خلاصه خبر :   وبلاگ لنز که زیر نظر نیویورک تایمز کار می کند بخشهایی از گفتگوی آقای کمبر با آقای ون آگتامیل را در اینجا ارائه می کند. آقای ون آگتامیل که عضوخانه عکاسان مگنوم است در سال 2012 جایزه ی معتبر عکاسی «دبلیو، اوژن اسمیت» را دریافت کرد. این مصاحبه که با کمی تلخیص در اینجا آمده است و سال 2010 در شهر بروکلین انجام شد.
تاریخ : 07/02/1393      ساعت: 14:37
منبع خبر: مدیر سیستم                
متن خبر

اختصاصی میثاق: انتشارات دانشگاه تگزاس کتاب "عکاس-خبرنگاران جنگی" را چاپ کرده است که تاریخ شفاهی جنگ عراق است و توسط کسانی نقل می شود که این جنگ را از خطوط مقدم آن مستند کردند. این کتاب حاوی مصاحبه هایی است که توسط «مایکل کمبر» انجام شده است که برای مدت هشت سال از این جنگ برای نیویورک تایمز گزارش تهیه می کرد و موسس مرکز مستند برانکس است.


از جمله 39 عکاس-خبرنگار مصاحبه شده در این کتاب می توان به «آندریا بروس»، «کارولین کول»، «استنلی گرین»، «تایلر هیکس»، «کریس هندروس»، «خالد محمد»، «اوژین ریچاردز»، «جوا سیلوا» و «پیتر ون آگتامیل» اشاره کرد. لنز بخشهایی از گفتگوی آقای کمبر با آقای ون آگتامیل را در اینجا ارائه می کند. آقای ون آگتامیل که عضوخانه عکاسان مگنوم است در سال 2012 جایزه ی معتبر عکاسی «دبلیو، اوژن اسمیت» را دریافت کرد. این مصاحبه که با کمی تلخیص در اینجا آمده است و سال 2010 در شهر بروکلین انجام شد.


من در شهر بتسدا واقع در مریلند بزرگ شدم که شهر حاشیه ای بسیار ثروتمندی است. به نظر می رسد تعداد زیادی از عکاسانی که در نهایت به عکاسی از جنگ روی آوردند پسربچه های سفید پوستی بودند که همگی در حاشیه های شهر بزرگ شده اند.   


از کودکی به جنگ علاقه مند بودم مخصوصا جنگ جهانی دوم. پدربزرگم در آن جنگ حضور داشت و همیشه داستانهایی را درباره اش تعریف می کرد. من پدربزرگم را می پرستیدم. همانجا بود که عکاسی برایم چنان قدرتی پیدا کرد زیرا در زمان مهمی از زندگیم عکسهای زننده و خشنی از جنگ دیدم و متوجه شدم که من کسی نیستم که بتوانم از چنان صحنه هایی عکس بگیرم. نمی خواستم بر روی کسی بمب بریزم یا به سمت کسی تیر اندازی کنم. دو کتاب علاقه ی مرا بسیار تحریک کردند و من فهمیدم: "بله، این همان جاده ای است که برای من ساخته شده است". یکی کتابی بود به نام "مرثیه"، کتابی درباره ی جنگ ویتنام که توسط عکاسانی گرفته شده بود که همگی در ویتنام کشته شده بودند. و دیگری کتاب «آنتونی لوید» بود به نام  "جنگ تمام شده من، دلم برایش تنگ شده است".


سوال: هنگام کودکی ذهنتان زیادی با جنگ درگیر بود؟


من هزاران مدل هواپیما درست می کردم. من هزاران عروسک سرباز داشتم. زیبایی این مسئله مرا فریفته بود. زیبایی جنگ واقعا برای یک کودک بسیار فریبنده است. اونیفورم ها حس خاصی به انسان می دهند. البته نه به هرکسی، این حس نوعی قدرت است که جنگ را به عنوان یک نیروی قدرتمند ابتدایی می شناساند.


سوال: گفته می شود که کودکی غمگین از ملزومات هنرمند شدن است. اما این قضیه ظاهرا در مورد شما صدق نمی کند؟


 قطعا این چیزها در سطوح بسیاری امری خودخواهانه هستند. عکاسی جنگ روش قدرتمندی است برای اینکه شخص معنای زندگی خویش را بیابد. تلاش کند با خدمت به دیگران به خود خدمت کند. من نمی خواهم این تصویر را ارائه دهم که عکاس شرافتمندی هستم و آمده ام تاریخ را مستند کنم. ذهن و جسم من نفرین شوند اگر چنین باشد. من هنرمند نیستم. در واقع آن حس عمیق زیبا، ظرفیت و آگاهی را در خود ندارم؛ با این وجود، می توانم احساسات را پیدا کرده و آنها را ثبت کنم. چه جای دیگری برای اینکار سراغ دارید بهتر از جنگ؟


من طرفدار این اعتقاد هستم که عکاس-خبرنگاران کار بسیار عظیمی انجام داده اند. رسانه ها را تا حد زیادی مقصر می دانم برای اینکه اجازه نمی دهند عمق نگاه این کار به دنیای بیرون ارائه شود. به همین دلیل است که عکاسان در اصطلاح ما به اجبار دست به تهیه کتاب می زنند. هنگام مواجهه با نحوه ی ارائه ی تجربه هایم در روزنامه ها، بسیار از کاری که خودم کرده بودم فاصله گرفتم و دور شدم. هرچیزی که برایم اهمیت داشت، همه ی تجربیاتی که تا آن حد در من تاثیر گذاشته بود، هیچ کدام از اینها نشان داده نشده بودند. به همین سادگی. حتی اگر برخی از آنها هم نشان داده می شدند آنهایی بودند که در اروپا چاپ می شدند.


سوال: ما به طور معمول عکسهای عراقی ها و آفریقایی های کشته شده را چاپ می کنیم و واقعا نگرانی درباره ی خانواده های آنها نداریم. اما وقتی پای سربازان آمریکایی در میان باشد، ارتش ایالات متحده ی آمریکا این مسئله را امری کاملا خصوصی تلقی می کند.(اجازه چاپ عکس سربازان آمریکایی داده نمی شود). از آنجایی که آنها آمریکایی هستند، شاید حس می کنیم باید احترام قابل توجهی برای آنها قائل باشیم، احترامی که شهروندان عراقی یا افغانی در ما بر نمی انگیزند.


موافقم. چنان مسائلی نشان دهنده ی کیفیت کثیف و زننده ی عکاسی است و اینکه مردم جذب عکسهای مربوط به مرگ میشوند نه لزوما برای آنکه تحت تاثیر قرار بگیرند بلکه به این دلیل که در حقیقت  فریب این عکسها را بخورند. تقریبا شاید به این دلیل که به خود یاد آور می شوند که بسیار خوب است که از شانس زنده بودن برخوردارند واینکه مرگ چیز بسیار خشن و دهشتناکی است. البته این مسئله نیز هست که نگاه کردن به این عکسها بسیار راحت است زیرا ما آنجا نیستیم و همین مارا به یاد خودمان نمی اندازد. اگر بخواهم با خودم صادق باشم باید بگویم من احتمالا بیشتر از اینکه تحث تاثیر تصاویر مربوط به افغانی ها و آفریقایی های زخمی یا کشته شده قرار بگیرم، تصاویر مربوط به آمریکایی های مجروح یا کشته شده مرا به شدت متاثر می کنند زیرا حس می کنم از بسیاری جهات دارم خودم رامی بینم و این برمیگردد به همان حس غریزی حفظ بقا.


سوال: آیا الان دچار اختلال پی تی اس دی  هستید (post-traumatic stress disorder) یا هیچ عکاسی را میشناسید که درگیر چنین مسئله ای بوده باشد؟


نمی دانم که آیا دچار این اختلال بوده ام یا نه. هنگامی که برای اولین باربه عراق سفر کردم بیست و چهار سالم بود. من به مدت 5 ماه مداوم در آنجا حضور داشتم. واقعا سخت کار می کردم و هیچ روزی از کارکردن باز نایستادم و با هرنگهبانی بیرون می رفتم. حس می کردم چیزی در من بود که باید به خودم یا دیگران ثابتش کنم و دلایل خودخواهانه ای برای اینکار داشتم. صادقانه بگویم عاشق اینکار بودم. واقعا بودم. یادم هست زمانی را که برای اولین بار با پاهای پیاده هنگام نگهبانی ازروی سیمی رد شدم، کاملا احساس خوشبختی می کردم.


هیچ آینده و هیچ گذشته ای وجود ندارد. احساس خوبی است. البته به استثنای این واقعیت که در این بین دارید با مرگ عشق بازی می کنید. من خانواده دوست داشتنی و صمیمی دارم و باری که بودن من در عراق بر دوش آنها میگذارد بسیار سنگین است. من نمی گویم که باید جنگ را کلا ترک کرد اما می توانیم آنرا از طریق راههای امن تری پوشش دهیم. به جای قندهار و هلمند، داستانهایمان را در مزارشریف یا کابل بسازیم. یا به سوریه و اردن برویم تا داستانهای بیشتری درباره ی پناهنده ها بسازیم یا به بیمارستان حوادث سوختگی در تگزاس برویم.


من مسئول مرگ کسی نبوده ام و از آنجایی که تجربیاتم مرا در مشکلات زیادی غرق کرده اند از پس آنها بر میایم. من آنها را با خود به همه جا خواهم برد اما قرار نیست آنها مرا از پا در بیاورند. حداقل امیدوارم اینطور نشود.


چیزی که من در حال مبارزه با آن هستم این است که پوشش جنگ برخی جنبه های زندگی مرا به آشوب کشانده است البته نه به گونه ای بازگشت ناپذیر.  این مسئله بیشتر مرا تبدیل به آدم بهتری کرده، احساس همدردی بیشتری در من زنده کرده، عقاید و ایده آل هایم را روشنتر کرده و اعتماد به نفس زیادی به من داده است. وقتی همه ی آن ها را بازتاب می دهم در بسیاری جهات مرا تبدیل به انسان موفقی می کند. رویای من همیشه این بود که یکی از اعضای مگنوم (خانه عکاسان) باشم و به خاطر قدرت عکاسی جنگی ام است که این رویا محقق شد.  

 
سوال: آیا هیچوقت حس کرده اید که دارید از جنگ عراق برای منفعت شخصی خودتان استفاده می کنید؟ یا اینکه معتقدید هیچ گناهی در اینکار نیست و شما درتلاشید تا جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنید.


به نظرم این حس نوعی ترکیب نیات خودخواهانه و غیرخودخواهانه است. عوامل متفاوتی در برخی جاها قویتراز عوامل دیگر هستند و بر خلاف این واقعیت که عکاسی در برخی زمینه ها دچار فساد شده است و در برخی دیگر نیز آنطور که باید مفید واقع نمیشود، من همچنان به قدرت عکاسی و خبرنگاری اعتقاد دارم. این به این معنا نیست که عکاسی چیز زیبا و لازمی نیست. آیا من برای ارضای جاه طلبی هایم به عراق پا گذاشتم؟ غرور فراوان داشتم؟  قطعا همینطور است. از اعتراف به این مسئله شرمزده نیستم. نیاز به گفتن نیست. اگر خودم را به گونه ای دیگر ارائه بدهم یا هرکس دیگری هم چنین کند جز مشتی دروغ نخواهد بود.


من قطعا از اسطوره سازی رسانه ای و ژانری بیزارم زیرا کاری بیهوده است و ایده آل های بیان شده ی ما را به عنوان جمعی از انسانها که گفتن حقیقت ایده آل مشترکشان است دور می کند. هرچقدر با خود صادق تر باشید به همان اندازه می توانید با کارتان صادق باشید.


سوال: تفاوت بین تصاویر هالیوود و داستانهایی که ما با آنها بزرگ می شویم با جنگی که شما تجربه اش می کنید در چیست؟


متاسفانه تفاوت تجربه مطرح است. این همان چیزی است که اتفاقا نقش شما را پر رنگ تر می کند زیرا بسیاری از این سربازها باز می گردند و صدایی ندارند تا آنچه را به واقع اتفاق افتاده بازگو کنند. ما می توانیم اینکار را بکنیم؛ در بسیاری مواقع آنها به ما اجازه می دهند که اینکار را بکنیم. شما آنقدر از تعبیرات واقعی این حوادث فاصله می گیرید که هنگام مواجه واقعی با آنها به صورتی که حقیقتا هستند دچارشوک می شوید.


من این مقالات را زیاد می بینم." تصاویر شمایلی این جنگها کجا هستند؟" هربار هم به این نتیجه می رسم که تصاویر شمایلی اصلا چاپ نشده اند. به کارهای بالاز (گاردی) از دشتهای کرنگال در افغانستان فکر می کنم که بخش خیلی بزرگی از فیلم های «تیم هترینگتون» را تشکیل دادند و از نظر من قدرت بسیاری در آنها وجود دارد و یا تصویر «کریستوف بانگرت» از آن مرد بی سر در میان انبوهی از زباله با دستانی بسته شده در پشتش. بعضی از عکسهای «بی لوی» از عرب جبوراز همان روز وحشتناک و عکسهای «اشلی گیلبرتسون» از فلوجه. می توان لیستی طولانی در اینجا آورد و از «یوری کوزیروف» که برای همیشه در عمیق ترین لایه های این اتفاق فرو رفته است نام برد و همینطور «فرانکو پاگتی».


قضاوت بر عهده ی ما نیست که تعیین کنیم در این مقطع زمانی چه شمایلی وجود دارند زیرا تاریخ و گذر زمان تعیین کننده ی شمایل است. تا آنجایی که به من مربوط می شود عکس «نینا برمن» از آن تصویر عروسی یکی از مهترین هاست. وقتی به مسئله ی حفظ بقای جسم و ذهنم و زندگی مورد علاقه ام می اندیشم تصاویری همچون این تصویر یاد آور این هستند که شما لزوما نباید تا پست نگهبانی 837 پیش بروید تا چیزی بیابید که بودن شما را در آنجا توجیه کند.


سوال: آیا خودتان را به نوعی یک فعال ضد جنگ درنظر می گیرید؟ آیا قبول دارید که نمی توانید یک عکاس  بی طرف باقی بمانید که تنها اهداف خود را پی می گیرد؟


نه من خودم را عکاسی بی طرف نمی دانم. در صدد هستم عکاسی صادق باشم البته این مسئله نباید به معنای این باشد که من بی طرف هستم. در نهایت اگر انتخاب شما نشان دادن حقایق از طریق قاب عکاسی است این شمایید که انتخاب می کنید چه چیزهای را از این قاب بیرون بگذارید. چه بی طرفی در این است؟ تلاش شما این است که درباره ی آنچه می بینید حقیقت را بگویید و آن را به گونه ای پیچیده وآزاردهنده ببینید. دست کم این چیزی که من انجام می دهم اما تصمیم دارم از این چیزها برای تعبیر نگاه خودم استفاده کنم.


وقتی کتاب "تور دوم، امیدوارم زنده بمانم" را تهیه می کرم، می خواستم همه در این کتاب قربانی باشند: سربازان و غیر نظامیان. اینجا قهرمانان «جان وینی» نداریم. تنها باید به عمق زننده و تخریب کننده ی مسائل برسیم.


دوربین پدیده ای نسبتا جدید است. بشر در این  150 سالی که از اولین عکاسی در صحنه های نبرد می گذرد تغییرات فراوانی را تجربه کرده است. دلم می خواهد باور داشته باشم که عکاسی تاثیر بسیار مثبتی داشته است. برای من عکاسی کاری الهام بخش است.  ایده ی پایان دادن به جنگ از طریق عکاسی بسیار برایم جذاب است. البته شاید بسیار احمقانه و خام به نظر بیاید اما در نگاه عمیقتر به نظرم هدف مهمی است و نه فقط عکاسی که دیگر رسانه ها نیز می توانند پایانی بر جنگ رقم بزنند. ما در کنار تصاویر ویدئویی و کلمات چاپ شده زندگی میکنیم و سخنان ساده و قدیمی سربازان را در سازمان سربازان کهنه کار (VFW (Veterans of foreign wars یا رژه یادبود سربازان می شنویم. وزن جمعی این چیزهاست که تغییر را به وجود می آورد. 


منبع: لنز/ چاپ شده در نیویورک تایمز


كليه حقوق اين اثر متعلق بهhttp://www.Misagh.netميباشد.
هرگونه تقليد و نقل مطالب بدون ذكر منبع ممنوع می باشد.