گرچه فضای صلح خواهی میان فلسطین و اسرائیل به ده های قبل شبیه است، اما یک تغییر را نمی توان نادیده گرفت؛حالا دیگر راست گراهای اسرائیلی داخل این رژیم قدرت فراوانی دارند و ملی-مذهبی ها نیز در میان راست گراها - قدرتمندترین هستند. این مسئله منجر به نتایجی شده که بعضی از آنها بسیار محسوس است؛ مثلا در زمینه های سیاسی(قدرت گرفتن بیت یهودی به ریاست نفتالی بنت)، زمینه های مذاکراتی(تعهد نخست وزیر نتانیاهو برای پذیرفتن هرگونه توافق نامه منطبق با رفراندوم عمومی) و یا درباره مسائل زمینی(افزایش تاکتیکهای مقابله ای در میان برخی ساکنان جوان کرانه باختری). تطابق با این واقعیت نه به این معناست که باید دستور کار ملی-مذهبی را نادیده بگیریم و نه به معنای تسلیم کامل در برابر آن. بلکه به این معناست که اهمیت این مسئله را بپذیریم و نکات ظریف ایدئولوژیکی درون آن را بفهمیم. اگر هدف، رسیدن به توافق نامه صلحی است که حتی در میان ملی-مذهبی ها بیشترین مشروعیت را داشته باشد، بنابراین باید به مفاد این توافق نامه و راههای به تصویب رساندن و در نهایت اجرایی کردن آن توجه بسیار زیادی داشت.
جنبش ملی مذهبی اسرائیل که در اوایل قرن بیست متولد شد نمایانگر همسویی مذهب با صهیونیسم سیاسی مدرن است. در تضاد با بسیاری از یهودی های مذهبی، پیروان این راه و روش جدید و مخصوصا پیروان «خاخام آبراهام ایتژاک ها کوهن کوک» که اولین خاخام ارشد قبل از دوران اجتماع یهودی ها در فلسطین در سال 1948 بوده است، ظهور کشور یهودی را قدمی در راه اجرای برنامه الهی میدانستند- حتی اگر این کشور، کشوری کاملا سکولار بود. در زمان رویارویی با مسئله کرانه باختری اعتقاد طرفداران خاخام کوک که به مراتب تاثیرگذارترین فرد در میان ملی مذهبیان محسوب می شود، بر این است که رستگاری کامل تنها زمانی به سراغ مردم اسرائیل خواهد آمد که تمام مردم این کشور در سرزمین بنی اسرائیل و تحت حکومت یهودیان زندگی کنند. اسکانهای اتفاق افتاده بعد از این اعتقاد در حقیقت بخش اصلی و درونی این پروژه را شکل می دهد.
ظاهر ملی-مذهبی ها سالهای خوبی را گذرانده اند. تعداد طرفدارانشان بی سابقه بوده، اما تقریبا 6 تا 8 درصد جمعیت تاثیرات سیاسی بیرونی به روی حقیقت را کتمان کرده اند. این جنبش منتسب به کوکیست به طور ویژه در سازمانهای دولتی سرمایه گذاری های کلان کرده اند تا دولتی را از درون شکل بدهند. حزب بنت نمایش انتخاباتی بسیار تاثیرگذاری را از خود نشان داد. لیکودهای حاکم به طور فزاینده ای توسط نفوذ تعمدی ملی-مذهبی ها (که بیشترین صداهای آزادی خواهانه (لیبرال) از رده های بالایی داشته اند) شکل گرفته اند. دوباره این کوکیست ها بوده اند که مبارزات انتخاباتی پر مدعایی را برگزار کردند تا به قلب و ذهن عموم مردم نفوذ کنند. به طور کلی هم در مسائل داخلی و هم در ارتباط با فلسطینیان موفق شده اند دستور کار ملی جامعی را شکل دهند.
اما در عین حال این سالها، سالهای بی حاصلی هم بوده است. بزرگترین اشتباه آنها، قطع روابط با غزه و شمال کرانه باختری بود درسال 2005 اتفاق افتاد؛ عملی که رهبران ملی-مذهبی نتوانستند مانع آن شوند. این شکست شرم آور نتایج مهمی در پی داشت و توانست تنش های درونی بین عمل دفاع از سرزمین صهیونیستی، حفظ اتحاد مردم آن سرزمین و احترام به تصمیمات دولت را بیشتر آشکار کند. این تصمیمات برخلاف اعتقادات ملی مذهبی ها بود و اختلافات داخلی درباره احترام یا مقاومت هر فرد در برابر تصمیمات دولت را بیشتر و بدتر کرد. این عدم رابطه به گروههای کوچک اما در واقع مهم رادیکال و گاها تندرو به صهیونیستهای عموما جوان فرصت رشد بیشتری داد؛ گروههایی که از خود گذشتگی و کنار آمدن با بزرگترهای خود را تقبیح می کنند. در این مورد، تلاش برای متراکم کردن قدرت در قسمتهای مختلف دولت و جریانهای اصلی احزاب سیاسی(که با مبارزات انتخاباتی همسو هستند تا بتوانند دیگران را نسبت به هوشمندی خودشان قانع کنند) از نشانه های حضور ملی-مذهبی ها هم در زمان نوسان های سیاسی و هم در بحران است، بحرانی که در آن باید بین تاثیرات گستره تر و آینده نگرانه تر و خلوص ایدئولوژیکی انتخابی صورت گیرد.
از نظر جامعه بین الملل و دیگرانی که در روند برقراری صلح درگیر هستند، ملی مذهبی ها مانع قدرتمندی در مقابل برقراری صلح محسوب می شوند. قدرت انتخاباتی فعلی آنها و تاثیراتشان در سازمانهای دولتی و درون ائتلافهای حاکم، بسیار بی سابقه است. تلفیق مذهب و سیاست آنها باعث آزار و خشم کسانی می شود که برداشت شان از سیاست و مذاکرات کاملا مربوط به زمان حال است. چیزی که در واقع بالاترین حد درخواستهای آنها به حساب می آید و بسیاری آن را به مثابه درخواستی برای تسلیم فلسطینی ها تلقی می کنند که دکترین دیکته شده و بدون انعطافی است و باعث می شود آنها جلوه ای کینه توزانه داشته باشند و بی علاقه به صلح و آشتی به نظر برسند. این گروه در تضاد با دولت رژیم صهیونیستی بوده است خصوصا هنگام دست درازی و تجاوز به فعالیت های پیرامون اسکان شهرک نشینان صهیونیست. بعدها این مسئله به تلاشی که پشت راه حل های دو- دولتی شدن(اسرائیل-فلسطین) وجود داشت تبدیل و خود این امر نیز مبدل به عاملی تخریب کننده تر شد. تا جایی که تا به امروز، نماینده های این اعتقاد، پشت میزهای دو کابینه ی مختلف می نشینند و به یکپارچگی نرسیده اند.
با این حال، اگر از داخل اجتماع ملی- مذهبیان به مسئله نگاه بی اندازیم، تصویر کاملا متفاوتی خواهیم داشت. در حالیکه بیرونی ها این اجتماع را بسیار منسجم و متحد می بینند، خود اعضای این اجتماع به خوبی از اختلافات و دوپاره شدن های خود و نیز از شکست خود در متقاعد کردن یهودی ها برای پایان دادن به روند مذاکرات اسلو آگاه هستند. در حقیقت، به نظر می رسد با قطع روابط که بعد از تحمیل بنیامین نتانیاهو و برنامه ده ماهه ساخت مسکن او(که برای نفی تشکیل هرگونه کشور دو-دولتی حتی اگربه صورت مشروط، در دستور کار قرار گرفته است) این طور برداشت می شود که تقسیم بندی سرزمین اسرائیل در واقعیت انجام شده است. شخصیتهای ملی- مذهبی در انتخابات 2013 موفق ظاهر شدند، اما بیشتر حوزه های انتخاباتی شان اکنون متوجه این واقعیت شده اند که این نتیجه برخورد عملی و پراگماتیک با مسائل مذهب و دولت و توافق با نیروهای سکولار است.
علاوه بر این، اجتماع آنها اجتماعی یکپارچه نیست بلکه بر عکس، در حالی که تمام قسمتهای آن تعهدی قوی به سرزمین اسرائیل دارند، اما در مسائل اساسی سیاسی، اجتماعی و الاهیاتشان نیز تفاوتهای بنیادی دارند و در واقع دچار نوعی چنددستگی هستند. احساس ضعف شان برخی از سردمدارانشان را مجبور کرده است برای اولین بار اعتقادات قدیمی خود را درباره ی بازی های سیاسی بازبینی کنند و ایده های محسوس و منسجم تری را برای پایان این بازی ارائه دهند. این ایده ها که اغلب شامل الحاق همه یا بخش بزرگی از کرانه باختری می شوند، اصلا مورد قبول جوامع بین المللی و البته فلسطینی ها نیست اما با توجه به اینکه نظر آنها با بسیاری از اسرائیلی ها مطابقت دارد(فراتر از محدوده های اجتماع ملی-مذهبی ها) آنها خواستار توجهات ویژه هستند. حتی بیشتر از آن، کوکیستها تمکین و احترامی قدرتمند به تصمیماتی می گذارند که مورد حمایت یهودی ها است و به طور همزمان، دشمنی و خصومت قدرتمندی هم علیه مقاومتهای مقابل دولت از خود نشان می دهند که این مخالفتها در حقیقت همان عناصر اعتقادی و دکترینی است که کاملا به پیشرفت غیر منتظره روابط با فلسطینی ها ارتباط دارد.
این تضاد(همسویی گروههای ملی- مذهبی که از بیرون و در ظاهر قوی و قدرتمند به نظر میرسد، اما در درون دچار عدم اطمینان کامل است) توجهات دوباره روند صلح را به مسئله ای جلب می کند که بیشتر توسط چپ گراها و حکومت مرکزی اسرائیل پیش برده شده اند و قول خروج راست گراهای مذهبی را داده است. ملی مذهبی ها غالبا نقش تخریب کننده روابط را بر عهده داشته است، نمی توان این نقش را نادیده گرفت زیرا نگرانی های آنها چندان مورد توجه نبوده است. اما با توجه به این مسئله که آنها کسانی بودند که به طور گسترده باعث ایجاد مناقشاتی در زمان حال بوده اند و به زودی در آینده نیز خواهند بود، ادامه این روند قطعا می تواند خودشان را نیز از بین ببرد. سوالهای زیادی اینجا مطرح می شود. آیا راههایی وجود دارد تا از طریق آن بتوان فلسطینی ها را بر آن داشت که ارتباطی تاریخی میان یهودیت و یهودی های ساکن سرزمین های بین رود اردن و دریای مدیترانه را بپذیرند؟ آیا یک توافق صلح می تواند اجازه دیدن مکانهای مقدس و حق شهروندی و سکونت برخی از ساکنان در یک دولت آینده به نام دولت فلسطین را بدهد؟ آیا مسئله برگزاری یک رفراندوم که مشروعیت ملی-مذهبی ها را تقویت کند، ارزش معامله کردن را دارد؟ بر خلاف آنچه در غزه اتفاق افتاد آیا تخلیه شهرک نشینان می تواند به گونه ای انجام شود که ملی-مذهبی ها آنرا شکستی شرم آور تلقی نکنند؟
بسیاری از درخواستهای ملی مذهبیان بدون شک با در خواستهای اسرائیلی و فلسطینی هیچگونه مطابقتی ندارند. اما نمی توان همه آنها را تا زمانیکه کاملا شناسایی و بررسی نشده اند، خط زد. در نهایت، بهترین سناریوی مورد پسند، بخشی از اجتماع ملی- مذهبیان را درگیر خواهد کرد که از توافق تشکیل دو دولت حمایت می کنند. در پایین ترین سطح، هدف مورد نظر باید این اطمینان را بدهد که اکثریت آنها به توافقی رضایت خواهند داد که چندان مورد پسندشان نیست اما نمی توانند مشروعیت آنرا زیر سوال ببرند.
مرکز فرهنگی میثاق/با نگاهی به مقاله گروه بحران در این باره
|