هميشه
يكي از سؤالاتي كه شايد براي شما هم پيش آمده باشد اين است كه چرا اغلب
مستندهاي تلويزيوني ايراني ضعيف هستند، آيا ما مستندسازاني نداريم كه
بتوانند به جذابيت خارجيها فيلم بسازند؟ چرا تا به حال در مورد كشورهاي
منطقه بهخصوص همسايگان فيلمهاي چنداني نساختهايم؟ اما آشناييمان با يكي
از مستندسازان پركار انقلابي نظرم را در مورد اين مباحث عوض كرد. اين
گفتوگو ميتواند بسياري از سؤالات در مورد مستندسازان متعهد و ديده نشدن
آنها در رسانه ملي را پاسخ دهد. محسن اسلامزاده از جمله فيلمسازاني است
كه هرچند جوان است اما تاكنون آثار مهم و خطرناكي كه كمتر كسي جرئت ساخت
آن را داشته توليد و آماده پخش نمايد، او تنها هفت روز پس از مرگ قذافي با
حضور در ليبي انقلاب اين كشور را به تصوير كشيد، آنچه ميخوانيد ماحصل گپوگفت ما با اوست.
ابتدا براي آشنايي بيشتر خوانندگان لطفاً از بيوگرافي كاريتان بگوييد.
از
سال 83 شروع به مستندسازي كردم، طي اين مدت موفق به ساخت حدود 40 برنامه
شدم: «دژبان شرق»، «گروهان ايمان»، مجموعه هشت قسمتي «مرزبانان» درباره
شهداي شيعه و سني در سيستان و بلوچستان، مجموعه مستند «ياران صبح» (شهداي
غيرايراني دفاع مقدس در پاكستان و افغانستان)، مستند «نورعلي» درباره شهيد
شوشتري و تأثيرات ايشان بر سيستان و بلوچستان، مستند «محراب» در كردستان،
«فرياد عدالت» با موضوع عدالت، مستندهاي «حماسههاي خاموش»، «شاعر وطن» در
مناطق مرزي شرق كشور، «انديشههاي حيات» با موضوع تأثيرات حزبالله لبنان
بر پاكستان، «دلباخته» در مورد شهداي ديپلمات در مزار شريف، 11 قسمت
برنامه از انقلاب ليبي با عناوين: مجموعه هشت قسمتي «قيام صحرا»، «اسرار
زندان ابوسليم»، «مادران انقلاب» و«رودررو با قهرمان»، «پيمان پنهان» در
سوريه، «به نام آزادي» از آخرين انتخابات چاوز كه تصويربردار بودم و مستند
«سفر به ديار پشتونها» كه آخرين كارم است و در شهرهاي قندهار و جلالآباد
تصويربرداري شده و آماده پخش است. لازم به ذكر است نيمي از فيلمهاي فوق
حاصل كارگرداني مشترك اينجانب با سيدمحسن اصغرزاده موسوي بوده كه جا دارد
از ايشان نيز ياد كنم.
در جشنواره عمار هم حضور داشتيد و مقام آوردهايد، در اينباره كمي برايمان نقل كنيد.
در
جشنواره «عمار» دوبار مقام آوردم، فيلم يكي از شهداي فتنه به نام «خيابان
شهادت» كه در اولين جشنواره تقدير شد و فيلم «انديشه حيات» كه در دوره سوم
جايزه بخش بيداري اسلامي و بينالملل را كسب كرد. فيلم «مادران انقلاب» هم
جايزه ويژه جشنواره رويش را دريافت نمود، همچنين فيلم «اسرار زندان
ابوسليم» كه به جشنواره الجزيره در سال جاري راه يافت و اكران موفقي با
حضور ايرانيهاي مقيم دوحه و مستندسازاني از كشورهاي مختلف داشت.
چرا با وجود سختي كار و خطرات احتمالي سراغ مستندسازي خارج از كشور رفتيد؟
در
حقيقت يكسري اتفاقات زنجيرهاي باعث شد دغدغهام موضوع وحدت، جهان اسلام و
حوزه بينالملل بشود. اولين مستندم سال 83 بود، آن زمان به مباحث دفاع
مقدس علاقه زيادي داشتم و يكي از جاهايي كه بوي دفاع مقدس و حماسه ميداد،
سيستان و بلوچستان بود. تقدير اين بود كه بر اثر اتفاقاتي براي تهيه مستند
«دژبان شرق» راهي آنجا شوم. تجربه اولم بود و يكسري مشكلات كار و عدم حمايت
مالي مسئولان از فيلم باعث شد يك سالي، مستندسازي را كنار بگذارم. بعد از
آن مستند «گروهان ايمان» و پخش آن از شبكه 3، اعتماد به نفسم را برگرداند.
پس از آن دوباره به سيستان و بلوچستان بازگشتم و حدود 5/3 سال آنجا
برنامههاي متعددي توليد كردم. در واقع علاقه به اتحاد شيعه و سني و جهان
اسلام در من تقويت و باعث شد به پاكستان، افغانستان، ليبي و سوريه بروم و
اين گرايش از مستندسازي را انتخاب كنم.
چه شد در آن بحبوحه انقلابات كشورهاي منطقه راهي ليبي شديد؟
در
پاكستان بوديم كه «بيداري اسلامي» به وقوع پيوست. پس از بازگشت به ايران
مصمم بوديم كه به يكي از اين كشورها برويم كه به لطف خداوند بهعنوان تنها
گروه مستندساز، موفق شديم يك هفته پس از كشته شدن قذافي خودمان را به ليبي
برسانيم. آنجا 42 روز حضور داشتيم و به اكثر شهرها رفتيم، با خيلي از
كارشناسان، علما، مسئولان، انقلابيون و مردم هم مصاحبه كرديم و نظرات
جريانهاي مختلف از جمله سلفيها، اخوانيها و سكولارها را ضبط كرديم. در
حقيقت ميخواستيم تا اطلاعرساني خوبي از ليبي به مخاطبان بدهيم.
چندسال از بيداري اسلامي ميگذرد و كمتر در اين زمينهها كار شده است، از قرار شما پيشقدم هستيد، درست است؟
البته يكسري كارها شده است اما متأسفانه پخش، حلقه مفقوده مستندهاي خارج از كشور است.
چرا در اين زمينه همكاري صورت نميگيرد؟
به
نظرم تعدادي از مسئولان رسانه ملي دغدغه كمي در مورد چنين مسائل دارند،
مثلاً مستند «مرزبانان» كه با موضوع شهداي شيعه و سني در راه برقراري امنيت
در سيستان و بلوچستان بود، پس از 5/2 سال تلاش در لحظه دستگيري ريگي
آماده شد، گروه مستند شبكه اول، همان زمان با قيمت پايين، كار را از ما
خريداري ميكند و آن را به آرشيو ميسپارد تا خاك بخورد، ضمناً اين برنامه
را كد ميزند تا گروههاي ديگر هم نتوانند اين كار را پخش كنند. گاهي هم
فيلمها در چرخه بوروكراسي اداري گرفتار ميشوند يا اختلافات بين سازماني
كه بعضاً وجود دارد، مانع پخش ميشود، مانند فيلم «دلباخته» كه در مورد
شهداي ديپلمات در مزارشريف بود، ما با سختي فراوان تنها بازمانده حادثه را
به مزارشريف برديم تا پس از 13 سال در مقتل شهدا، براي اولين بار ماجرا را
توضيح بدهد اما وقتي به ايران بازگشتيم و كار را ارائه كرديم به دليل يكسري
اختلافات بين تلويزيون و روايت فتح دو سال است كار زمين مانده! و از اين
اتفاقات در طول اين سالها براي ما بارها و بارها اتفاق افتاده است.
الان ما شاهد جنگ رسانهاي هستيم، به نظر شما توليد چنين مستندهايي چقدر ميتواند تأثيرگذار باشد؟
خيلي
تأثير دارد، قوت قلب ما اين است كه مقام معظم رهبري دغدغه چنين مسئلهاي
را دارند، به عنوان برگزيدههاي جشنواره «عمار» كه خدمت ايشان رسيديم، برخي
فيلمسازان ميگفتند سينما اسب چموشي است، ريشه صهيونيستي دارد و... آقا
فرمودند درست است فضا مطلوب نيست اما بستگي دارد چه كسي سوار بر اين اسب
چموش ميشود. من توصيه ميكنم با زره تقوا خود را واكسينه كنيد و وارد اين
كار شويد و صراحتاً فرمودند اين يك جهاد است، يعني آقا اهميت قائل
شدهاند كه اين جنگ رسانهاي وجود دارد و بايد به هر قيمت سنگرها را فتح
كنيم.
بعضاً گفته ميشود سينماي مستند مخاطب ندارد، براي همين هم چندان مورد توجه مسئولان تلويزيون نيست، نظر شما چيست؟
اگر
هم اين طور باشد، بايد صدا وسيما با پخش مستندهاي خوب و به موقع
ذائقهسازي كند. اگر مستندهايي با استاندارد خوب و در وقت مناسب پخش كنيد،
مطمئناً مخاطبان زيادي خواهد داشت، مانند مستند «آخرين روزهاي زمستان» كه
مديرگروه دفاع مقدس ميگفت به نسبت برخي سريالهايي كه الف ويژه است و در
بهترين ساعات پخش ميشود، مخاطب بيشتري دارد. وقتي كارگردان دغدغهمند باشد
و طرح خوبي ارائه كند و از آن طرف هم از او حمايت مالي شود و زمان مناسبي
براي پخش در نظر گرفته شود، استقبال خوبي از آن صورت ميگيرد.
به نظر ميرسد طي چندساله اخير موج خوبي ميان نيروهاي حزباللهي در ساخت مستند ايجاد شده، نظر شما چيست؟
به
نظر من بچههاي مستندساز امروز، موج دوم روايت فتح هستند كه البته روايت
فتح براي آنها يك مكتب است و شهيد آويني بزرگ اين مكتب. شايد كارها به اسم
روايت فتح نباشد اما همان سبك است و همان دغدغهها و همان جهانبيني، با
اينكه كار كردن با دغدغه روايت فتحي بسيار مشكلات زيادي به همراه دارد، هم
در داخل و هم درخارج كشور. در عرصه داخلي مثلاً در موضوعات نقد
درونگفتماني، مسئولان امنيتي براي همكاري به مستندسازها اعتماد نميكنند
كه البته بخشي از آن لازم است اما انتظار ما اين است كه وقتي كارگرداني
بارها خودش را ثابت كرده بايد با كمك به او بگذارند اين موضوعات تبديل به
فيلم مستند شود. در عرصه خارجي هم مهمترين معضل، اخذ ويزاست و غربيها تا
آنجا كه بتوانند، اجازه ورود مستندسازان ايراني به كشورهاي بحرانخيز را
نميدهند.
چرا تلاش ميكنند پاي مستندساز ايراني به اين كشورها باز نشود؟
براي
اينكه ايرانيها بسيار خطرناك هستند اگر در جايي وارد شوند، معادلات طور
ديگري رقم خواهد خورد، چون اولاً باعث ميشوند شعور سياسي مردم در آن مناطق
بالا برود، ثانياً با پيشرفت برنامهسازي ايرانيها، رقيبي جدي براي
غربيها بهوجود آمده است. آنها هم ميخواهند امپراتوري رسانهاي در انحصار
خودشان باشد و هر اتفاقي را آنطور كه ميخواهند براي افكار عمومي دنيا
روايت كنند، مثلاً ما در كشورمان تصوري كه از طالبان داريم فقط از دريچه
نگاه رسانههاي غربي است، در صورتي كه مستندسازي به قندهار و مناطق شرقي
افغانستان ميرود و ميبيند بخش عظيمي از قوم پشتون افغانستان (90 درصد
نيروهاي طالبان از قوم پشتون هستند) تفكراتشان نزديك به صوفيه است،
زيارتگاههايي دارند و اكثر آنها ترور و مسلمانكشي نميكنند، فقط با
اشغالگران امريكايي ميجنگند. اين همان روايتي است كه امريكاييها
نميپسندند، يعني نميخواهند يك مجاهد ضداشغالگر كه تكفيري هم نيست، مطرح و
الگو شود. براي اينكه ميخواهند تفرقه بيندازند و حكومت كنند.
شما
مدعي هستيد مستندهايي با اين موضوعات حساس ساخته ميشود، مثلاً همين مستند
«سفر به ديار پشتونها»، چرا امروز كه بحث طالبان داغ است اين برنامه پخش
نميشود؟
تا
آنجا كه توانستيم تلاش كرديم اين اتفاق بيفتد، چون كار حساس بود به
كارشناسان امر هم نشان داديم و تأييديه آنها را گرفتيم. به دوستاني از كشور
پاكستان و افغانستان هم نشان داديم تا بازخورد آنها را ببينيم كه با
استقبالشان همراه بود و حتي به مسئولان امر پيشنهاد داديم كار به پنج زبان
فارسي، عربي، اردو، پشتو و انگليسي آماده شود ولي دوستان مثل لاكپشت حركت
ميكنند و ديدن 40 دقيقه فيلم سه ماه طول ميكشد.
نهادهاي انقلابي كمكي به حل مشكل نميكنند؟
اوضاع
خيلي ناراحتكننده است، اينكه گفتم سه ماه طول ميكشد 40 دقيقه كار را
ببينند، مربوط به يكي از مؤسسات حزباللهي است كه داعيهدار تأثيرگذاري در
كشورهاي زيادي است. اميدوارم آنها فلسفه وجوديشان را فراموش نكنند و با
غرق شدن در بوروكراسي اداري بهجاي كمك به جبهه مقاومت، وبال گردن آن
نشوند.
معاونت سينمايي سال گذشته اعلام كرد بسترسازي خوبي براي نيروهاي مذهبي ايجاد كرده است، نظر شما چيست؟
اگر
ميگويند حتماً اين كار را انجام دادهاند. اما من و اطرافيانم كه چيزي
نديدهايم، مثلاً فيلم «اسرارزندان ابوسليم» كه به جشنواره الجزيره راه
پيدا كرد وقتي به مركز سينماي مستند و تجربي ارائه شد، آنها گفتند فيلم
خوبي است ولي پول نداريمآن را خريداري كنيم. اينها هم يكي مثل بقيه. يك
تهيهكننده مگر چقدر توان توليد دارد. فيلم ونزوئلا را نخريدند، فيلم
افغانستان را سه ماه است ميخواهند ببينند، فيلم شهداي غيرايراني دفاع مقدس
را صلاح نميدانند ساخته شود، معني حمايت چيست؟ 10 ميليارد براي فيلمي
ميدهند كه اسمش حزباللهي است و پايينترين كيفيت را دارد، فيلم 30ميليون
فروش ميكند و بعد بهجاي توبيخ تهيهكننده و كارگردان از آنها تقدير
ميكنند و به پستهاي بالاتري ميگذارند. اين هم آن طرف ماجراست. بله حمايت
كردهاند اما به اين شكل!
اين درست است كه مستندساز بحران، جان خود را براي توليد برنامه كف دستش ميگذارد؟
وقتي
خدمت حضرت آقا رسيديم و فيلمهاي ليبي را به ايشان تقديم كرديم، ايشان
فرمودند: «خدا به شما رحم كرد كه زنده برگشتيد.» در واقع با وجود گروههاي
تكفيري و تحريك آنها توسط امريكاييها واقعاً اين سفرها خطرناك است.
با توجه به اينكه در بحبوحه انقلاب ليبي عازم اين كشور شديد خاطرهاي اگر داريد برايمان نقل كنيد؟
خاطرهها
زياد است. در ليبي با يكي از علماي سلفي آشنا شدم و چندين بار با ايشان
ملاقات داشتيم و مصاحبه مفصلي با ايشان انجام داديم. هر بار ما را ميديد
شبهاتي در مورد شيعه و رفتار حكومت با اهل سنت ايران از ما ميپرسيد كه ما
با صداقت به سؤالهايشان پاسخ ميداديم. سعي ميكرديم به عنوان نماينده
جمهوري اسلامي ايران، با اخلاقي نيكو با آنها برخورد كنيم. در آخرين مصاحبه
از او پرسيدم نظرت در مورد ايران چيست؟ گفت: من بايد بيشتر در مورد ايران
تحقيق كنم ولي شما خيلي آدمهاي خوبي هستيد. خب شنيدن چنين حرفي از يك عالم
سلفي براي ما خيلي مهم بود و البته بيانگر مسئوليت سنگين ما در قبال
اتفاقات جهان كه گويي به تكتك ما ميگويد بايد با دغدغه و برنامهريزي
صحيح، به هر شكل ممكن، راهي براي برقراري ديالوگ پيدا كرد حتي با يك عالم
سلفي كه هزاران كيلومتر با ما فاصله دارد.