نظام آموزشی مختلف، 14 دولت مستقل. به من مربوط نیست درباره ی صرب ها و بوسنیایی ها حرف بزنم، اما اگر جنگ متوقف نمی شد من مسئولیت خودم می دانستم که کاری بکنم زیرا در آن زمان من بخشی از ماجرا محسوب می شدم. من تماشاگر همه چیز بوده ام. من دوست دارم شما ها در صلح زندگی کنید، اما امروزه، این غیر ممکن است. امروزه، هیچ جایی بدون خونریزی وجود ندارد. شاید نخواهیم این چیزها را بشنویم، اما باید بشنویم، زیرا ما همه انسان هستیم.

چه تعداد از امریکایی ها از نسل کشی در سربرنیتسا اطلاع دارند؟

آنها می دانند که آن منطقه تحت حفاظت نیروهای سازمان ملل بود. کتابهای زیادی درباره ی آن اتفاق در آمریکا چاپ شده اند، اسنادی در آن باره وجود دارد. می توانم بگویم که قتل عام عظیم و ناعادلانه ای بود. اگرچه، چیزی که در رواندا اتفاق افتاد حتی از این هم وحشتناک تر بود.

در طول جنگ بوسنی شما به رواندا نیز سفری کردید؟

من خیلی دیر به رواندا رسیدم چون در سارایوو بودم. خبرنگاران مستقل تقریبا اجازه ورود به رواندا را نداشتند. بعد از آن مجبور شدم برای  NGO ها کار کنم. این قتل عامی که از آن حرف می زنیم، قتل عام کودکان بود و اجسادشان را با کامیون حمل می کردند. آنها را با مسلسل کشته بودند. دو نفر در رواندا بودند یکی توتسی و دیگری هوتو. توتسی توسط فرانسوی ها حمایت می شد و هوتو توسط بلژیکی ها. باید بدانیم و همواره تاکید کنیم که رادیوی بلژیک نقش اصلی تحریک این نسل کشی را بر عهده داشت. این رادیو مسئول کشتن تک تک اعضای توتسی بود. آنها داشتند همسایه های خود را می کشتند چون رادیو این طور اعلام می کرد. همه جا پر از خون بود. در هر دو طرف. هم در رواندا و هم در بوسنی، سازمان ملل تماما مقصر این اتفاقات بود. وقتی عمیقتر نگاه می کنید در سوریه نیز همین مسئله در حال وقوع است.

این روزها در سوریه کار می کنید؟

آن عکس ها وحشتناکترین عکسهایی هستند که من تا به حال گرفته ام. زنان و کودکان را ببینید. داستان سوری ها نیز مانند ماجرای همه ی آنهایی که در سارایوو کشته شدند، بسیار جالب توجه است. جهان امروز نیز در مقابل حوادث سوریه سکوت اختیار کرده است. دو گروه هستند. دو نوع، شیعه ها و سنی ها و هر چیز دیگری در اختیار گروه دومی است. جنگ مذهبی اینجا شبیه بوسنی نیست. هیچ حق انتخابی وجود ندارد. خیلی چیزها شبیه جنگ بوسنی است. سوریه به خاطر مسئله ی "جهاد" دارد حمایت جهانی را از دست می دهد. این خیلی خطرناک است زیرا حالا دیگر هیچ کس نمی خواهد به سوریه کمک کند. مشکل بغرنجی است. سازمان ملل تا به امروز از هیچ کس محافظتی به عمل نیاورده  است. من واقعا نمی دانم آنها در حال انجام چه کاری هستند و اصلا شغلشان چیست. آنها به جاهایی آب می برند که خون جاری است. وحشتناک است ولی این نظر شخصی من است.

امروز بوسنی را چگونه می بینید؟

از آخرین باری که در آنجا بودم زمان زیادی گذشته است. هیچ چیز تغییر نکرده است. مردمی که در آن زمان برای آب می جنگیدند امروز در سارایوو بستنی می فروشند. مردمی که در طول جنگ از قدرت برخوردار بودند، امروز صاحب قدرت سیاسی  هستند. همان فروشگاه ها حتی این روزها هم دیده می شوند. با این وجود، همه چیز تمیز است. وقتی به اینجا رسیدم با شهر زیبایی مواجه شدم. خیلی خوب شده است. بسیاری از صرب ها که از شهر فرار کرده بودند، امروز صاحب هتل ها هستند. بسیار جالب است. در هر حال، من به جاهای قدیمی باز نمی گردم زیرا وقتی داستانم را از جایی تعریف می کنم دیگر آنجا را ترک می کنم. من دیگر هیچ پروژه ای درباره ی بوسنی انجام نمی دهم. اما بوسنی همواره برای همه ی ما در همه چیز استثنا باقی خواهد ماند.

كليه حقوق اين اثر متعلق بهhttp://www.Misagh.netميباشد.
هرگونه تقليد و نقل مطالب بدون ذكر منبع ممنوع می باشد.